به گزارش خبرگزاری ایمنا، جامعه ایران در سالهای اخیر به واسطه تحریمهای خارجی و تصمیم گیری های غلط برخی مسئولان داخلی با مجموعهای از فشارهای انباشته اقتصادی و نگرانیهای معیشتی مواجه بوده است؛ واقعیتهایی که نمیتوان آنها را نادیده گرفت. این شرایط، زمینه بروز نارضایتیهای اجتماعی را فراهم کرده و موجب شده خیابان بار دیگر به محل بروز صداهای متفاوت تبدیل شود. در این میان اما برخی چهرههای ضدایرانی میکوشند با ژست «حمایت از مردم» دوباره به صحنه بازگردند. در صدر این تلاشها، رضا پهلوی ایستاده است؛ وارث رژیمی که کارنامهاش نه دفاع از اعتراض، بلکه سرکوب سیستماتیک مردم بوده است.
ادعای همدلی با مردم و احترام به اعتراض، زمانی معنا پیدا میکند که با گذشته گوینده همخوان باشد. سلطنت پهلوی، در تاریخ معاصر ایران، نه تنها تحمل اعتراض نداشت، بلکه نخستین حکومتی بود که برای خاموشکردن صدای مردم، تانک به خیابان آورد. این واقعیت نه روایتهای احساسی، بلکه اسناد رسمی، تصاویر تاریخی و اعترافات مقامات همان رژیم آن را تأیید میکند.
در ۳۰ تیر ۱۳۳۱، زمانی که مردم در حمایت از دولت ملی دکتر مصدق به خیابان آمدند، پاسخ حکومت گلوله و زرهپوش بود. در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، تهران با کشتاری گسترده آرام شد؛ آرامشی که نه از رضایت، بلکه از سرکوب بهدست آمد. در سال ۱۳۵۷ نیز، آخرین تلاشهای حکومت پهلوی برای حفظ قدرت، با استقرار تانکها در خیابانهای پایتخت رقم خورد؛ تصویری که هنوز در حافظه تاریخی ایرانیان زنده است.

حتی در خاطرات شفاهی مقامات نظامی رژیم پهلوی، از جمله تیمسار حسن طوفانیان، مسئول خرید تسلیحات ارتش شاهنشاهی، بهصراحت به اشتباهبودن آوردن تانک به خیابانها اعتراف شده است. اعترافی که نشان میدهد سرکوب، نه یک اتفاق استثنایی، بلکه منطق حاکم بر مواجهه سلطنت با مردم بوده است.

با چنین پیشینهای، پرسش افکار عمومی روشن است: چگونه میتوان از آزادی اعتراض سخن گفت، وقتی سابقه خانوادگی و سیاسی، اعتراض را با لوله تانک پاسخ داده است؟
مسئله فقط گذشته نیست. جریان سلطنتطلب امروز نیز نه در متن جامعه ایران حضور دارد و نه هزینهای از جنس مردم پرداخته است. تریبون این جریان در رسانههای خارجی است، تحلیلهایش با اتاقهای فکر بیرونی همراستاست و راهحلهای پیشنهادیاش، تحریم، فشار و مداخله خارجی را «هزینه گذار» مینامد؛ نسخههایی که تجربه نشان داده قربانی اصلی آنها، خود مردم ایران هستند.
سلطنتطلبی نه صدای مردم امروز است و نه پاسخ مسائل امروز. این جریان، فاقد پایگاه اجتماعی واقعی در داخل کشور و فاقد مشروعیت تاریخی برای ادعای نمایندگی افکار عمومی است. کسانی که یکبار اعتراض را با تانک سرکوب کردهاند، صلاحیت اخلاقی برای مصادره رنج مردم را ندارند.
با این پیشینه، طرح ادعای دفاع از آزادی اعتراض از سوی بازماندگان همان ساختار سیاسی، با تردیدهای جدی افکار عمومی روبهروست. مسئله تنها بازگشت یک نام یا خاندان نیست، بلکه بازتولید الگویی است که استقلال سیاسی، امنیت ملی و اراده مردم را در گرو اراده قدرتهای خارجی تعریف میکرد.
در عین حال، تجربه تحولات منطقه نشان داده است که اعتراضات اجتماعی، اگر بدون آگاهی و مرزبندی روشن پیش برود، میتواند به ابزاری برای پیشبرد پروژههای بیرونی تبدیل شود؛ پروژههایی که هدف آنها نه اصلاح امور، بلکه تضعیف حاکمیت ملی، تشدید تحریمها و گسترش شکافهای هویتی و اجتماعی است.
ایران امروز، با وجود همه مشکلات و چالشها، یک ویژگی اساسی دارد: ایستادگی در برابر فشار و زور خارجی؛ ویژگیای که همواره عامل اصلی دشمنی جریانهای مداخلهگر و تجزیهطلب بوده است. از همین رو، هرگونه نارضایتی اجتماعی، زمانی میتواند به اصلاح منجر شود که از استقلال، تمامیت ارضی و آینده کشور عبور نکند.
پرسش اصلی امروز جامعه ایران نه «وجود یا عدم وجود نارضایتی»، بلکه جهت و کارکرد آن است:
آیا این صداها قرار است به اصلاح امور و کاهش رنج مردم منجر شود، یا به نردبانی برای بازگشت نسخههایی تبدیل خواهد شد که یکبار هزینههای سنگین خود را به کشور تحمیل کردهاند؟
تجربه تاریخی ایران و منطقه نشان میدهد که آگاهی اجتماعی، شرط اصلی عبور از بحرانهاست؛ چرا که اعتراض بدون مرزبندی، میتواند به نام مردم شکل بگیرد، اما در نهایت علیه منافع همان مردم مصادره شود.


