نقش موساد در شناسایی «سومالیلند» توسط اسرائیل
بر اساس این اسناد، اسرائیل حتی در صدد بود سومالیلند را پس از استقلال سومالی در سال ۱۹۶۰ بهرسمیت بشناسد، هرچند این اقدام در آن زمان به نتیجه نرسید. اما شکست آن تلاش، ایده را از میان نبرد و تنها آن را به تعویق انداخت.
شناسایی سومالیلند بیش از آنکه یک تحول دیپلماتیک باشد، در چارچوب یک راهبرد امنیتی هدایتشده از سوی موساد قابل تحلیل است. اسناد منتشرشده نشان میدهد این نهاد اطلاعاتی با نقشآفرینی فعال در سیاست خارجی اسرائیل، در پی ایجاد پایگاهی اطلاعاتی در بابالمندب برای رصد و مهار تهدیدات منطقهای و گسترش نفوذ امنیتی تلآویو بوده است.
گروه تحلیل بینالملل: این رخداد بیش از آنکه محصول مسیرهای متعارف دیپلماتیک باشد، نتیجه یک روند بلندمدت امنیتی ـ اطلاعاتی است که سالها پیش در لایههای پنهان سیاست منطقهای اسرائیل شکل گرفته است. شواهد موجود نشان میدهد موساد در این مسیر نه یک بازیگر جانبی، بلکه طراح و هدایتکننده اصلی بوده؛ نهادی که سیاست خارجی را در امتداد ملاحظات امنیتی تعریف کرده و سپس آن را به سطح تصمیمگیری رسمی منتقل کرده است.
اشاره علنی بنیامین نتانیاهو به نقش موساد و رئیس آن، دیوید بارنیا، در بیانیه مربوط به شناسایی سومالیلند، نشانهای کمسابقه از جایگاه محوری دستگاه اطلاعاتی اسرائیل در این تصمیم است. این تصریح علنی نشان میدهد که توافق مزبور نه در حاشیه، بلکه در متن فرآیند امنیتی و اطلاعاتی شکل گرفته است.
اسناد منتشرشده از دهه ۱۹۶۰ میلادی نیز این رویکرد را تأیید میکند. در یکی از این اسناد که از حالت محرمانه خارج و توسط وزارت خارجه آمریکا منتشر شده، آمده که اسرائیل از همان دهه، اقلیم سومالیلند را در چارچوب محاسبات راهبردی خود میدیده است. این نگاه، بخشی از آن چیزی بود که بعدها به «دکترین پیرامونی» معروف شد؛ راهبردی مبتنی بر دور زدن دشمنان منطقهای از طریق ایجاد نقاط نفوذ در پیرامون آنها.
بر اساس این اسناد، اسرائیل حتی در صدد بود سومالیلند را پس از استقلال سومالی در سال ۱۹۶۰ بهرسمیت بشناسد، هرچند این اقدام در آن زمان به نتیجه نرسید. اما شکست آن تلاش، ایده را از میان نبرد و تنها آن را به تعویق انداخت.
امروز، همان محاسبات قدیمی در قالبی جدید بازگشته است؛ محاسباتی که هدف آن ایجاد امکان رصد و مهار تهدیدات در یکی از حساسترین گلوگاههای راهبردی جهان، یعنی بابالمندب، پیش از تبدیلشدن به بحران است.
موساد؛ از کنش پنهان تا مهندسی سیاست
برخلاف الگوی رایج در توافقات دیپلماتیک که وزارت خارجه و نهادهای سیاسی در خط مقدم قرار دارند، پرونده سومالیلند نشاندهنده نوعی «واژگونی نقشها» است؛ جایی که موساد ابتدا بستر امنیتی، شبکه روابط، اعتمادسازی و نفوذ را ایجاد کرده و سپس سیاست رسمی بر آن سوار شده است.
بر اساس گزارشهای رسانههای عبری، فعالیت موساد در سومالیلند به سالها قبل بازمیگردد. این فعالیتها شامل ایجاد ارتباط با نخبگان محلی، مقامات امنیتی و رهبران سیاسی منطقه بوده است؛ ارتباطاتی که بهتدریج از سطح تعاملات غیرعلنی امنیتی بهسمت پذیرش سیاسی و نهادی حرکت کردهاند. در این چارچوب، رؤسای متوالی موساد روابط شخصی و مستقیم با مقامات سومالیلند برقرار کردهاند تا یک سرمایه اعتماد بلندمدت شکل گیرد.
هدف نهایی این مسیر، صرفاً شناسایی متقابل نبود، بلکه تبدیل سومالیلند به یک گره امنیتی–راهبردی در شبکه نفوذ منطقهای اسرائیل در شاخ آفریقا بود.
شاخ آفریقا؛ بازگشت اسرائیل به جغرافیای پیرامونی
منطقه شاخ آفریقا در دهههای اخیر به یکی از حساسترین کانونهای رقابت ژئوپولیتیکی بدل شده است. مجاورت با بابالمندب، اشراف بر دریای سرخ، نزدیکی به کانال سوئز و همجواری با یمن، این منطقه را به نقطهای کلیدی در امنیت تجارت جهانی و معادلات نظامی تبدیل کرده است.
در این چارچوب، حضور اطلاعاتی اسرائیل در سومالیلند، مکمل پایگاههای موجود یا نیمهعلنی آن در اریتره تلقی میشود. هدف، ایجاد یک کمربند نظارتی و عملیاتی است که امکان رصد، مداخله و واکنش سریع به تحولات یمن، دریای سرخ و حتی شرق آفریقا را فراهم کند.
برخی گزارشها حاکی از آن است که تلآویو در پی ایجاد یک پایگاه شنود و جمعآوری اطلاعات پیشرفته در سومالیلند است؛ پایگاهی که میتواند ظرفیت اسرائیل برای نظارت بر تحرکات دولت صنعا در یمن، مسیرهای دریایی و حتی فعالیتهای چین در منطقه را بهشدت افزایش دهد.
پیوند امنیت و سیاست: جلب حمایت آمریکا
یکی از ابعاد کلیدی این پروژه، تلاش اسرائیل برای همراستا کردن منافع خود با اولویتهای راهبردی ایالاتمتحده است. سومالیلند، از نگاه تلآویو، نهتنها یک شریک محلی، بلکه یک ابزار ژئوپولیتیکی برای جلب توجه و حمایت واشینگتن بهشمار میرود.
در این مسیر، مقامات اسرائیلی، از جمله «ران درمر»، وزیر امور راهبردی پیشین، نقش فعالی در معرفی سومالیلند به محافل تصمیمسازی آمریکا ایفا کردهاند. روایت غالب در این محافل، ارائه سومالیلند بهعنوان یک «پایگاه بالقوه ضدچینی» و یک شریک باثبات در منطقهای ناآرام بوده است؛ روایتی که با حساسیتهای آمریکا نسبت به گسترش نفوذ چین در جیبوتی و شرق آفریقا همخوانی دارد.
الگوی نفوذ اسرائیل در آفریقا
سرمایهگذاری در بحران پرونده سومالیلند را باید در چارچوب یک راهبرد کلانتر اسرائیل در آفریقا تحلیل کرد. این راهبرد بر «سرمایهگذاری در بحرانها» استوار است؛ به این معنا که اسرائیل از شکافهای سیاسی، منازعات داخلی، ضعف دولتهای مرکزی و نیازهای امنیتی بازیگران محلی بهره میبرد تا نفوذ خود را گسترش دهد.
مطالعات مراکز پژوهشی نشان میدهد اسرائیل با بیشاز ۴۰ کشور آفریقایی، روابط رسمی یا غیررسمی دارد. این روابط اغلب از مسیرهای غیرسیاسی آغاز میشوند: همکاریهای کشاورزی، آموزش امنیتی، فناوریهای نظارتی و پروژههای توسعهای. اما در عمل، این ابزارها پوششی برای نفوذ اطلاعاتی و امنیتی بلندمدت هستند. نمونه بارز این الگو، استفاده از شرکتهای فناوری و سایبری اسرائیلی است؛ شرکتهایی که محصولات آنها، از جمله نرمافزارهای جاسوسی مانند «پگاسوس»، در اختیار دولتهای آفریقایی قرار گرفته است.
سومالیلند و پروژه آوارگی فلسطینیان
یکی از ابعاد بحثبرانگیز این پرونده، پیوند آن با مسئله آوارگی فلسطینیان، بهویژه پس از جنگ غزه، است. گزارشهای رسانهای غربی نشان میدهد موساد مأموریت یافته تا گزینههای بالقوه برای اسکان فلسطینیان را بررسی کند؛ مأموریتی که در پی شکست طرحهای علنی به مسیرهای پنهان منتقل شده است.
در این چارچوب، سومالیلند بهعنوان یکی از گزینههای بالقوه مطرح شده است؛ گزینهای که بر مبنای «مقابله سیاسی» طراحی شده: حمایت از شناسایی بینالمللی در ازای همکاری در پروندههای حساس انسانی–امنیتی. هرچند مقامات سومالیلند در مقاطعی این موضوع را رد کردهاند، اما حجم گزارشها نشان میدهد این پرونده دستکم در سطح گفتوگوهای غیرعلنی مطرح بوده است.
تشویق تجزیه و بیثباتی شناسایی سومالیلند از سوی اسرائیل، صرفاً یک اقدام دوجانبه نیست، بلکه میتواند پیامدهای ساختاری برای کل شاخ آفریقا داشته باشد. این اقدام، خطر مشروعیتبخشی به روندهای جداییطلبانه را افزایش میدهد و میتواند دیگر مناطق شکننده را به سمت مطالبات مشابه سوق دهد.
در منطقهای که دولتهای ملی با چالشهای عمیق مشروعیت مواجهاند، چنین الگویی میتواند به تشدید بیثباتی منجر شود. به بیان دیگر، اسرائیل با این اقدام، نهتنها نفوذ خود را گسترش میدهد، بلکه بذر بیثباتی بلندمدت را در منطقهای حساس میکارد.
پیامدهای منطقهای: تشویق تجزیه و بیثباتی
شناسایی سومالیلند از سوی اسرائیل، صرفاً یک اقدام دوجانبه نیست، بلکه میتواند پیامدهای ساختاری برای کل شاخ آفریقا داشته باشد. این اقدام، خطر مشروعیتبخشی به روندهای جداییطلبانه را افزایش میدهد و میتواند دیگر مناطق شکننده را به سمت مطالبات مشابه سوق دهد.
در منطقهای که دولتهای ملی با چالشهای عمیق مشروعیت مواجهاند، چنین الگویی میتواند به تشدید بیثباتی منجر شود. به بیان دیگر، اسرائیل با این اقدام، نهتنها نفوذ خود را گسترش میدهد، بلکه بذر بیثباتی بلندمدت را در منطقهای حساس میکارد.
جمعبندی: امنیت بهمثابه ابزار بازطراحی نظم منطقهای پرونده سومالیلند نشان میدهد اسرائیل در حال بازتعریف نقش خود در آفریقا از یک بازیگر حاشیهای به یک کنشگر فعال امنیتی–ژئوپولیتیکی است. موساد در این میان، نه صرفاً یک دستگاه اطلاعاتی، بلکه یک نهاد مهندسی سیاست خارجی است که امنیت را به ابزار شکلدهی به واقعیتهای سیاسی بدل کرده است.
این مسیر، خطر تشدید تنشها و بیثباتسازی یکی از حساسترین مناطق جهان را در پی دارد؛ منطقهای که سرنوشت آن، نهتنها برای آفریقا، بلکه برای امنیت جهانی تعیینکننده است.
فارس


