کنسرت‌ها نماد شکست سیاست فرهنگی ؛ پول نداری «خوش گلدی»

کنسرت‌ها نماد شکست سیاست فرهنگی ؛ پول نداری «خوش گلدی»
در شرایطی که فشار اقتصادی، بخش بزرگی از جامعه را درگیر تأمین نیازهای اولیه کرده، قیمت‌گذاری کنسرت‌ها عملاً پیام روشنی دارد: اگر پول داری، بیا؛ اگر نه، به قول نقی معمولی سریال پایتخت «خوش گلدی». 

عصر ایران ؛ نهال موسوی - هر روز قیمت بلیت‌ها افزایش می‌یابد، کنسرت موسیقی رفتن در ایران امروز، دیگر نه یک حق فرهنگی است و نه حتی یک تفریح معمولی. مسئله فقط گرانی نیست؛ مسئله این است که فرهنگ دارد طبقاتی می‌شود.

در شرایطی که فشار اقتصادی، بخش بزرگی از جامعه را درگیر تأمین نیازهای اولیه کرده، قیمت‌گذاری کنسرت‌ها عملاً پیام روشنی دارد: اگر پول داری، بیا؛ اگر نه، به قول نقی معمولی سریال پایتخت «خوش گلدی». 

نتیجه چنین نگاهی، حذف گسترده جوانان، دانشجویان و طبقه متوسط از چرخه مصرف هنر است. کنسرت، به‌جای تجربه‌ای جمعی و مردمی، به دورهمی پرزرق‌ و برق قشر خاصی تبدیل شده که حضور در آن بیشتر از شنیدن موسیقی، کارکرد نمایشی دارد.

بسیاری از خانواده‌ها و جوانان، به ویژه از طبقات متوسط و پایین جامعه، دیگر توان مالی شرکت در این رویدادها را ندارند. این تغییر نه تنها یک مسئله اقتصادی، بلکه یک بحران فرهنگی و اجتماعی به شمار می‌آید که پیامدهای گسترده‌ای برای جامعه به همراه دارد.

به این نگاه نکنید که چند کنسرت برگزار می‌شود و همه سالن‌ها پر است، برای کشوری با جمعیت 90 میلیونی پر شدن سالن حداکثر 2 یا 3 هزار نفری چندان عجیب و غریب نیست و به یاد داشته باشید که اکثریت قریب به اتفاق جوانان جامعه توان مالی حضور در این کنسرت‌ها را ندارند.

وقتی کنسرت رفتن تبدیل به نشانه لاکچری‌ بودن می‌شود، هنر از محتوای خود تهی می‌شود. مخاطب به‌جای ارتباط با اثر، به دنبال ثبت استوری، دیده‌شدن و نشان دادن حضور در این «رویداد» است. 

این وضعیت نه‌تنها به ابتذال تجربه هنری منجر می‌شود، بلکه شأن موسیقی را هم پایین می‌آورد. هنری که باید آگاهی‌بخش و الهام‌ آفرین باشد، به پس‌زمینه‌ای برای نمایش سبک زندگی قشری خاص تبدیل می‌شود.

صخنه‌ای از اجرای یک کنسرت موسیقی پاپ

هنگامی که مخاطبان واقعی موسیقی از چرخه مصرف حذف شوند، هنرمندان نیز به‌ تدریج ناچار می‌شوند آثار خود را مطابق سلیقه محدود و خاص یک قشر تولید کنند. این روند در نهایت به یکنواختی، تجاری‌شدن افراطی و افت خلاقیت در موسیقی منجر خواهد شد.

در این میان، نکته قابل‌تأمل‌تر، انحصار کامل صحنه کنسرت‌ها به موسیقی پاپ است. امروز اگر کسی بخواهد کنسرت برگزار کند، باید یا پاپ بخواند یا قید اجرا را بزند. موسیقی سنتی، کلاسیک، نواحی، تجربی و مستقل، یا اساساً جایی در سالن‌ها ندارند یا آن ‌قدر به حاشیه رانده شده‌اند که عملاً از نفس افتاده‌اند.

اقتصاد کنسرت، تهیه‌ کننده و سالن‌دار را به سمتی سوق داده که فقط به «فروش» اهمیت بدهد، در چنین فضایی، موسیقی به کالا تقلیل پیدا می‌کند و تولید آثار  سطحی و تکرارشونده، به تنها گزینه موجود بدل می‌شود. 

تنوع فرهنگی قربانی سود کوتاه‌ مدت شده و سلیقه عمومی، آگاهانه یا ناآگاهانه، در مسیری محدود و کنترل ‌شده هدایت می‌شود.

جامعه‌ای که دسترسی به شادی‌های سالم و جمعی در آن محدود شود، دیر یا زود هزینه‌اش را می‌پردازد. کنسرت‌ها یکی از معدود فضاهای تخلیه هیجانی و همدلی اجتماعی هستند. محروم کردن اکثریت مردم از این فضاها، به انباشت نارضایتی، سرخوردگی و بی‌تفاوتی فرهنگی منجر می‌شود؛ مسیری که نه به نفع جامعه است و نه به نفع خود هنر.

سؤال اساسی اینجاست: نهادهای فرهنگی، سیاست‌گذاران و متولیان هنر کجا ایستاده‌اند؟ آیا نظارتی بر قیمت‌گذاری وجود دارد؟ آیا حمایتی از ژانرهای غیرپاپ می‌شود؟ یا قرار است موسیقی زنده به‌طور کامل به بازار آزاد و سلیقه سرمایه‌دارانه سپرده شود؟

صحنه‌ای از کنسرت موسیقی در ایران

کنسرت موسیقی زنده در حال تبدیل شدن به امتیازی طبقاتی و پاپ‌محور است؛ وضعیتی که در آن نه عدالت فرهنگی معنا دارد و نه تنوع هنری. بازگرداندن کنسرت به جایگاه واقعی‌اش، نیازمند اراده‌ای جدی برای مهار سوداگری، حمایت از ژانرهای متنوع و به‌رسمیت‌شناختن حق مردم برای دسترسی به هنر است. در غیر این صورت، شکاف بین مردم و موسیقی، هر روز بیشتر می‌شود.

بازنگری در سیاست‌های قیمت‌گذاری، حمایت دولتی و ایجاد فضاهای فرهنگی ارزان‌تر می‌تواند گامی مؤثر برای بازگرداندن هنر به جایگاه واقعی‌اش در زندگی مردم باشد.

اگر دسترسی عمومی به کنسرت‌های موسیقی محدود شود، جامعه نه‌ تنها بخشی از نشاط خود، بلکه بخشی از هویت فرهنگی‌اش را از دست خواهد داد. این روند ادامه پیدا کند، کنسرت‌ها نه محل رشد فرهنگ، بلکه نماد شکست سیاست فرهنگی خواهند بود. متاسفانه!

پیشنهادی باخبر