به گزارش مشرق، کانال تلگرامی یک حرف از هزاران ترجمه‌ای از یادداشت مایکل کیمیج، استاد تاریخ دانشگاه کاتولیک آمریکا منتشر کرد:

در دو دهه‌ای که پس از پایان جنگ سرد سپری شد، جهانی‌گرایی بر ملی‌گرایی غلبه‌ای نسبی یافت. همزمان، ظهور نظام‌ها و شبکه‌های پیچیده‌تر-نهادی، مالی و فناوری- نقش فرد در سیاست را تحت‌الشعاع قرار داد. اما در اوایل ۲۰۱۰، یک تغییر عمیق آغاز شد. گروهی از چهره‌های کاریزماتیک با بهره‌گیری از ابزارهای قرن جدید، کهن‌الگوهای قرن گذشته را احیا کردند: رهبر قدرتمند، ملت بزرگ و تمدن پرافتخار.

این تغییر را می‌توان گفت که از روسیه آغاز شد. در سال ۲۰۱۲، ولادیمیر پوتین به یک دوره کوتاه آزمایشی پایان داد که طی آن از ریاست‌جمهوری کناره گرفت و چهار سال را به‌عنوان نخست‌وزیر گذراند، در حالی که یک متحد مطیع (دیمیتری مدودف) در مقام رئیس‌جمهوری خدمت می‌کرد.

پوتین بار دیگر به جایگاه عالی بازگشت و اقتدار خود را تحکیم کرد و خود را وقف بازسازی «جهان روسی» به عنوان احیای جایگاه ابرقدرتی که با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی از بین رفته بود و مقابله با سلطه ایالات متحده و متحدانش کرد. دو سال بعد، شی جین‌پینگ در چین به قدرت رسید.

اهداف او مشابه پوتین بود، اما در مقیاسی بسیار گسترده‌تر توانمندی‌های به‌مراتب بیشتری داشت. در سال ۲۰۱۴، نارندرا مودی، مردی با آرمان‌های عظیم برای هند، پس از یک صعود طولانی سیاسی به مقام نخست‌وزیری رسید و ملی‌گرایی هندو را به ایدئولوژی غالب کشورش بدل کرد. در همان سال، رجب طیب اردوغان که بیش از یک دهه به‌عنوان نخست‌وزیر پرقدرت ترکیه خدمت کرده بود، رئیس‌جمهوری شد. او به‌سرعت نظام دموکراتیک چنددست ترکیه را به یک حکومت تک‌نفره تبدیل کرد. شاید مهم‌ترین لحظه در این تحول در سال ۲۰۱۶ رخ داد، زمانی که دونالد ترامپ در انتخابات ریاست‌جمهوری ایالات متحده پیروز شد.

او وعده داد که «عظمت را به آمریکا بازگرداند» و «آمریکا را در اولویت قرار دهد.» شعارهایی که روحیه‌ای پوپولیستی، ملی‌گرایانه و ضداستعماری را منعکس می‌کرد که درون و بیرون از غرب در حال شکل‌گیری بود، حتی در زمانی که نظم بین‌المللی لیبرال تحت رهبری آمریکا تثبیت و توسعه می‌یافت. ترامپ صرفاً بر موجی جهانی سوار نشده بود.

دیدگاه او درباره نقش آمریکا در جهان ریشه در منابع خاص آمریکایی داشت، اگرچه کمتر از جنبش اولیه «اول آمریکا» (First America) در دهه ۱۹۳۰ الهام گرفته بود و بیشتر از ضدکمونیسم راست‌گرایانه دهه ۱۹۵۰ تأثیر پذیرفته بود. برای مدتی، شکست ترامپ از جو بایدن در انتخابات ریاست‌جمهوری ۲۰۲۰ به نظر می‌رسید که نشانه‌ای از بازگشت به وضعیت پیشین باشد. ایالات متحده دوباره در حال بازیابی جایگاه خود پس از جنگ سرد بود، آماده برای تقویت نظم لیبرال و مهار موج پوپولیسم.

با این حال، در پی بازگشت غیرمنتظره ترامپ، اکنون به نظر می‌رسد که این بایدن و نه ترامپ، بود که یک وقفه موقت ایجاد کرد. ترامپ و رهبران مشابهی که ایده عظمت ملی را ترویج می‌کنند، اکنون دستور کار جهانی را تعیین می‌کنند. آنها خود را به‌عنوان مردان قدرتمند معرفی می‌کنند و برای سیستم‌های مبتنی بر قوانین، اتحادها یا نهادهای چندملیتی اهمیت چندانی قائل نیستند.

آنها به شکوه گذشته و آینده کشورهایشان متوسل می‌شوند و برای حکومت خود، مشروعیتی تقریباً عرفانی قائل‌اند. اگرچه برنامه‌های آنها می‌تواند شامل تغییرات رادیکال باشد، اما راهبردهای سیاسی‌شان بر رگه‌هایی از محافظه‌کاری تکیه دارد. آنها با نادیده گرفتن نخبگان لیبرال، شهری و جهان‌وطنی، مستقیماً با مردمی ارتباط برقرار می‌کنند که تشنه سنت و خواهان تعلق خاطر هستند.

از برخی جهات، این رهبران و دیدگاه‌هایشان یادآور «برخورد تمدن‌ها» است، نظریه‌ای که ساموئل هانتینگتون، دانشمند علوم سیاسی، در اوایل دهه ۱۹۹۰ مطرح کرد و پیش‌بینی نمود که این برخورد عامل اصلی درگیری‌های جهانی پس از جنگ سرد خواهد بود.

اما این رهبران این ایده را به شیوه‌ای اجرایی و انعطاف‌پذیرتر، نه به شکلی قاطع و افراطی، به کار می‌گیرند. این نسخه‌ای سبک‌تر از برخورد تمدن‌هاست: مجموعه‌ای از ژست‌ها و سبک رهبری که رقابت بر سر منافع اقتصادی و ژئوپلیتیکی (و همکاری در این زمینه‌ها) را به نبردی میان دولت‌های تمدنی صلیبی‌وار تبدیل می‌کند.

این رقابت گاه صرفاً جنبه‌ زبانی و نمادین دارد و به رهبران امکان می‌دهد تا از زبان و روایت‌های تمدنی استفاده کنند، بی‌آنکه ملزم به پیروی از نسخه‌ هانتینگتون یا تقسیم‌بندی‌های ساده‌انگارانه او باشند. (روسیه‌ ارتدوکس با اوکراین ارتدوکس در جنگ است، نه با ترکیه‌ مسلمان.) ترامپ در کنوانسیون حزب جمهوری‌خواه ۲۰۲۰ با عنوان «محافظ تمدن غرب» معرفی شد. رهبران کرملین مفهوم «دولت-تمدن» را برای روسیه توسعه داده‌اند و از این اصطلاح برای توجیه تلاش‌های خود در تسلط بر بلاروس و مطیع ساختن اوکراین بهره می‌برند. در اجلاس دموکراسی ۲۰۲۴، مودی دموکراسی را «شاهرگ تمدن هند» توصیف کرد.

اردوغان در یک سخنرانی در سال ۲۰۲۰ اعلام کرد که «تمدن ما، تمدن فتح است.» شی جین‌پینگ نیز در سخنرانی سال ۲۰۲۳ خود در کمیته مرکزی حزب کمونیست چین، یک پروژه ملی پژوهشی درباره ریشه‌های تمدن چین را ستود و آن را «تنها تمدن بزرگ و بدون وقفه‌ای که تا به امروز در قالب یک دولت استمرار یافته است» توصیف کرد.

در سال‌های آینده، نوع نظمی که این رهبران ایجاد خواهند کرد، تا حد زیادی به دوره دوم ریاست‌جمهوری ترامپ بستگی خواهد داشت. این نظم تحت رهبری ایالات متحده بود که پس از جنگ سرد، توسعه ساختارهای فراملی را تشویق کرد. اکنون که ایالات متحده نیز به صحنه رقص قدرت‌های قرن بیست و یکم پیوسته است، اغلب تعیین‌کننده‌ ریتم خواهد بود.

با حضور ترامپ در قدرت، در آنکارا، پکن، مسکو، دهلی‌نو و واشنگتن (و بسیاری از پایتخت‌های دیگر) این درک رایج خواهد شد که دیگر یک سیستم واحد و مجموعه‌ای از قوانین مشترک وجود ندارد. در این محیط ژئوپلیتیکی، ایده از پیش شکننده «غرب» بیش از پیش رنگ خواهد باخت و به‌تبع آن، جایگاه اروپا نیز کاهش خواهد یافت، قاره‌ای که در دوران پس از جنگ سرد شریک واشنگتن در نمایندگی «جهان غرب» محسوب می‌شد.

کشورهای اروپایی همواره انتظار رهبری آمریکا را در اروپا و وجود نظمی مبتنی بر قوانین (نه الزاماً به ابتکار آمریکا) در خارج از اروپا داشته‌اند. اما اکنون، حفظ این نظم که سال‌هاست در حال فروپاشی است، برعهده‌ اروپا خواهد بود؛ مجموعه‌ای از دولت‌های پراکنده که نه ارتشی دارند و نه قدرت سخت سازمان‌یافته‌ای و رهبران‌شان در دوره‌ای از ضعف شدید سیاسی به سر می‌برند.

دولت ترامپ این پتانسیل را دارد که در نظمی بین‌المللی بازنگری‌شده که سال‌ها در حال شکل‌گیری بوده موفق شود، اما ایالات متحده تنها در صورتی شکوفا خواهد شد که واشنگتن خطر خطوط گسل ملی متقاطع را درک کند و این ریسک‌ها را از طریق دیپلماسی صبورانه و نامحدود خنثی سازد. ترامپ و تیمش باید مدیریت درگیری‌ها را پیش‌شرطی برای عظمت آمریکا بدانند، نه مانعی بر سر راه آن.

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

پیشنهادی باخبر