عبدالرضا فرجی راد:
تا زمانی که طرف آمریکایی پالس مثبت و شفاف ندهد آغاز مذاکره منطقی نیست
اینگونه نیست که وزارت خارجه فقط شنونده باشد و منتظر بماند تا دیگران تصمیم بگیرند؛ برعکس، نظرات کارشناسی وزارت خارجه با دقت مورد توجه قرار میگیرد و در شکلگیری تصمیم نهایی نقش تعیین کننده دارد؛ برای مثال درباره گفتوگو با آمریکا توافق وجود دارد که تا زمانی که طرف آمریکایی پالس مثبت و شفاف ندهد—اینکه اساساً قصد دارد در مذاکرات چه مسیری را دنبال کند—آغاز مذاکره منطقی نیست.
عبدالرضا فرجی راد، استاد ژئوپلیتیک دانشگاه در واکنش به انتقادات مطرح پیرامون وزارت خارجه بویژه در زمینه مذاکره با آمریکا روند دیپلماسی ایران را در مقطع کنونی مورد ارزیابی قرار میدهد و میگوید: «نادیده گرفتن زمینه اصلی تحولات اخیر در زمینه مذاکرات با آمریکا و غرب خطایی جدی است.» او با تأکید بر اینکه مأموریت حیاتی وزیر در مقطع کنونی «مدیریت تخاصم» و مهار تنشهای امنیتی است، توضیح میدهد که بدون ایجاد حداقلی از ثبات و بازدارندگی هیچ بستری واقعی برای گفتوگو شکل نخواهد گرفت. فرجی راد خاطرنشان میکند که اقدامات وزارت امور خارجه باید در چهارچوب کنترل سطح درگیری، مدیریت پیامها و ایجاد پیش نیازهای لازم برای هرگونه مذاکرات آتی تحلیل شود؛ روندهایی که ماهیتی پنهان، پیچیده و زمانبر دارند و الزاماً در سطح رسانهای بازتاب پیدا نمیکنند.
به گزارش روزنامه ایران، در ادامه مشروح این گفتگو را میخوانید:
طی روزهای اخیر انتقاداتی متوجه عملکرد وزارت امور خارجه و شخص وزیر شده و بخشی از تحولات مرتبط با روندهای مذاکراتی به این نهاد نسبت داده میشود. این داوریها تا چه حد از پشتوانه تحلیلی و واقع بینانه برخوردارند؟
در فضای سیاسی و اجتماعی کنونی سطحی از نارضایتی نسبت به روندهای سیاست خارجی مشاهده میشود؛ احساسی که بخشی از آن از فاصله میان درک عمومی و واقعیتهای پیچیده سازوکار دیپلماسی ناشی میشود. بسیاری از منتقدان بویژه آن دسته که خود را صاحب تحلیل میدانند اما با محدودیت اطلاعات مواجهند، دستگاه سیاست خارجی و شخص وزیر را هدف انتقاد قرار میدهند، بیآنکه الزاماً ابعاد فنی، حقوقی و امنیتی تصمیمات را در نظر داشته باشند. این انتقادات در چند محور تکرار میشود: گروهی معتقدند وزیر باید مستقیماً وارد گفتوگو با آمریکا شود و از اینکه مواضع او صریحاً «نشانی از مذاکره» ندارد، گلایه میکنند؛ در مقابل، برخی همین مواضع را آغشته به افزایش تنش میدانند. طیفی دیگر سفرهای استانی وزیر را نشانه انحراف از اولویتهای اصلی سیاست خارجی میدانند. افزون بر اینها، رقابتهای دیرینه و گاه شخصی درون ساختار سیاست خارجی نیز بر شدت و جهتگیری نقدها اثر میگذارد و به آن وجهی سیاسی و نهادی میافزاید.
با توجه به پیچیدگیهای دیپلماسی در شرایط فعلی تا چه اندازه میتوان این انتقادات را مورد ارزیابی قرار داد؟
نادیده گرفتن زمینه اصلی تحولات اخیر درباره مذاکرات با آمریکا و غرب خطایی جدی است. مأموریت مقدم و حیاتی وزیر خارجه در مقطع کنونی، «مدیریت تخاصم» و مهار تنشهای فزاینده است؛ زیرا کشور همچنان در سایه تهدید امنیتی قرار دارد و بدون تثبیت حداقلی از ثبات و بازدارندگی، هیچ بستری برای گفتوگو شکل نخواهد گرفت. بر همین مبنا، اقدامات وزیر را باید در چهارچوب تلاش برای کنترل سطح درگیری، مدیریت پیامها و ایجاد شرایط اولیه برای هرگونه روند مذاکرهای آینده مورد توجه قرار داد. این روند ماهیتی پنهان، پیچیده و زمان بر دارد و لزوماً در سطح رسانهای بازتاب پیدا نمیکند.
بنابراین ارزیابی اعتبار انتقادات در گروی درک دقیقتری از ماهیت مأموریت کنونی دیپلماسی ایران است. اولویت حیاتی و اولیه آن در شرایط فعلی، کاهش فشارهای امنیتی و فراهم کردن پیش نیازهای دیپلماسی است، نه نمایش علنی روندهایی که ذاتاً باید در سطح کم سروصداتری پیگیری شوند.
بخش مهمی از انتقادها متوجه نقش وزارت خارجه در موضوعات حساس سیاست خارجی، بویژه پرونده مذاکرات با آمریکا است. نقش واقعی وزارت خارجه در چنین فرآیندهایی را چگونه تعریف میکنید؟
در موضوع مذاکرات چه درباره آمریکا و چه پرونده هستهای یک چهارچوب کلان وجود دارد که در سطوح بالای کشور از شورای عالی امنیت ملی تا دولت، کابینه و نهایتاً تأیید رهبری بر سر آن کار میشود. تصمیم نهایی، محصول یک فرآیند جمعی است و پس از شکلگیری به وزارت امور خارجه ابلاغ میشود. البته اینگونه نیست که وزارت خارجه فقط شنونده باشد و منتظر بماند تا دیگران تصمیم بگیرند؛ برعکس، نظرات کارشناسی وزارت خارجه با دقت مورد توجه قرار میگیرد و در شکلگیری تصمیم نهایی نقش تعیین کننده دارد؛ برای مثال درباره گفتوگو با آمریکا توافق وجود دارد که تا زمانی که طرف آمریکایی پالس مثبت و شفاف ندهد—اینکه اساساً قصد دارد در مذاکرات چه مسیری را دنبال کند—آغاز مذاکره منطقی نیست.
علت هم روشن است: اگر بدون تعیین دستورکار وارد گفتوگو شویم، احتمال تکرار وضعیتی که شش ماه پیش تجربه شد وجود دارد. تأکید طرف مقابل بر خطوط قرمز ایران و اصرار بر قرار دادن این خطوط در دستور کار مذاکراتی باعث شده در شرایط کنونی امکانی برای آغاز گفتوگو وجود نداشته باشد و خب تا زمانی که چنین نشانهای دریافت نشود، طبیعی است که آقای عراقچی وارد روند مذاکره نشود. این مسأله تصمیم فردی او نیست بلکه بخشی از سیاست مصوب نظام است و وزارت خارجه بر اساس همین تصمیم جمعی اقدام میکند.
آیا مواضع اعلامی وزیرخارجه درچهارچوب مذاکرات هم در راستای همین تصمیم جمعی مورد توجه قرار میگیرد؟
بله؛ در عرصه دیپلماسی گاه پیش میآید که وزیر امور خارجه مصاحبهای انجام میدهد و برخی ناظران داخلی از لحن یا محتوای آن رضایت ندارند. با این حال، نکتهای که معمولاً در این قضاوتها نادیده گرفته میشود، ماهیت فراتر از مصرف داخلی این مصاحبههاست. سخنان وزیر یا سخنگوی وزارتخانه عمدتاً حامل پیامهایی به طرفهای خارجی هستند و نقش اصلی آنها اطلاعرسانی دقیق نسبت به مواضع و مطالبات کشور است. این نوع ارتباط، بخشی از سازوکار چانهزنی دیپلماتیک است و هدف آن ایجاد فهم متقابل و هدایت رفتار طرف مقابل بر اساس خواستهها و خطوط قرمز ایران است. بنابراین، نقدهای داخلی اغلب ماهیت و کارکرد واقعی این مصاحبهها را نادیده میگیرند.
با توجه به اینکه بخش قابل توجهی از توجه و تحرکات وزارت امور خارجه باید معطوف به مسائل منطقهای و ایجاد همگرایی میان کشورهای همسایه در مواجهه با اقدامات جنگطلبانه اسرائیل باشد، تا چه حد انتقاداتی که صرفاً به مذاکرات بینالمللی متمرکز است، قادر به ارائه تصویر واقع بینانه و جامع از دیپلماسی ایران در سطح منطقهای هستند؟
هنگامی که تنشهای نظامی میان ایران و اسرائیل به اوج خود رسید و زمینههای آن پیش از جنگ ۱۲ روزه شکل گرفته بود، آقای عراقچی مجموعهای از رایزنیهای کلیدی با کشورهای عربی را آغاز کرد تا آنها را از ورود به هرگونه معرکه نظامی دور نگه دارد. در آن مقطع، این نوع تحرکات دیپلماتیک ضروری و راهبردی بود و وزیر امور خارجه ناگزیر به انجام سفرهای متعدد خارجی شد.
این سفرها در چهارچوب ضرورتهای فوری آن دوره طراحی شده بود. عراقچی با مصر، قطر، عربستان و دیگر کشورهای منطقه گفتوگو کرد تا آنها را برای محکوم کردن اسرائیل و حملات این رژیم متقاعد کند و همزمان با سفر به روسیه، چین و سایر کشورهای همسایه، حمایتهای منطقهای و جهانی را جلب کرد. این دیپلماسی هوشمندانه و فعال، توانست حمایتهای کم سابقهای از جهان عرب، سازمان همکاری اسلامی و کشورهای جنوب جهان به دست آورد؛ حمایتهایی که در محکومیت تجاوز اسرائیل و دفاع از مواضع ایران نمود عینی یافت.
نقش شورای امنیت و همراهی قاطع روسیه، چین و پاکستان با ایران نیز به وضوح نشانگر اثرگذاری این تحرکات دیپلماتیک بود. اوج ابتکارات وزیر خارجه ایران در حساسترین مقطع سیاست خارجی کشور، یعنی روز پایانی جنگ ۱۲ روزه نمود یافت. در روز دوازدهم، شرایط بشدت حساس شده بود و بسیاری از مسئولان به دلیل محدودیتهای ارتباطی، تلفن همراه در اختیار نداشتند. وقتی آقای ویتکاف با درخواست آتشبس تماس گرفت، عراقچی تلاش کرد با مقامات ارشد کشور ارتباط برقرار کند تا نظر آنها را درباره پیشنهاد آمریکا جویا شود. همزمان اسرائیل تعداد زیادی هواپیما به سمت ایران اعزام کرده بود و احتمال تشدید حملات نظامی بالا بود. با این حال، به دلیل قطع ارتباطات، امکان رایزنی برای تصمیمگیری درباره آتشبس با مقامات عالی بشدت محدود شده بود و آقای عراقچی شخصاً نقش مهمی در اعلام و اجرای آتشبس ایفا کرد و اهمیت این تصمیم در تثبیت اوضاع و جلوگیری از تشدید بحران کاملاً روشن بود.
با توجه به اهمیتی که سیاست خارجی برای افکار عمومی و جریانهای سیاسی دارد، چطور میتوان ارزیابی جامع و واقع بینانهای از عملکرد وزارت خارجه داشت که هم محدودیتها و اختیارات آن در حوزههای ملی و منطقهای را لحاظ کند و هم ظرفیت آن برای استفاده از انتقادات سازنده و پیشنهادهای عملی را در تحلیل سیاست خارجی مدنظر قرار دهد؟
در تحلیل عملکرد وزارت امور خارجه نباید انتظار داشته باشیم که وزیر خارجه در هر موضوع کلان رأساً تصمیمگیری کند؛ تجربه جهانی نشان میدهد که چنین انتظاری واقعبینانه نیست. حتی در کشورهای اروپایی، وزیر خارجه مجری سیاستهای کلان کشور است و نمونههای مشابهی را میتوان در پاکستان، ترکیه، عربستان، امارات و عراق مشاهده کرد.
در این کشورها وزیر امور خارجه در حوزههایی که اختیار مستقیم دارد، بر اساس ضرورت برنامهریزی میکند یا سفر انجام میدهد؛ نمونه بارز آن، تحرکات فعلی وزارت خارجه ایران در زمینه افغانستان است، جایی که برنامهریزیها در داخل وزارتخانه انجام و سپس به شورای عالی امنیت ملی و دولت اطلاع داده میشود. در مسائل کلانتر، تصمیم نهایی از سطوح بالاتر صادر میشود و وزیر خارجه صرفاً نقش مجری را ایفا میکند. طبیعی است که برخی از این تصمیمات مورد پذیرش همه نباشد و گروههایی از آن رضایت نداشته باشند. با این حال، تحلیل عملکرد وزارت خارجه باید مبتنی بر اطلاعات دقیق و فهم واقعیتهای کاری این نهاد باشد.
نقد و نظر دادن امری مفید و ضروری است اما کارآمدی آن زمانی تضمین میشود که همراه با پیشنهاد باشد؛ یعنی مشخص کند وزارت خارجه در یک موضوع خاص چه اقداماتی میتواند انجام دهد. بخش رسانهای وزارتخانه در این مسیر فعال است و هرگونه پیشنهاد، حتی در قالب نامه یا مکاتبه رسمی، به وزیر و مدیران منتقل میشود و اغلب مورد توجه و بررسی قرار میگیرد. این در حالی است که هیچ کسی مدعی بینقص بودن عملکرد وزارت خارجه نیست؛ این نهاد مانند هر سازمان دیگری ممکن است خطا داشته باشد. اما بسیاری از انتقادهایی که امروز در رسانهها مطرح میشود، اغلب از حد اعتدال فراتر رفته و رنگ و بوی افراط دارد.
تجربه نشان داده است که رویکرد سازندهتر ارائه نقد همراه با راهحل است. وزارت خارجه کنونی ایران نیز انتقادپذیر است و از مشورتها بهره میبرد. بارها دیده شده که وقتی پیشنهادی مورد تأیید قرار میگیرد، به سرعت در سیاستگذاریها اثرگذار میشود. از این رو، به جای تکرار مداوم این سؤالها که «چرا وزارت خارجه مذاکره نمیکند؟» یا «چرا به استانها سفر میکند؟»، بهتر است هم واقعیات را دید و هم نقدها همزمان با راهکار ارائه شوند تا قابلیت عملیاتی داشته باشند.


