داستان الهام‌بخش پسربچه ۱۵ ساله؛ از گزارش فوتبال بالای تپه تا تماشای بازی در سانتیاگو برنابئو

روزنامه مارکا به‌تازگی با کلیور، پسر ۱۵ ساله اهل پرو که به‌خاطر گزارش خاص فینال لیبرتادورس معروف شده، مصاحبه کرده است.

سپهر ستاری؛ کلیور هوامان از کودکی آرزوی پلیس شدن داشت. به همین دلیل خانواده‌اش او را «پولی» صدا می‌کردند، اما سرنوشت او را جلوی میکروفون‌ها قرار داد. حالا این جوان پرویی با نام هنری «پُل دِپورتِس» (Pol Deportes) دنیا را فتح کرده است.

این پسر ۱۵ ساله اهل پرو مدتی پیش برای گزارش بازی فینال کوپا لیبرتادورس مسافتی ۱۸ ساعته را با اتوبوس طی کرد ولی چون بلیت یا آیدی‌کارتی نداشت، به تپه‌های بالای ورزشگاه رفت تا با موبایل خودش از طریق لایو اینستاگرام بازی را گزارش کند. لایو کلیور در جریان آن بازی ۴۷۰۰۰۰ بیننده داشت و باعث شد نام او بر سر زبان‌ها بیفتد. بعد از گزارش فینال، از کلیور دعوت شد تا یکی از بازی‌های لیگ پرو را گزارش کند و هفته گذشته هم در ورزشگاه سانتیاگو برنابئو بازی رئال مادرید و منچسترسیتی را گزارش کرد.

این داستانِ یک زندگی پر از تلاش، رویاهای تحقق‌یافته و رویاهایی است که هنوز در راه هستند. مسیرش اصلاً آسان نبود؛ بالا رفتن از تپه برای گزارش آن فینال که زندگی‌اش را تغییر داد، استعاره‌ی خوبی از همین سختی‌هاست.

داستان الهام‌بخش پسربچه ۱۵ ساله؛ از گزارش فوتبال بالای تپه تا تماشای بازی در سانتیاگو برنابئو

هرچند این اولین باری نبود که پول از کوه بالا می‌رود؛ از بچگی بعد از مدرسه همراه پدر و مادرش برای کار در زمین‌های کشاورزی کوه‌ها را بالا و پایین می‌کرد. حالا در مادرید و قبلاً در منطقه آنداهوایلاس (زادگاهش)، همیشه برادر جدانشدنی‌اش کِنی کنارش است. در اسپانیا کِنی مدیر برنامه‌هایش است و هر دو استعداد ذاتی دارند؛ استعداد پولی گزارشگری است و استعداد برادر بزرگ‌ترش این است که تمام تلاشش را می‌کند تا کلیور به رویاهایش برسد. و بله... موفق شدند. چند ساعت قبل از اینکه برای اولین بار در ورزشگاه سانتیاگو برنابئو کنار روزنامه‌ی MARCA به صورت زنده بازی بزرگ این هفته از لیگ قهرمانان اروپا را گزارش کند، کلیور و کِنی با این روزنامه گفت‌وگو کردند.

وقتی ۳-۴ ساله بودیم مثل هر بچه‌ی روستایی می‌رفتیم گاوها و بزهایمان را در جنگل نزدیک دهکده بچرانیم. ماجراهای قشنگی داشتیم و از چوپانی کردن گاوها و بزهایمان خیلی خوشحال بودیم. گاهی گرسنه‌مان می‌شد و مجبور بودیم آب بخوریم، ولی به این رویا باور داشتیم. حالا می‌خواهم درس بخوانم، پیشرفت کنم…

این کار از ۶-۷ سالگی شروع می‌شود، مثل هر بچه‌ی روستایی که وظیفه دارد به پدر و مادرش کمک کند. آنجا همه چیز درس خواندن و بعد نشستن در خانه نیست؛ وقتی فصل کار می‌رسد، باید بروی کمک کنی.

یک تلویزیون قدیمی داشتیم که بابا از جنگل آورده بود (چون جوان که بود آنجا کار می‌کرد). تلویزیون بزرگی بود با صفحه‌ی کوچک ولی پورت USB داشت و داخلش ویدیوهای مسی و نیمار بود. همان ویدیوها را روزی ۵ بار نگاه می‌کردیم. بعد که دیگر تلویزیون خراب شد، با یک گوشی خیلی ساده شروع به گزارش کردیم.

وقتی ۳ سالم بود خیلی به پدرم وابسته بودم. او در رادیو کار می‌کرد و من را هم با خودش می‌برد. یک روز به من گفت چند تا قصه و افسانه‌ی بچه‌گانه آماده کنم، می‌خواهم در رادیو آن‌ها را بخوانم. همان‌جا شروع شد.

داستان الهام‌بخش پسربچه ۱۵ ساله؛ از گزارش فوتبال بالای تپه تا تماشای بازی در سانتیاگو برنابئو

 یک بار همراه پدرم برای گزارش یک بازی از کوپا پرو (لیگ محلی) رفتم. یازده سالم بود. دل را به دریا زدم و شروع کردم به گزارش کردن. آنجا مستقیم از روی سکو گزارش می‌کردند ولی مردم به من خندیدند و من ساکت شدم. در شروع کارم مجبور بودم ذهنیت یک بزرگسال داشته باشم، چون می‌دانستم در خانه چه سختی‌هایی می‌کشیم.

حدود یک سال و نیم کاملاً ساکت شدم، ولی برادرم با تمام قدرتش من را گرفت و مثل مرد به من حرف زد. واقعیت زندگی‌مان را نشانم داد کخ پول نداریم، نمی‌توانم درس بخوانم و به همین خاطر دوباره تصمیم گرفتم ضبط کنم.

از وقتی در استادیوم به من خندیدند، خیلی خجالت می‌کشیدم. حتی برادرم یک ویدیو از گزارش من ضبط کرد ولی دوربین را به سمت دیوار گرفت، چون خجالت می‌کشیدم صورتم دیده شود.

در اوایل کارم مجبور بودم مثل یک بزرگسال فکر کنم، چون می‌دانستم گاهی غذای سر سفره کم بود یا لباس نداشتیم. حالا من را این‌طور شیک می‌بینی ولی گذشته‌ام خیلی غم‌انگیز است و مجبور شدم خیلی زود بزرگ شوم. ما با پدر و مادرم آن‌قدر سخت کار می‌کردیم که حالا کمرمان درد می‌کند و من حتی به خاطر پاشیدن کود شیمیایی به زمین مشکل تنفسی پیدا کردم.

از همان لقب بچگی‌ام «پولی» شروع شد چون می‌خواستم پلیس شوم. بعد با مادرم و برادرم تصمیم گرفتیم «i» را برداریم و «دِپورتِس» (ورزش) را اضافه کنیم. این‌طور شد که «پُل دِپورتِس» به وجود آمد.

داستان الهام‌بخش پسربچه ۱۵ ساله؛ از گزارش فوتبال بالای تپه تا تماشای بازی در سانتیاگو برنابئو

نمی‌دانم تا حالا لیما رفته‌ای یا نه ولی تپه‌های آنجا خیلی تند هستند، واقعاً مثل نردبان به سمت آسمان. بالای آن هم پر از شن بود و مدام لیز می‌خوردم، بالا رفتن خیلی سخت بود. بیش از ۴۰ دقیقه پیاده رفتیم ولی ارزشش را داشت.

بله، به لطف فوتبال پرو بیش از ۱۰۰ هزار فالوئر داشتیم، ولی درست وقتی فکر می‌کردیم به هدف رسیده‌ایم و خانواده‌مان به ما احترام می‌گذارد همه چیز متوقف شد. دوباره مجبور شدم به مزرعه برگردم اما بعد از آن فینال لیبرتادورس و ویدیوی روی تپه همه چیز دوباره عوض شد.

اینکه برای پدر و مادرم یک قطعه زمین بخرم. خیلی وقت‌ها فامیل خودمان به پدرم می‌خندند، می‌گویند لاغر است و انگار غذا نمی‌خورد. ما گاهی گرسنه بودیم و فقط آب می‌خوردیم، ولی به رویا اعتقاد داشتیم. حالا می‌خواهم درس بخوانم، پیشرفت کنم و آن زمین را برای پدر و مادرم بخرم تا زندگی بهتری داشته باشند.

داستان الهام‌بخش پسربچه ۱۵ ساله؛ از گزارش فوتبال بالای تپه تا تماشای بازی در سانتیاگو برنابئو

۲۵۸ ۲۵۸

پیشنهادی باخبر