اوریانا فالاچی؛ از رویکرد جسورانه تا نگاه سیاه و سفید

هر چند از مشاهیر و الگوهای روزنامهنگاری است اما تمام عزم اودر اکثر گفتوگوها بیشتر تلاش برای ناکاوت کردن حریف است تا فهم چرایی اقدامات او. از این رو میتوان گفت بزرگترین حلقه مفقوده روزنامهنگاری او و البته بسیاری از روزنامهنگاران در تحریریههای امروز ناکوشایی برای فهم رفتارسوژهها، تجربۀ زیسته و جهان آنها است. همین فقدان بزرگ سبب شده در دنیای مدرن امروز و با وجود فناوریهای جدید، هنوز روایت بسیاری از ما درباره دیگران، سیاه وسفید باشد. روایتهایی گاه سرشار از سوءتفاهم و کژفهمی که جایی برای مفاهمه و درک اقدامات طرف مقابل را باقی نمیگذارد.
عصر ایران؛ باران ستوده*- اگر از اعضای یک جامعه آماری ناشناخته بخواهید فهرستی از خبرنگاران مشهور جهان را برایتان ردیف کنند احتمالا در بین نامهای معدودی که به ذهن آنها خطور میکند، نام «اوریانا فالاچی» بارها تکرار خواهدشد. خبرنگاری که نه به دلیل حضور مداوم در رسانهها که به سبب گفتوگوی بدون لکنت زبان و البته به دور از ملاحظات مرسوم رسانهای با چهرههای تاریخساز عصرخود، شهرت جهانی دارد.
برای او تفاوتی نداشت روبه روی جرج حبش بنشیند یا ژنرال جیاپ یا کسینجر. همه را به چالش میکشید و در بسیاری از مواقع مصاحبه او به جدال کلامی منجر میشد.
یکی از مثالهای آشنای این قبیل گفتوگوهای فالاچی در حافظه جمعی ایرانیان، گفتوگوی پرحاشیه او با رهبرفقید انقلاب - اندکی بعد از پیروزی- بود.گفتوگویی که چالش پوشش اختیاری اوریانا به یکی از حاشیههای اصلی آن برنامه بدل شد. او اما درباره آن گفت وگو جمله جالب دیگری نیز دارد. او در این باره تصریح کرده بود: «خوش قیافهترین پیرمردی است که دیدهام!»
نقطه عطف کنشگری فعال
اوریانا فالاچی هرچند طبعا در گمنامی زاده شد اما 15 سپتامبر 2006 به عنوان یکی از مشهورترین خبرنگاران جهان درگذشت. رویکرد حرفهای او به نقطه عطف و الگویی برای بسیاری از گزارشگران و روزنامهنگاران جوانِ پس از او در اقصا نقاط عالم بدل شد.
گزارشگرانی که همچون او «کنشگری فعال» درعرصه خبر را به «روایتگری صرف» ترجیح دادند. در کتاب مصاحبه با تاریخ، شخصیت خود به عنوان یک روزنامهنگار را توصیف کرده و نقطه محوری این شخصیت را دوری از «ضبط کننده بیروح» ارزیابی کرده است. این نقطه محوری میتواند به عنوان یکی از پارامترهای اصلی و ضروری برای هر روزنامهنگار حرفهای ارزیابی شود.
گزارشگرانی که همچون او «کنشگری فعال» درعرصه خبر را به «روایتگری صرف» ترجیح دادند. در کتاب مصاحبه با تاریخ، شخصیت خود به عنوان یک روزنامهنگار را توصیف کرده و نقطه محوری این شخصیت را دوری از «ضبط کننده بیروح» ارزیابی کرده است. این نقطه محوری میتواند به عنوان یکی از پارامترهای اصلی و ضروری برای هر روزنامهنگار حرفهای ارزیابی شود.
اوریانا خیلی قاطع روبهروی قدرتمندان قرار میگرفت. از معمر قذافی انتقاد میکرد که چرا جلوی پرستش خود از سوی مردم را نمیگیرد و از کسینجر میپرسید در صورت گذاشتن تپانچه بر شقیقهاش حاضر است تا با«لِه دوکتو» شام بخورد؟
فالاچی تنها روبروی کسینجر قرار نگرفت. در ژانویه 1973 میهمان «نگوین وان تیو» در کاخ سایگون شد. هرچند وان تیو سرمیز صبحانه به مهربانی پذیرای او شد، اما فالاچی، نوع دموکراسی کشورش را زیر سوال برد و پرسید چرا در انتخابات 1971 حتی یک رقیب نداشته و «مترسک آمریکاییها»ست. پا را از این هم فراتر گذاشت و او را دیکتاتور ویتنام جنوبی نامید.
همچنین در مصاحبه با یاسر عرفات رهبر فتح، بدون تعارف با او سخن گفت و تأکید کرد آرمان اتحاد کشورهای عربی بر سر فلسطین یک رؤیای غیرممکن است. در همان گفتوگو البته در بخش زندگی خصوصی یاسرعرفات اطلاعات دندانگیری کسب نکرد زیرا رهبر زیرک فلسطینی هوشمندانه پاسخ داد: «با زنی به نام فلسطین ازدواج کردهام!»
فالاچی در ورودی گفتوگوی خود با آخرین شاه ایران، جملات جالبی را ذکر کرده و نوشته است: محمدرضاشاه براین باور است که روح داریوش کبیر در او حلول کرده و پروردگار او را فرستاده تا پادشاهی کوروش را از نو احیا کند.
در این مصاحبه، پادشاه ایران را هم از انتقادات خود بینصیب نگذاشته و در بخشی از مصاحبه با لحنی کاملا جدی اقتدار نظام شاهنشاهی را به چالش کشیده و این پرسش را طرح کرده: شنیدهام کتاب من - «زندگی، جنگ و دیگر هیچ » - در مورد جنگ ویتنام را هنگام بازدید ریچارد نیکسون از کتابخانههای تهران جمعآوری کردید. به راستی این کتاب تا این اندازه برای شما خطرناک بود؟!
البته همواره در تقابل نیست بلکه با مرور آثار فالاچی آشکار میشود در برخی از گفتوگوها مجذوب شخصیت مصاحبه شونده هم شده است. به طور نمونه در او در گفتوگو با لخوالسا رهبر جنبش اعتراضی لهستان، این چهره را میستابد. چندان که در ورودی گفتوگو با این رهبر معترض به پرسش خود با این مضمون اشاره می کند که «آیا خود را مناسب جایگاه هدایت ملت میداند؟» و مهارت لخوالسا در پاسخ گویی به آن را نشانه هوش او دانسته و تصریح میکند:
« دقیقا میداند که چه میخواهد و چطور باید مبارزه کند.»
دردسرهای مصاحبه
شاید بسیاری در توصیف فالاچی اغراق کرده و بگویند «... هیچ چهره جهانی به او نه نمیگفت!» اما به نظر میرسد او هم دردسرهای زیادی بابت انجام بسیاری از این مصاحبه متحمل شده باشد؛ چه زمانی که نوار مصاحبه با گلدامایر- نخستوزیر وقت اسراییل- به سرقت رفت و دوباره ناچار به انجام مصاحبه شد و چه زمانی که ژنرال جیاپ وزیر دفاع ویتنام و کابوس آمریکاییها حاضر به قبول مصاحبه با فالاچی نشد و در ادامه به خاطر اصرار زیاد او تنها به شرط آن که از ضبط صوت استفاده نکند اجازه مصاحبه را دریافت کرد.
ماجرای مصاحبه او باجورج حبش دبیرکل «جبهه مردمی برای آزادی فلسطین» نیز روایت نفسگیری دارد. چون فرمانده فلسطینی او را واداشت تا شبانه و پس از ساعتها تعقیبوگریز در اتاق تأسیسات یک اردوگاه پناهندگان فلسطینی با او گفت وگو کند. به خواست ایندیرا گاندی هم ناچار شد برای اصلاح مصاحبه چندین بار، به ویلای نخست وزیر هند برود.
حاشیههای زندگی حرفهای
مصاحبه با الکساندرا پاناگولیس شاعر و سیاستمدار یونانی که مدتها شکنجه شده بود از آن دست آثار فالاچی است که مثل بمب عرصه مطبوعات جهان را تکان داد.
گفتوگویی که اگرچه در آن جزییات شکنجه به دقت به تصویر کشیده شده و دستاورد مهمی برای او به همراه داشت، اما زندگی شخصی خبرنگار جسور را نیز تحت تاثیر بسیار قرار داد و رابطۀ عاطفی عمیقی میان آنها ایجاد کرد و در پی آن بود که کتاب یک مرد را در وصف او نوشت.
سخن آخر
فالاچی به عنوان یک روزنامهنگار در بسیاری از ساحتها قابل ستایش است، چهرهای که در اکثر قریب به اتفاق گفتوگوهای خود مانند یک قهرمان بوکس حریف را به گوشه رینگ برده و کموبیش برنده از میدان بیرون میآمد.
قاعدتا این استراتژی برای بسیاری از خبرنگاران آن دوره و احتمالا امروز جذاب و وسوسهانگیز است، با این حال باید تاکید کرد این استراتژی رسانهای در تصویرسازی و یا بیان یک روایت غیرگزینشی از فرد یا موضوع مورد مصاحبه چندان هم کارآمد و کارساز نیست.
بررسی تحلیلها و تصویرسازیهای اوریانا درباره بسیاری از موضوعات از جمله سوژههای مورد مصاحبه یا تحولات جهان آشکار میسازد کموبیش در بسیاری از موارد نوعی نگاه کلیشهای و یکسویه حکم میراند.
تمام عزم اودر اکثر گفتوگوها بیشتر تلاش برای ناکاوت کردن حریف است تا فهم چرایی اقدامات او. از این رو میتوان گفت بزرگترین حلقه مفقوده روزنامهنگاری او و البته بسیاری از روزنامهنگاران در تحریریههای امروز ناکوشایی برای فهم رفتارسوژهها، تجربۀ زیسته و جهان آنها است. همین فقدان بزرگ سبب شده در دنیای مدرن امروز و با وجود فناوریهای جدید، هنوز روایت بسیاری از ما درباره دیگران، سیاه وسفید باشد. روایت هایی گاه سرشار از سوءتفاهم و کژفهمی که جایی برای مفاهمه و درک اقدامات طرف مقابل را باقی نمیگذارد.
تمام عزم اودر اکثر گفتوگوها بیشتر تلاش برای ناکاوت کردن حریف است تا فهم چرایی اقدامات او. از این رو میتوان گفت بزرگترین حلقه مفقوده روزنامهنگاری او و البته بسیاری از روزنامهنگاران در تحریریههای امروز ناکوشایی برای فهم رفتارسوژهها، تجربۀ زیسته و جهان آنها است. همین فقدان بزرگ سبب شده در دنیای مدرن امروز و با وجود فناوریهای جدید، هنوز روایت بسیاری از ما درباره دیگران، سیاه وسفید باشد. روایت هایی گاه سرشار از سوءتفاهم و کژفهمی که جایی برای مفاهمه و درک اقدامات طرف مقابل را باقی نمیگذارد.
----------------------------------
*روزنامهنگار و پژوهشگر ارتباطات
پیشنهادی باخبر
تبلیغات