یک پژوهشگر میگوید: مفتون امینی، مرد جهانی شگفتی در هیاهو بود که صادقانه بگویم حتی نزدیکترین کسان به او هم فهم نمیکردند و اما اگر به بحث با او مینشستید او رازهایی داشت که یک به یک برملا میکرد.
دهم آذرماه سومین سالگرد درگذشت مفتون امینی، شاعر معاصر است. محمد حسینی باغسنگانی، پژوهشگر ادب و هنر در یادداشتی که در اختیار ایسنا قرار داده، به این شاعر فقید پرداخته و نوشته است:
«راست همچون غولِ از بطری رهاگشته| اسبِ وحشی روی پاهای بلند و سرخ خود اِستاد | یالِ خود را شست در جوی سپیدِ باد| ابلقِ گستاخِ چشمِ خویش را گرداند...».
مفتون امینی (۱۴۰۳–۱۳۰۳) بی تردید از مهمترین و در عین حال کماغراقترین چهرههای شعر معاصر فارسی است؛ شاعری که نهتنها در امتداد جریان نیمایی حرکت کرد، بلکه با شکیبایی دیرسال و وسواس سبکی، راهی مستقل برای خود گشود. او در لحظهای از تاریخ شعر ایران ایستاد که تحولات ادبی، سیاسی و اجتماعی سرعتی دوچندان یافته بود و شعر فارسی در کشاکش میان حافظهٔ کلاسیک و تجربهٔ مدرن، نیازمند صدایی بود که در عین وفاداری به ریشهها، افق تازهای را بگشاید. صدای مفتون، یکی از همین صداها بود؛ آرام، ریشهدار، و عمیقاً متکی بر زبان و موسیقی درونی. صدایی که از یک سو با شعریت شهریار همنوایی کرد و به آواز آذری خوانده شد و از سوی دیگر لحن نیمایی گرفت و در دهکورههای شعر سپید سرگردانی کرد و افتخارات قابل تاملی به بار آورد...
آثار او از جمله سپیدخوانی روز، فصل پنهان و گزینهٔ اشعار، نه تنها برای پژوهشگران اهمیت منبعی دارند، بلکه برای هر خوانندهٔ جدی زبان فارسی سندی از پایداری یک شاعر بر اصول زیباییشناسانهٔ خویشاند. با وجود آنکه نامش کمتر از همنسلانش در بحثهای ادبی تکرار میشود، اما شعر او همواره در میان حلقههای اهل تأمل، شاعران تجربهگرا، و محافل ادبی معتبر حضور پررنگ داشته است.
این جایگاه، نه محصول هیاهو، که نتیجهٔ یک عمر کار پیوسته، آرام و آگاهانه بر زبان است؛ همان چیزی که مفتون آن را «زندگی پنهان شعر» میخوانْد؛ زندگیای که از چشم بسیاری دور میمانَد، اما در عمق زبان رسوب کرده است.
شعر مفتون؛ نوسان کهنگردی و تجربهٔ مدرن
از مختصات بارز شعر مفتون امینی، تعادل حیرتانگیز او میان سنت و تجدد است. او، برخلاف بسیاری از شاعران همعصرش که یا بهطور کامل از سنت بریدند یا در محدودهٔ کلاسیک باقی ماندند، راهی میانه و البته دشوار را برگزید. وزن برای او نه الزامی صُلب بود و نه عنصری برای کنار گذاشتن؛ بلکه امکانی بود برای ریتمسازی، تنشآفرینی و القای حسهای مبهم.
در مجموعهٔ سپیدخوانی روز، همین خصیصه درخشانتر از هر جای دیگری دیده میشود. خود او هم همین مجموعه را از افتخارات ادبی خود میدانست و بسیار به آن علاقه داشت ... جایی که به قول خودش شعرها سرشار از تنش میان معنا و موسیقیاند. زبان لحنمند، پخته، موجز و پرهیزکارانه است. او از آن دسته شاعرانی بود که برای انتخاب یک واژه روزها درنگ میکرد. کاری که بسیار گاهان به سود او و حتی شغل او نبود ... همین است که شعرش گاه شبیه سنگنبشتهای صیقلخورده به نظر میآید؛ بیهیچ کلمهٔ اضافه، بیهیچ حرکت زائد، اما ماجراخیز و درگیرکننده...
در این میان، تأثیر نیما بر او تأثیری بنیادی اما خودآگاهانه بود؛ نه تقلیدی، نه یکسویه. مفتون با درک عمیق از نگاه نیما به «تصویر»، «مکان»، «صدا» و «زبان»، جهانی از پیوند طبیعت و انسان را در شعر خود زنده کرد. طبیعت در شعر او نه استعارهای فرسوده، که واقعیتی همدم، زنده و درونی است. در بسیاری از شعرهایش، باد، باران، نور و خاک، نقش روایتگر دارند؛ گویی جهان پیرامون، حافظهٔ او را حمل میکند.
اما شعر او برخلاف جریانهای تند و هیجانی دههٔ ۴۰ و ۵۰، هرگز دچار شعار نمیشود. زبان، حتی در سیاسیترین شعرهایش، همچنان تجربهگراست. اینهمانی و کلیگویی در کارش دیده نمیشود. او شاعر جزئیات است؛ و همین جزئیاتاند که شعرش را ماندگار کردهاند. این اخلاق-شگرد را اگر تعبیر درستی باشد، شاید مدیون شاعران همشهری خودش یا همولایتیهای آذریزبانش باید دانست که همواره تلاش کردهاند در همه آنات شعر فارسی بینقص و استوار و در اوج حاضر باشند. شاید شما را به یاد موضوع خاصی نیندازد اما اگر به شاعران خطه آذربایجان که خدمات بزرگی به زبان فارسی ارائه دادهاند و میدهند خوبتر نگاه کنیم خواهیم دید که تا چه اندازه به دور از کلیگویی و تا چه مایه خوشنشین به نظر میرسند.
مفتون امینی و شهریار
«فصل پنهان»؛ دفتری برای سکوتخوانی
«فصل پنهان» یکی از مهمترین کتابهای شعر نیم قرن گذشته است؛ کتابی که در آن، مفتون زبان را نه برای روایت مستقیم، که برای آفرینش «حضور» به کار میگیرد. بسیاری از شعرهای این کتاب، پیش از آنکه به معنا تکیه کنند، بر تجربهٔ زیسته و بر موسیقی کنارهها استوارند.
انتخاب واژهها در این کتاب نمونهٔ کامل وسواس شاعرانهٔ اوست. گویی در هر شعر، زبان از فیلترهای دشوار عبور کرده و تنها خالصترین شکل خود را حفظ کرده است. همین خلوص، شعر را به نقطهٔ اتصال میان گفتار و ناگفتنیها تبدیل میکند. شادروان مفتون امینی در گفتوگویی با نگارنده همین ویژگی را هم مدیون اخلاق و زبان آذری خودش میدانست.
در گفتوگوهایی که سالها پیش بین من و او انجام شد، مفتون توضیح میداد که چرا این کتاب را «فصل پنهان» نام گذاشت. او باور داشت که «جوهر شعر، آن چیزی است که دیده نمیشود؛ نه آنچه نوشته شده، بلکه آنچه میان سطرها پنهان است.»
در همین گفتوگو که بعدها در مجله شعر منتشر شد، دربارهٔ چند شعر کلیدی کتاب – که اکنون در میان خوانندگان جدی شعر معاصر نقل میشود – گفت او به واسطه مشاغلی که داشته و علاقهمندیهای خاص خودش در میانه طوفانهای تاریخی و ادبی راهی را انتخاب کرده که در این گزیده شعر قابل دیدار و بررسی است ... او درست میگفت... این نگاه، بهویژه در شعرهای او که بر محور طبیعت، تجربهٔ انسان، و خاطرههای زیسته ساخته شدهاند، حضوری دائمی دارد و او از معدود شاعرانی است که تقریبا در تمام خاطرات اهالی ادب و فرهنگ و هنر هشت دهه اخیر، حی و حاضر است... شاید باورتان نشود اما مفتون امینی یک سر این سفره بزرگ در طول این سالیان رفته بوده ... باور نداشته باشید باید به کتاب گفتوگو با شعر امروز ایران بخش مربوط به مفتون امینی مراجعه کنید و ببینید که تقریبا کسی نیست از اهالی جدی شعر که سرودههای سنتی و مدرن مفتون امینی را نستوده باشد.... از همولایتیهایش شهریار و رضا براهنی و منزوی تا دکتر شفیعی کدکنی و بسیاران دیگر ...
در «سپیدخوانی روز»، زبان یک درجه روشنتر و آفتابیتر از دورههای پیش است. شعرها کوتاهتر، موجزتر و بهنوعی خاورانهترند. این کتاب از حیث ساختار، نقطهٔ عطفی در کارنامهٔ شعری اوست، چرا که در آن شاعر به مرحلهای از «شفافیتِ سخت» رسیده است؛ شفافیتی که سالها کار مداوم بر زبان و ریتم حاصل کرده.
بخش مهمی از گفتوگوهای من با مفتون امینی در دهههای گذشته، پیرامون همین کتاب و البته گزیدههای اشعار او بود. او ساعتها دربارهٔ فرایند سرایش، حذفها، بازنویسیها، و اهمیت سکوت در شعر سخن میگفت. معتقد بود سکوت، نه فقدان صدا، که «حضور صدایی است که شنیده نمیشود اما شعر را میسازد» و اصرار داشت که شعر او را همین صداهای بی صدا ساخته است.
در همین گفتوگوها بود که برای نخستین بار نگاه عمیق او به ریتم سپید را فهمیدم؛ اینکه شعر سپید تنها شکستن وزن نیست، بلکه ساختن وزن تازهای است که از دل زبان بیرون میآید. او میگفت: «وزن را که کنار بگذاری، باید وزنی تازه بسازی؛ و آن وزن تازه را نه گوش، که تجربهٔ زیسته به تو میدهد.» این حرف، امروز نیز برای بسیاری از شاعرانی که با شعر آزاد کار میکنند، یکی از بنیادیترین درسهاست. شاملو و بیژن جلالی هم همین گونه بودند ... همانها به قول خودش سپیدگویان سفیدموی ... شهرتی که خودش بسیار دوست داشت و با حلاوت خاصی ارائهاش میداد... این را هم بگویم در درون این مرد جهانی شگفتی در هیاهو بود که صادقانه بگویم حتی نزدیکترین کسان به او هم فهم نمیکردند و اما اگر به بحث با او مینشستید او رازهایی داشت که یک به یک برملا میکرد... ترک شاهیندژی دهستان هولاسو که در کناره زرینهرود خروشان آذربایجان، در مقام ادب به راستی میخروشید که در جای خود شرح خواهد شد.
دربارهٔ نیما؛ مواجههٔ دو نسل در گفتوگوهای ما
صراحت بیواسطهٔ مفتون دربارهٔ نیما قابل توجه است. او بدون هیچ تعارف و هیاهو از دیدگاهش نسبت به نیما سخن میگوید. به باور او، نیما «راهی» گشود که همگان از آن عبور کردند، اما فقط معدودی توانستند «راه» را ادامه دهند. در این میان، مفتون برخلاف بسیاری از همنسلانش، نیما را نه صرفاً آغازگر یک فرم تازه، که بنیانگذار «نوعی اندیشیدن جدید» میدانست. تمایز مهمی که میان پیروان نیما قائل است... به زعم او، گروهی نیما را «تقلید» کردند، گروهی «تفسیر»، اما شمار اندکی «تداوم» بخشیدند. این سهگانه، در تحلیل شعر پس از نیما مفهومی کلیدی است که خود مفتون آن را با دقتی شاعرانه و تحلیلمحور توضیح میدهد. نسبت شعر او با مکتب نیمایی... در گفتوگوها، وقتی از او دربارهٔ تأثیر نیما بر شعر خودش میپرسم، با لبخندی آرام و صدایی مطمئن گفت: «نیما را دوست می دارم چون راه را نشانمان داد، اما من از راه خودم رفتم.»
این جمله، عصارهٔ شخصیت ادبی اوست؛ احترام عمیق به میراث نیما، اما استقلال کامل در زبان و ساختار. او به راستی خود را پیاده نظام شعر نو ایران می دانست که در فرصتی دیگر باید درباره آن سخن گفت.
جایگاه مفتون در تحول شعر امروز
برای فهم دقیق جایگاه مفتون امینی باید او را در نسبت با جریانهای اصلی شعر معاصر ایران تحلیل کرد. شعر فارسی در سدهٔ اخیر از چهار مسیر عمده عبور کرده است:
۱. نیمایی – تصویرمحور
که اساس آن بر گسست از وزن عروضی و ساختن ریتم روایی/تصویری است.
۲. شعر مدرن دههٔ چهل
با رویکردهای اگزیستانسیالیستی، سمبولیستی و تجربهمحور.
۳. جریان زبان (دهه هفتاد)
با تمرکز بر گسستهای نحوی، بازیهای زبانی و مرکزیت زبان بهجای سوژه.
۴. شعر گفتار
که نثر محاوره و تثبیت روایت روزمره را محور قرار داد.
شعر مفتون در امتداد مستقیم هیچکدام از این جریانها قرار نمیگیرد. او شاعر «تداوم» است؛ تداوم نگاه نیمایی به تصویر و طبیعت، همراه با تداوم موسیقی درونی شعر کلاسیک، و در عین حال فاصلهگیری از هیاهوهای پسامدرن. بهعبارت دیگر، شعر او در یک طبقهبندی دقیق، «شعر زبانیِ تصویری» است؛ شعری که در آن زبان بهعنوان سازهٔ اصلی حضور دارد، اما تصویر و روایت نیز حفظ میشوند. او برخلاف شاعرانی که پس از دههٔ هفتاد زبان را به آستانهٔ انتزاع مطلق بردند، از زبان برای برساختن معنا بهره میگیرد، نه برای انکار آن. همین جایگاه میانه است که شعر او را خواندنی، قابل تحلیل و ماندگار کرده است.
میراث ماندگار و ضرورت بازخوانی دوبارهٔ مفتون
امروز که به کارنامهٔ شعری مفتون امینی نگاه میکنیم، درمییابیم که شعر او نهفقط سند یک دوره، بلکه الگویی است برای نوشتن در زمانهای که از یکسو به هیجان تئوری و از سوی دیگر به سرعت مصرف گرفتار است. شعر او یادآور این حقیقت است که نوشتن، پیش از هر چیز، نیازمند «درنگ» است؛ درنگ بر واژه، بر تجربه، بر سکوت و بر جهان اطراف.
بازخوانی آثار او در روزگار ما، ضرورتی زیباییشناسانه و فرهنگی است؛ زیرا شعرش به ما یادآوری میکند که نوآوری الزاماً هیاهو نیست، و ریشهداری به معنای سکون نیست. میراث او نشان میدهد که میان سنت و مدرنیسم، راه سوم هم وجود دارد؛ راهی که او با آرامش، دقت و پشتکار پیمود. از همه مهمتر، گفتگوهای ما درباره سپیدخوانی روز، فصل پنهان و دیدگاهش درباره نیما، امروز ارزش اسنادی و تحلیلی دارند. شنیدن صدای او در فایل صوتی منتشرنشدهای که در صفحه قرار خواهد گرفت، تصویر تازهای از نسبت او با جریان شعر معاصر ارائه خواهد کرد؛ نسبتی که ترکیبی است از احترام به پیشینیان، استقلال در زبان، و نگاه فلسفی به ماهیت شعر.
مفتون امینی از آن شاعرانی است که باید دوباره خوانده شود؛ نه تنها برای زیبایی شعرهایش، بلکه برای مسیری که پیمود و برای نوعی اندیشیدن که به شعر فارسی هدیه داد. او شاعری بود که سادگی را نه با سطحینگری، بلکه با عمق همراه کرد؛ زبانی ساخت که در عین آرامش، موجهای پنهان داشت؛ و جهانی در شعر آفرید که در آن طبیعت، زبان و انسان در گفتوگویی آرام و دیرپا با یکدیگرند و این کوتاهنوشته تنها گام اول در تحلیل کار و میراث اوست.
تو کیستی که صدایت به آب میماند
تبسّمت به گلِ آفتاب میماند
تنت به پیرهنِ صورتی و دامنِ سرخ
به تُنگِ نیمهپُری از شراب میماند
به پشتِ چشمِ تو آن سایههای رنگارنگ
به نقشِ قوسِقزح در حباب میماند («شعرِ تو» از دفترِ «فصلِ پنهان ۱۳۷۰)
جلال آل احمد | غلامحسین ساعدی | مفتون امینی
بخشی از گفتوگوی محمد حسینی باغسنگانی با مفتون امینی درباره نیما را که در کتاب «گفتگو با شعر امروز ایران» قرار گرفته است، میتوانید بشنوید.
این روزها اهمیت باخبر شدن از اتفاقات روز برهیچکس پوشیده نیست. باخبر یک
اپلیکیشن خبری است که امکان مطالعه اخبار رسانههای معتبر فارسی زبان را به
صورت یکجا برای کاربران فراهم کرده است. درواقع مهم ترین اخبار و تحلیلها
به صورت لحظهای از کانالهای خبری مختلف جمع آوری شده و در اختیار کاربران
قرار میگیرد. در اپلیکیشن باخبر ، اخبار به صورت شخصی سازی شده به افراد
نمایش داده میشود، به این صورت که کاربران میتوانند دستهبندی و
کانالهای مورد علاقه خود را انتخاب کرده تا در سریع ترین زمان، مهم ترین
اخبار منتشر شده در این بخشها را دریافت کنند.