در باب حکم تکفیر یک روحانی بر سر بحث وفات یا شهادت
عصر ایران؛ هومان دوراندیش - درخبرها آمده بود که آیتالله سنجری اراکی، در فتوایی علیه عبدالرحیم سلیمانی اردستانی نوشته است: «کسی که به وضوح و با علم، شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و فضائل و ولایت مطلقه أهل بیت علیهم السلام را انکار کند، از اصول مذهب شیعه خارج شده و حکم به کفر یا خروج از دین بر او صادق است».
حتی اگر بپذیریم آقای عبدالرحیم سلیمانی، به قول آیتالله سنجری، "از اصول مذهب شیعه خارج شده"، باز معلوم نیست چرا آقای سنجری "حکم به کفر" آقای اردستانی صادر کرده؟ کسی که اصول مذهب شیعه را قبول ندارد، ممکن است از اهل تسنن یا اهل سایر مذاهب و فرق اسلامی باشد. اگر "خروج از اصول مذهب شیعه" مصداق "خروج از دین" باشد، حدود 90 درصد مسلمین را باید کافر و خارج از دین دانست.
چنین فتوایی، آشکارا مبتنی بر این مفروض است که "مسلمان یعنی شیعه"؛ در حالی که خود این مفروض برخلاف بنیادهای فرهنگ شیعی است؛ چراکه بسیاری از شیعیان، چه در قدیم و چه الان، اهل سنت را مسلمان میدانستند و میدانند و بدیهی است که اهل سنت "اصول مذهب شیعه" را قبول ندارند (یا تماماً قبول ندارند). اصول مذهب شیعه عبارت است از: توحید، معاد، نبوت، امامت، عدالت. پیروان مذاهب چهارگانۀ اهل سنت، قائل به توحید و معاد و نبوتاند. و دقیقا به همین دلیل در فرهنگ رسمی شیعه، مسلمان محسوب میشوند. اگر اهل سنت به دو اصل امامت و عدالت هم اعتقاد داشتند که دیگر سنی نبودند و در عداد شیعیان قرار میگرفتند.
بنابراین نادرستی این ادعا که فلانی "از اصول مذهب شیعه خارج شده و حکم به کفر یا خروج از دین بر او صادق است"، عیانی است بیحاجت به بیان. یعنی همین چند خط هم که در اثبات نادرستی این ادعا نوشتیم، توضیح واضحات بود؛ اما چون در فضای آمیخته به غوغاسالاری، زیاد پیش میآید واضحات و بدیهیات فراموش شوند، چه بسا ذکرشان مفید باشد.
دوم اینکه، آیتالله سنجری نوشته است: «کسی که به وضوح... شهادت حضرت فاطمه... را انکار کند، از اصول مذهب شیعه خارج شده ... است.» به غیر از اینکه در کتب تعلیمات دینی دورۀ دبستان در جمهوری اسلامی و کلاً در سایر متون شیعی، فقط موارد پنجگانۀ یادشده (توحید، معاد، نبوت، امامت، عدالت) به عنوان اصول مذهب شیعه قلمداد شدهاند، در تقویمهای منتشر شده در جمهوری اسلامی نیز، دست کم به مدت دو دهه، عبارت "وفات حضرت فاطمه (س)" درج میشد؛ تا اینکه در دولت اول محمد خاتمی، ظاهرا به درخواست آیتالله وحید خراسانی برای «تعطیل کردن روز شهادت فاطمه زهرا سلام الله علیها در تقویم رسمی» "وفات" هم به "شهادت" تغییر پیدا کرد.
دو سال قبل، روزنامۀ "جوان" مدعی شد عبارت "وفات" از سر غفلت در تقویمهای پس از انقلاب درج میشد و بعدا "اصلاح" شد. اما این توجیه چندان پذیرفتنی نیست زیرا اگر چنین بود، نیازی نبود که یکی از مراجع تقلید مداخله کند و از رئیسجمهور کشور بخواهد کلمۀ "وفات" در تقویم به "شهادت" تغییر کند و آن روز تعطیل اعلام شود. اگر هم رأی آیتالله سنجری را بپذیریم که قائلان به "وفات" کافر هستند، دیگر به هیچ وجه نمیتوان دو دهه تأخیر در اصلاح "وفات" به "شهادت" را پذیرفت.
اگر سخنان آیتالله خمینی دربارۀ حضرت فاطمه را در صحیفۀ نور یا در فضای مجازی ملاحظه کنید، با انبوهی از جملات مواجه میشوید که تقریبا در هیچ یک از آنها نه واژۀ "شهادت" به کار رفته نه کلمۀ "وفات". ظاهرا ترجیح بنیانگذار جمهوری اسلامی این بوده با وصف خاصی توصیف نکند.
در یکی از معدود موارد هم که وصفی را به کار برده، کلمات "وفات" و "شهادت" با هم آمده است. یعنی سخنرانی 18 اسفند 1360 در "جمع رزمندگان اسلام" با این جمله آغاز شده است: «من هم وفات و شهادت بانوی بزرگ اسلام را بر همه مسلمین و بر شما برادران عزیز ارتشی، سپاهی و بسیج و بر حضرت بقیه الله- ارواحنا فداء- تسلیت عرض میکنم.»
به هر حال عدم تأکید بر "شهادت حضرت زهرا" در سخنان امام خمینی جای انکار ندارد. بنابراین چطور میتوان گفت اعتقاد به "شهادت دختر پیامبر" جزو "اصول مذهب تشیع" یا جزو "اصولِ تشیعِ مقبولِ حکومتِ شیعی ایران پس از انقلاب" است؟
نکتۀ دیگر اینکه، از آنجا که فاصلۀ بین تنشهای سیاسی پس از فوت پیامبر اسلام تا درگذشت حضرت فاطمه حدود 90 روز یا دست کم 70 روز بوده، برخی عبارت "وفات" را در توصیف درگذشت حضرت فاطمه به کار میبرند. یعنی این عده منکر درگیری پشت درِ خانۀ امام علی نیستند، ولی میگویند آن درگیری به آسیب و جراحت حضرت فاطمه منتهی شده و نمیتوان آن را "علت مستقیم" درگذشت فاطمه زهرا (س) دانست. در واقع چنین نظری برآمده از یک ملاحظۀ فنی-پزشکی است و با انگیزههای مذهبی یا سیاسی مطرح نمیشود.
فتوای آیتالله سنجری یادآور مقالۀ خشمگینانۀ یکی از نویسندگان هفتهنامۀ "َشلمچه" در نیمۀ دوم دهۀ 1370 است که پس از انتشار مقالۀ "صراطهای مستقیم" به قلم دکتر عبدالکریم سروش در مجلۀ کیان، سروش را متهم کرد به "کفریاتبافتن علیه تشیع". دکتر سروش هم در پاسخ به آن نویسندۀ افراطی، نوشت: بر فرض که من از تشیع خارج شده باشم. در این صورت، تازه در عداد اهل سنت درآمدهام و این چه ربطی به کافرشدن دارد؟ (نقل به مضمون).
اما اگر آقای سنجری واقعا معتقد است کسی که اصول مذهب تشیع را قبول ندارد، جزو کفار است، بد نیست توضیح دهند که نظراً چطور میتوانند از "وحدت مسلمین" و "اتحاد امت سلامی" و حتی از مفهوم "امت اسلامی" دفاع کنند؟ چون که بر مبنای رأی ایشان، حدود نود درصد مسلمین در زمرۀ کفار جای میگیرند و خودبهخود از دایرۀ "امت" خارج میشوند.
نکتۀ آخر اینکه، روزنامۀ کیهان برخلاف آیتالله سنجری هیچ موضعی علیه آقای سلیمانی اردستانی اتخاذ نکرده و او را لامذهب و بیدین نخوانده بلکه طرف مناظره (حجت الاسلام حامد کاشانی) را ستوده و با حکم کفر همآوایی نکرده و چون چنین است، به نظر میرسد که آقای سنجری در فتوایش علیه آقای اردستانی، راه افراط پیموده و بد نیست تا دیر نشده، دستی از آستین جبران برآورد که امام صادق گفته است: حرمت مؤمن از حرمت کعبه بالاتر است. و از رسول خداست که: اَلْمُؤْمِنُ حَرَامٌ كُلُّهُ عِرْضُهُ وَ مَالُهُ وَ دَمُهُ: همه چيز مؤمن محترم است: آبرويش، مالش و خونش.
پیشنهادی باخبر


