به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، نخستین نشست و گفتوگوی تخصصی درباره «هنر ایرانی ـ اسلامی از اصالت تا دوره معاصر» در کافهخبرِ خبرآنلاین برگزار شد. در این نشست، به کارشناسی حجت امانی، نقاش، خوشنویس و هیئت علمی دانشگاه، استادان محمد شهبازی، محمد جوادزاده، حبیب رمضانپور و فردین ولیزاده، از خوشنویسان برجسته خط نستعلیق و شکستهنستعلیق، حضور داشتند. این گفتوگو با محوریت ضرورتها و زمینههای بازگشت به خوشنویسی دوره صفوی، بررسی تحولات تاریخی خط نستعلیق و شکستهنستعلیق و آسیبشناسی شیوههای آموزش خوشنویسی در ایران، بهویژه در دهههای اخیر، برگزار شد. در این نشست همچنین مهمترین علل تکسویگی در آموزش خوشنویسی توسط انجمن خوشنویسان ایران؛ از جمله انحصارگرایی آموزشی، انتقال یک شیوه خاص و محدودیت دسترسی به نمونههای شاخص خوشنویسان قدیم پیش از گسترش فضای مجازی، مورد نقد و بررسی قرار گرفت. آنچه در ادامه میخوانید حاصل این گفتوگوست.

البته انجمن همواره این نسبت شیوهگرایی را رد کرده است، اما قرائن و شواهد زیادی برای اثبات آن وجود دارد. در واقع، در موضوع بحث ما، انجمن بیشتر یک عامل سلبی بوده تا ایجابی. این سیاستها به مرور زمان و بهویژه از دهههای ۱۳۷۰ و ۱۳۸۰ تضعیف شد.
ما از ۴۰ یا ۵۰ سال پیش، استادانی مانند رضا مافی و محمد احصایی داشتیم که بهلحاظ علایق شخصی، عملاً گرایش بیشتری به دوره قاجار، و کمتر به صفویه، داشتهاند. این گرایش در آثار بهجامانده از آنها کاملاً مشهود است.
انتشار کتابهایی مانند «مرقع رنگین» از سوی انتشارات انجمن خوشنویسان و چند کتاب دیگر توسط ناشران معتبر، کمکم چشم هنرمندان را به آثار قدما باز کرد. پیش از آن، این آثار فقط در خزانه موزهها نگهداری میشد و دسترسی به آنها بسیار محدود بود. با گسترش رسانههای دیجیتال و چاپ نفیس این آثار، مشخص شد که در میان مردم و علاقهمندان خوشنویسی، ذائقهای جدی برای این شیوهها وجود دارد. انجمن خوشنویسان تا یکی دو دهه گذشته، به هر روش ممکن، مانع رشد و انتشار این گرایشها میشد.
تا اینجا به تأثیر جریان بالادستی پرداختم. از نگاه فردی، همه ما که امروز اینجا هستیم، در آثار قدما ظرفیتهایی دیدیم که ما را به این فکر انداخت که شاید بتوان با رجوع به این آثار، برخی خلأهای خوشنویسی معاصر، از جمله در حوزه قطعهنویسی، را پر کرد.
از دوره میرزا محمدرضا کلهر به این سو، فعالیت خوشنویسان عمدتاً به کتابت محدود شد و تمایل به قطعهنویسی کاهش یافت. اگر قطعاتی هم نوشته میشد، بیشتر در قالب سیاهمشقهای خود کلهر، شاگردانش و عمادالکتاب و پیروان آنها بود. این روند تا دهههای ۱۳۵۰ و ۱۳۶۰ ادامه داشت. حتی استادانی که در آن دوره به قطعهنویسی روی آوردند، تجربه عمیقی از سنت صفوی یا قاجاری نداشتند.
در سی سال اخیر، با باز شدن چشم ما به آثار قدما، دریافتیم که این ظرفیتها در گذشته در بالاترین سطح وجود داشته است. نتیجه این بازشناسی آن است که امروز یکی از گرایشهای قوی و اثرگذار در خوشنویسی معاصر، چیزی است که میتوان آن را «بازگشت» نامید.
جالب اینجاست که خود استاد اخوین هرگز مشق قلمی برنامهریزی شده از میرعماد نکردند و شمایل خطشان هم تقلید ظاهری از میرعماد نبود. بلکه با مطالعه و تحلیل آثار میر، ظرایف و دقایقی از آن شیوه را به خط خودشان وارد کردند.
در اواخر دهه ۱۳۶۰، دیداری با استاد احصایی داشتیم و ایشان اسلایدهایی از آثار میرعماد برای ما نمایش دادند. دیدن آن آثار در شکلگیری نگاه یک جوان جستوجوگر، تأثیر بسیار زیادی داشت و در من حساسیت و کنجکاوی جدی ایجاد کرد.
این اتفاقات همزمان شد با دورهای که برخی اساتید از انجمن خوشنویسان جدا شدند. انجمن میراثدار نگاهی بود که شاید خود نیز به میزان بستهبودن آن آگاه نبود. در سال ۱۳۷۲، با تأسیس مرکز کتابت و تعلیم ایران، فضای بازتری ایجاد شد تا در آن با آزادی عمل بیشتری به تعلیم و معرفی شیوههایی پرداخته شود که احتمالا باب میل انجمن نبود. اصولا من خوشنویسی را در سیر تاریخی خود یک حرکت زنجیروار و پیوسته میدانم که شاهد فراز و فرودهای فراوانی در آن بودهایم این حرکت سلسلهوار تا اواخر قاجار به شکل طبیعی و اصیل به حرکت خود ادامه میداد. از این دوره به دلایل مختلفی خوشنویسی دچار تغییرات اساسی شد. یکی از عوامل تغییر مسیر خوشنویسی، ورود صنعت چاپ به ایران بود. در این زمان خوشنویسی از شکل هنری خود خارج و جنبه کاربردی آن پررنگتر شد. طوریکه طی چند دهه، خروجی چاپی آثار به ویژه کتابت اهمیت بیشتری یافت و این نوع نگاه به مرور به قطعات هم سرایت کرد و حاصل این شد که دیگر مرغوبیت کاغذ و مرکب و دیگر ابزار، اولویت خوشنویسان نبود و شاهد آن بودیم که این نگاه سهلانگارانه به تذهیب هم منتقل شد. در اینجا شاید جالب باشد به این نکته اشاره کنم که دو حادثه تکنولوژیک باعث تغییرات متفاوتی در خوشنویسی شدند؛ یکی ورود صنعت چاپ، خوشنویسی را از مسیر طبیعی خارج کرد و دوم ورود به دنیای دیجیتال و به اصطلاح کامپیوتری شدن خط در اوایل دهه ۷۰ که جنبه کاربردی خوشنویسی را کاملا تحت تاثیر قرار داد و دو حوزه کاربردی و هنری را از هم تفکیک کرد.
پیش از ورود صنعت چاپ، نسخهبرداری یک ضرورت برای انتشار آثار علمی و ادبی بود و الزاماً همیشه بهعنوان هنر به آن نگاه نمیشد. حتی پس از رواج چاپ نیز، کتابت آثار ادبی بهصورت سفارشی ادامه پیدا کرد و در بسیاری موارد نگاه هنری هم به آن وجود داشت. من هر دوی اینها را خوشنویسی میدانم، اما کاربردهای دیگر خط، مانند استفاده روی سفال و کاشی، نگاه متفاوتی به خوشنویسی دارند؛ چرا که ابزار کار تغییر میکند و اصول و قواعد خط روی کاشی با کاغذ متفاوت است.
به نظر من، خوشنویسی تعریف مشخصی دارد و بسیاری از جریانهای نوین، هرچند ارزشمند، لزوماً خوشنویسی محسوب نمیشوند. من با اصطلاح «خوشنویسی سنتی» موافق نیستم، اگرچه برخی معتقدند این جریان به پایان رسیده است.

استاد اخوین که مرا نمیشناخت، پرسید چه کسی هستم و چه کار میکنم. قطعات دیگرم را نشان دادم؛ حتی تلاش کرده بودم تذهیب، جدولکشی و انتخاب کاغذها حال و هوای قدما را داشته باشد. استاد اخوین خیلی خوششان آمد و از من پرسیدن استادت چه کسی بوده است؟ مگر در گیلان هم کسی به شیوه قدما مینویسد؟ گفتم از دیگران اطلاعی ندارم اما من شیوه میرزا غلامرضا را دوست دارم و از روی آثارش تمرین و مشق میکنم. واکنش استاد و یادداشتی که پای چند مشق من نوشت، آنقدر برایم لذتبخش بود که هیچگاه فراموشش نمیکنم.
در همان دیدار، استاد اخوین متوجه علاقه من به حالوهوای آثار قدما شد و به من گفت از آثار میرعماد هم مشق کنم. میرعماد سرچشمه است و میرزا هم از میرعماد مشق کرده است.
بعد از اتمام سربازی و بازگشت به تهران، در کلاسهای فوق ممتاز استاد اخوین شرکت کردم. نحوه آموزش ایشان بینظیر بود و شناخت و دید بالایی در تعلیم و اجرای سبک قدما به ویژه میرعماد داشت و بنده نکات باارزشی از ایشان آموختم.
اما این شکست به معنای بیقانونی نیست. اتفاقاً خط شکسته یکی از قدرتمندترین خطوط ایرانی است.
مرتضی قلیخان شاملو و محمد شفیع معروف به شفیعا در قرن یازدهم توانستند این خط را به یک نظام زیباشناختی منسجم برسانند، که بعدها توسط درویش مجید در قرن دوازدهم به نقطه اوج خود رسید. مرحوم درویش خط شکسته را به چنان قوامی رساند که تمام شکستهنویسان بعد از او، چه شاگردان و چه شکستهنویسان دوره قاجار مثل میرزا غلامرضا و گلستانه و همچنین شکستهنویسان معاصر از روی آثار او مشق کردهاند. جایگاه تاریخی او، به یک جایگاه طلایی تبدیل شده اما متأسفانه به دلیل شرایط تاریخی، این خط کمتر مجال رشد پیدا کرد، بسیاری از آثار یا از بین رفتند یا در دسترس نبودند و همین باعث شد در دورههای بعد، شناخت ما از شکسته ناقص باشد.

این در حالی است که اگر به آثار قدما نگاه کنیم، میبینیم شکسته چه ظرفیت عظیمی برای بیان، ترکیب و خلاقیت دارد. اما چون آموزش رسمی روی آن متمرکز نبود، بسیاری از هنرجویان یا سراغ آن نمیرفتند یا در سطح باقی میماندند.
من معتقدم خط شکسته هنوز بهدرستی شناخته نشده و ما تازه در ابتدای مسیر بازشناسی آن هستیم.
اما خوشبختانه هنرمندانی هم هستند که با مطالعه دقیق آثار درویش و دیگر قدما، تلاش کردهاند شکسته را از درون بفهمند. این هنرمندان، حتی وقتی نوآوری میکنند، ریشههای تاریخی را حفظ میکنند. به نظر من آینده خط شکسته به همین گروه وابسته است.
اگر انجمن بتواند نگاه خود را بازتر کند و به تنوع شیوهها و بازگشت به منابع اصیل توجه بیشتری نشان دهد، قطعاً تأثیر مثبتی خواهد داشت. خوشبختانه در سالهای اخیر نشانههایی از این تغییر نگاه دیده میشود.
۵۹۲۴۲


