حاج‌آقا هارداسان؟

تقویم می‌گوید یک‌سال گذشته، اما دل‌ها هنوز در همان غروب تلخ مانده‌ است؛ در همان غروبی که مردم، دل‌شکسته و بی‌قرار، به گلستان شهدا پناه آوردند و برای سید دعا کردند. امروز دوباره آمدیم، نه‌تنها برای سالگرد که برای دلتنگی، برای مردی که خادمی را نه با شعار، که با جانش معنا کرد.

به گزارش خبرگزاری ایمنا، سه‌شنبه سی‌ام اردیبهشت در گلستان شهدا اصفهان مراسمی بزرگ و مردمی برگزار شد؛ مراسمی برای گرامیداشت و سالگرد شهدای خدمت، خادمان حرم ایران، شهید سید ابراهیم رئیسی و همراهانش. اما ما هنوز نمی‌خواهیم بپذیریم که خادم ملت در کنار ملت ایران نیست، هنوز اقدامات زیادی مانده بود که باید به انجام می‌رسید، هنوز پروژه‌ها و اتفاقات مختلفی در راه بود که منتظر سرانجامش بودیم.

اما تمام شد! خادم مردم امضای شهادت را از سرورش امام رضا (ع) گرفت و در دل خودشان به آرامش ابدی رسید.

اما امروز یک سالی‌ست که سید ابراهیم در میان ما نیست. در گلستان شهدا مراسم سالگرد او برگزار شد. نزدیک غروب آرام آرام مردم خودشان را به گلستان شهدا رساندند تا کنار هم حماسه‌ای جدید از حضور خود را رقم بزنند.

حاج‌آقا هارداسان؟

وارد گلستان شهدا شدم؛ حاج آقا هارداسان…؟! نخستین کلمه‌ای که از بلندگوهای گلستان شنیده شد و صدای حاج مهدی رسولی از سید می‌خواند. جلوتر رفتم، دور مزار سرداران جنگ تحمیلی و شهدای مقاومت، دوستان سید ابراهیم و امیر عبدالهیان شلوغ بود و همه با حال و هوای بارانی و پر از دلتنگی خاطرات روز حادثه سقوط بالگرد را مرور می‌کردیم.

عجب روز و شبی بود. خاطرم است دقیقاً همین یکسال پیش و در همین روز مردم به محض شنیدن خبر سقوط بالگرد همچون اکنون به گلستان شهدا پناه آورده بودند. همه دعا دعا می‌کردیم خبر رسانه‌های معاند دروغ باشد؛ اما تقدیر چیز دیگری رقم زده بود و اینجاست که می‌گویم تقویم دروغ می‌گوید، طولانی‌ترین شب سال ما آن شب پر غم و دلهره‌آور بود، زمانی که سید و همراهانش از میان ما رفتند.

گلستان شهدا شلوغ شد، موکب‌ها شروع به خدمت‌رسانی و پذیرایی از مهمانان کرده‌اند، مشاوران حقوقی، قضائی تا کانون‌های خدمت رضوی اصفهان برای خادمی و گره‌گشایی از کار مردم آمده‌اند، موکب‌ها؛ با هرچه در چنته داشتند از مردم پذیرایی کردند.

در این میان یاد زمانی افتادم که سید برای بازدید به کارخانه‌ای رفته بود و از کارگران پرسید شما غذا خورده‌اید؟! او واقعاً خادم مردم و دغدغه‌مند احوال مردم بود و به شعار دولت خود یعنی دولت مردمی عمل کرد.

بعد از گذشتن از صف پرجمعیت و تفتیش وارد خیمه بزرگ گلستان شهدا شدم. نماز را به جماعت اقامه کردیم و آماده شروع مراسم شدیم. قرآن و سرود ملی خوانده شد، کربلایی امیر برومند مداح اصفهانی از داغ‌های بر دل مانده خواند. حالا سخنران اصلی برنامه، مهمان ما یعنی سردار وحیدی وزیر دولت سیزدهم آمد و از خاطرات، اتفاقات، دیدگاه‌ها، دستاوردها دوران ریاست جمهوری شهید رئیسی گفت، از اینکه شهید رئیسی الگوی جدیدی در حکم‌رانی و برای حکم‌رانان بود. محبت شهید نسبت به مردم وصف‌ناپذیر بود و سراسیمه و در اوج مسائل بین مردم می‌رفت؛ چراکه امیرالمومنین الگوی این شهید بود و از جنس مردم بودن سرمشق او و شهید ما پایبند این مکتب بود.

سردار وحیدی می‌گفت: شهید رئیسی اجازه نمی‌داد مسئله‌ای که امروز قابل حل است به فردا موکول شود، منتظر نبود کسی پیگیری‌ها را انجام دهد بلکه خودش مستقیم کارها را پیگیری می‌کرد، به نظر من دقیقاً همین خصوصیات رئیس جمهور بود که اعتماد مردم را جلب و او را محبوب کرد! حتی پیش چشم خدا و امام رضا.

حاج‌آقا هارداسان؟

آه از غمی که دوباره تازه شود

حالا وقت اکران مستند «پرواز در مه» به تهیه‌کنندگی و کارگردانی مجتبی امینی رسید؛ چراغ‌ها خاموش، صداها بی‌ندا و مستند شروع شد. ماجرا از آخرین سفر استانی شهید جمهور به آذربایجان است، از دیدارها و اتفاقات افتتاح سد خداآفرین و سد قیز قلعه‌سی (قلعه دختر) استان آذربایجان شرقی شروع شد تا آنجا که گوینده اخبار می‌گوید در مسیر بازگشت، بالگرد حامل سید ابراهیم رئیسی و همراهانش دچار سانحه شده است...

اینجا بود که دوباره داغ دل ما مردم تازه شد و آن ناله‌ها و گریه‌های آرام مردم، همه سالن را در خود گرفت و بی‌قرار شدیم… مادر پیری زیر لب می‌گوید سید برای رفتن زود نبود؟ ما دلتنگ هستیم، دیگری زیر چادر حرف پیر مردم ترک را تکرار می‌کند و می‌گوید حاج آقا هارداسان آخه هارداسان؟! و هر کس حال و هوایی دارد.

مستند بی‌نظیر و پر خاطره پرواز در مه تمام شد، دل‌ها تنگ و پر غم شد و نخستین سالگرد شهدای خدمت هم به پایان رسید و اکنون او یک‌سال است که در میان مردم نیست.

پیشنهادی باخبر