پنج درس ترامپ برای رهبران جهانی در سال ۲۰۲۶
کد خبر: ۹۳۷۴۴۵

پنج درس ترامپ برای رهبران جهانی در سال ۲۰۲۶

پنج درس ترامپ برای رهبران جهانی در سال ۲۰۲۶

این گزارش نشان می‌دهد در سال نخستِ بازگشت ترامپ، سیاست خارجی آمریکا بی‌ثبات، معامله‌محور و شخصی‌تر شده و متحدان را وادار به سازگاری‌های تازه کرده است. چین با مقاومت هدفمند فشارها را خنثی کرد؛ هند پس از خوش‌بینی اولیه به تنوع‌بخشی و احتیاط راهبردی رسید؛ اروپا با خونسردی و وحدت از امتیازدهی افراطی پرهیز کرد؛ و بسیاری از متحدان، از اوکراین تا تایوان، به «بازدارندگی خودساخته» روی آوردند.

فرارو- امسال از چند نویسنده خواستیم تجربه‌ها و درس‌های سال اولِ بازگشت دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، به کاخ سفید را جمع‌بندی کنند و توضیح دهند رهبران جهان احتمالاً این درس‌ها را در آینده چگونه به کار می‌گیرند. دولت او نسبت به دوره اول، سیاست خارجی آمریکا را بیشتر زیرورو کرده است: با تعرفه‌ها به بسیاری از کشورها فشار آورده، اهمیت اتحادها را کم‌رنگ کرده و هم‌زمان به دنبال توافق با رقیبان بوده است. این مسیر پرتنش و اغلب غیرقابل پیش‌بینی بوده، اما رهبران خارجی دارند یاد می‌گیرند در دوره‌ای بی‌ثبات‌تر چگونه رابطه‌شان با واشنگتن را مدیریت کنند.

از شعار تا عقب‌نشینی؛ شکنندگی زنجیره تأمین آمریکا زیر فشار چین

به گزارش فرارو به نقل از نشریه فارن پالیسی، در حالی که بسیاری از کشورها در برابر ضرب‌الاجل‌های تعرفه‌ای دولت ترامپ عقب‌نشینی کردند، چین مقاومت کرد و در مجموع توانست سال ۲۰۲۵ را بدون آسیب جدی پشت سر بگذارد. پیام اصلی روشن بود: ترامپ حالا نسبت به دوره اول آزادتر و غیرقابل‌پیش‌بینی‌تر عمل می‌کند و آماده‌تر است اقتصاد آمریکا را مثل یک سلاح به کار بگیرد. با این حال، تجربه نشان داد حتی فشارهای بسیار سنگین واشنگتن هم همیشه نتیجه قطعی نمی‌دهد و گاهی می‌تواند نرم شود، کند پیش برود یا حتی در برخی موارد به عقب برگردد.

سه نکته مهم از این تجربه بیرون می‌آید: اول اینکه تهدیدهای حداکثری ترامپ معمولاً دوام زیادی ندارند؛ تعرفه‌ها، تحریم‌ها و محدودیت‌های پر سر و صدای فناوری خیلی وقت‌ها زیر فشار بازار، لابی‌ها یا میل ترامپ به رسیدن به هر توافقی که بتواند آن را «پیروزی» معرفی کند، عقب می‌نشینند. دوم اینکه چین با سرعت دادن به تنوع روابط تجاری‌اش توانست فشار آمریکا را بهتر تحمل کند و طوری رفتار نکند که نشانه‌ی ضعف دیده شود. سوم هم اینکه واکنشِ دقیق و هدفمند علیه نقاط حساس زنجیره‌ی تأمین آمریکا و حوزه‌های سیاسی مهم، خیلی مؤثرتر از تلافی‌های گسترده و همه‌جانبه بود.

آنچه حتی بیشتر چشمگیر بود، این بود که چین همان «راهنمای عمل»ی را به کار گرفت که در جنگ تجاری دوره اول ترامپ ساخته و با سال‌ها تجربه مقابله با کنترل‌های صادراتی آمریکا کامل کرده بود. پکن مقررات کنترل صادرات خودش را دقیق‌تر و سخت‌گیرانه‌تر کرد و این بار با قدرت اجرایی، نه در حد شعار، صادرات مواد معدنی حیاتی و برخی نهاده‌های مهم بالادستی را محدود کرد تا واشنگتن را بیازماید. نتیجه هم چیزی را تأیید کرد که مقام‌های چینی احتمالاً مدت‌ها حدس می‌زدند: زنجیره تأمین آمریکا شکننده است. افزایش قیمت‌ها، اعتراض تولیدکنندگان و فشار لابی‌ها این شکنندگی را در عمل نشان داد. حتی عقب‌نشینی ترامپ و اجازه دادن به ارسال تراشه‌های نویدیا به چین هم از سر «حسن نیت» نبود، بلکه نشانه‌ای بود از اینکه فشار حساب‌شده چین اثر کرده است.

آخرین نسخه «راهبرد امنیت ملی» آمریکا هم این برداشت را تقویت می‌کند. بسیاری از تحلیلگران می‌گویند در این سند، اهمیت «کشمکش ژئوپلیتیکی» کمتر شده و چین نه به‌عنوان یک دشمن ژئوپلیتیک، بلکه بیشتر به‌عنوان رقیب اقتصادی و فناورانه معرفی شده است. این سند وعده‌ی کاهش تنش نمی‌دهد، اما خیلی واضح نشان می‌دهد میدان اصلی رقابت کجاست: ابزارهای اقتصادی و فناوری؛ همان حوزه‌ای که چین اخیراً توانسته توانایی خود را در آن عملاً ثابت کند.

این تجربه یک درس دیگر هم روشن کرد: هرچه دولت ترامپ به انتخابات میان‌دوره‌ای نزدیک‌تر شود و به بسیج هوادارانش نیاز بیشتری پیدا کند، ممکن است از نظر تصمیم‌گیری منسجم‌تر نباشد، بیشتر اهل معامله شود و تمرکزش را روی بردهای سیاسی کوتاه‌مدت بگذارد؛ در نتیجه هم در برابر فشارهای دقیق و هدفمند آسیب‌پذیرتر می‌شود. ترامپ ممکن است حاضر شود امتیازهایی به نفع چین بدهد مثل کم‌کردن بعضی تعرفه‌ها، آسان‌تر کردن برخی محدودیت‌های مجوزهای فناوری یا باز کردن راهِ ورود چند شرکت مشخص چینی به بازار آمریکا؛ اما هم‌زمان همه را به شکل یک «پیروزی» نمایش دهد. حتی اگر این امتیازها در کوتاه‌مدت ضربه مستقیم به امنیت ملی آمریکا نزنند، در طول زمان می‌توانند ضعف‌های جمع‌شونده‌ای بسازند که چین بتواند از آن‌ها استفاده کند.

موضع چین برای سال ۲۰۲۶ روشن است: پکن دنبال توافق‌های محدود و معامله‌محور می‌رود تا ترامپ بتواند آن‌ها را «پیروزی» نشان دهد، بدون اینکه خودِ چین امتیاز بزرگی بدهد. هم‌زمان، روابطش را با اروپا، آسیای جنوب‌شرقی و کشورهای حاشیه خلیج فارس بیشتر تقویت می‌کند تا فشار آمریکا را کم‌اثرتر کند و خودکفایی فناورانه داخلی را سریع‌تر پیش ببرد. بی‌ثباتی حالا به یک وضعیت پایدار تبدیل شده و حتی سفر برنامه‌ریزی‌شده ترامپ در آوریل هم بعید است بتواند اعتماد و ثبات از دست‌رفته را برگرداند. چین انتظار کاهش تنش ندارد؛ فقط زمان می‌خواهد: زمانی برای پیدا کردن نقاط ضعف آمریکا، محکم‌تر کردن سازوکارهای خودش و کم‌کردن اثر ابزارهای فشار واشنگتن. به همین دلیل، صبر، دقت و استفاده حساب‌شده از اهرم‌ها به بخش اصلی روش حکمرانی پکن تبدیل شده است.

از استقبال تا سرخوردگی؛ محاسبه غلط دهلی‌نو از ترامپ

کمتر دولتی مثل دولت نارندرا مودی در هند با این همه اشتیاق از بازگشت ترامپ به ریاست‌جمهوری آمریکا استقبال کرد و کمتر دولتی هم به این اندازه ناامید شد. مودی خیلی زود بعد از مراسم تحلیف با ترامپ دیدار کرد و هند هم سریع وارد مذاکرات تجاری شد، چون فهمیده بود تجارت حالا به محور اصلی سیاست خارجی آمریکا تبدیل شده است. اما تا ماه اوت این امیدها فرو ریخت، وقتی ترامپ تعرفه کالاهای هندی را به ۵۰ درصد رساند. بخشی از ماجرا به این برمی‌گشت که مودی برداشت درستی از خیال‌پردازی‌های ترامپ درباره «میانجی‌گری صلح» به‌ویژه درباره تنش‌ها و درگیری‌های هند با پاکستان نداشت. حتی این احتمال مطرح است که اگر مودی با اغراق بیشتری از نقش ترامپ در «نجات شبه‌قاره از خودش» تعریف می‌کرد، شاید مسیر روابط دهلی‌نو و واشنگتن کمی متفاوت می‌شد.

مشاوران مودی درک بدی از ائتلافی که ترامپ را دوباره به کاخ سفید رساند نداشتند، اما از میزان قدرت و هیجان جنبش «ماگا» غافلگیر شدند؛ جنبشی که برخلاف انتظار، با شدت زیادی علیه هند و دیاسپورای هندی موضع گرفت. از آن زمان، دهلی‌نو رویکردش را تغییر داده و حالا بر سه اصل تکیه می‌کند: اول، وارد نشدن به درگیری و جدل علنی با ترامپ؛ حتی وقتی او بارها ادعا می‌کند جنگ هند و پاکستان را تمام کرده و هند این ادعاها را نادرست می‌داند؛ دوم، تعریف و تمجید از تلاش‌های صلح‌جویانه او در غزه و اوکراین؛ و سوم، درگیر نگه داشتن کل ساختار دولت آمریکا در پرونده‌های تجارت، فناوری و دفاع.

در سال ۲۰۲۶، دهلی‌نو احساس می‌کند در واشنگتن فضای مانور بیشتری پیدا شده، چون جایگاه داخلی ترامپ نشانه‌هایی از تضعیف دارد. راهبرد هند حالا روی سه محور می‌چرخد: اول، دوباره فعال کردن نیروها و شبکه‌های سنتیِ نزدیک به هند مثل نهادهای امنیتی، کنگره، گروه‌های تجاری و دیاسپورای هندی که در سال ۲۰۲۵ زیر سایه نفوذ ترامپ کمتر حرف می‌زدند و حالا شاید بتوانند به متعادل‌تر شدن رابطه کمک کنند. در کنار این، دهلی‌نو می‌داند باید راهی هم برای اثرگذاری، دست‌کم بر بخش‌هایی از ائتلاف «ماگا» پیدا کند.

دوم، هند می‌خواهد از شکل‌گیری بحران تازه با پاکستان جلوگیری کند، چون چنین بحرانی می‌تواند پای مداخله ترامپ را وسط بکشد و دوباره هند را در برابر واکنش‌های ناگهانی و کنترل‌نشده او قرار دهد. سوم و از همه مهم‌تر، دهلی‌نو برنامه تنوع‌بخشی خود را سرعت می‌دهد: شوک تعرفه‌ها باعث شد هند بازارهای صادراتی‌اش را گسترده‌تر کند، مذاکرات تجاری با اروپا را جلو بیندازد و روابط اقتصادی‌اش را با روسیه و دیگر بازارهای نوظهور تقویت کند. در حوزه امنیتی هم هند محتاط‌تر عمل می‌کند و ریسک را پخش می‌کند: شراکت با آمریکا را حفظ می‌کند، هم‌زمان تنش با چین را کمتر می‌کند، روابطش را با روسیه عمیق‌تر می‌سازد و با اروپا هم تعامل راهبردی‌تری پیش می‌برد.

همان‌طور که آدم‌ها به درد عادت می‌کنند، کشورها هم کم‌کم با فشارها کنار می‌آیند. مودی در جریان مدیریت تعرفه‌های ترامپ فهمیده که ایستادن در برابر زورگویی واشنگتن، هم در داخل هند بازخورد خوبی دارد و هم در بیرون احترام ایجاد می‌کند. برای کسانی در هند که از قدیم به آمریکا بدبین بوده‌اند، دوره دوم ترامپ یادآور این است که نباید همه امید و حساب راهبردی را روی آمریکا گذاشت. برای خوش‌بین‌ها هم این آشوبِ ۲۰۲۵ شاید در ۲۰۲۶ به جایگاه محکم‌تری برای هند تبدیل شود، مخصوصاً اگر ترامپ از اوج تنش‌های آن سال پایین بیاید. پایه این امیدواری هم این است که هند روی یک واقعیت حساب می‌کند: بیش از ۲۵ سال سرمایه‌گذاری دوحزبی آمریکا در شراکت راهبردی با هند بعید است در یکی‌دو سال حتی با غیرقابل‌پیش‌بینی‌ترین رئیس جمهور از بین برود.

دکترین «خارپشت»؛ نسخه متحدان آمریکا برای بقا در عصر ترامپ

در حالی که متحدان و شرکای آمریکا دارند خودشان را با تغییرات بزرگ سیاست خارجی واشنگتن در دوره ترامپ هماهنگ می‌کنند، یک کلمه بهتر از همه وضعیت سختِ پیش‌روی آن‌ها را توضیح می‌دهد: «خارپشت». از اوکراین و کشورهای بالتیک و لهستان تا تایوان و ژاپن، بسیاری از کشورهایی که ممکن است هدف تهدید قرار بگیرند به یک نتیجه مشترک و تلخ رسیده‌اند: در نظم جدید جهانیِ ترامپ، بقا کمتر به تضمین‌های سنتی آمریکا وابسته است و بیشتر به این بستگی دارد که هر کشور خودش را آن‌قدر پرهزینه و دردناک برای مهاجم کند که کسی جرأت حمله پیدا نکند.

ولودیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهور اوکراین در دسامبر آشکارا گفت که عضویت در ناتو دیگر واقع‌بینانه نیست. به‌جای آن، رهبران اوکراین و اروپا روی هدفی عملی‌تر تمرکز کرده‌اند: رسیدن به یک آتش‌بس که فرصت کافی بدهد تا توان نظامی اوکراین دوباره ساخته و تقویت شود؛ توانی که بتواند جلوی تجاوزهای بعدی روسیه را بگیرد. همان‌طور که اورزولا فون‌درلاین، رئیس کمیسیون اروپا گفته است، اوکراین باید به «یک خارپشت فولادی» تبدیل شود؛ یعنی آن‌قدر سخت و پرهزینه که برای هر مهاجمی «غیرقابل‌هضم» باشد.

راهبرد امنیت ملی جدید آمریکا نشان می‌دهد که تعهد واشنگتن به امنیت بخش‌های دیگر اروپا هم در بهترین حالت قطعی و همیشگی نیست و شرط‌و‌شروط دارد. بنابراین همان چیزی که درباره اوکراین گفته می‌شود، درباره دیگر کشورهایی که ممکن است هدف روسیه قرار بگیرند هم صدق می‌کند؛ مخصوصاً حالا که اعضای اروپایی ناتو دیگر نمی‌توانند مثل گذشته روی رهبری مطمئن آمریکا در آن سوی اقیانوس حساب کنند. در نتیجه، شوکِ ترامپ باعث شده کشورهای اروپایی روندی را که از قبل هم بزرگ‌ترین موج بازتسلیح یک نسل بود، سریع‌تر کنند؛ تا جایی که کشورهایی مثل آلمان و لهستان بودجه‌های نظامی‌شان را به شکل چشمگیری بالا برده‌اند.

تایوان هم تا حد زیادی به همین نتیجه رسیده است. تعهد امنیتی آمریکا به تایپه همیشه به‌طور رسمی مبهم بوده، اما حالا این ابهامِ حساب‌شده بیشتر جای خود را به تغییرات خلق‌وخوی رؤسای‌جمهور و تصمیم‌های لحظه‌ای داده است. این موضوع به‌ویژه در ماه‌های آینده پررنگ‌تر می‌شود؛ زمانی که ترامپ احتمالاً روی گرفتن چیزی تمرکز می‌کند که بتواند آن را یک «توافق» با چین معرفی کند و حتی آن را با یک سفر رسمی دولتی همراه سازد.

لای چینگ-ته، رئیس‌جمهور تایوان اخیراً از یک برنامه دفاعی بلندپروازانه خبر داده که بر اساس آن هزینه‌های نظامی تایوان در سال ۲۰۲۶ به ۳ درصد تولید ناخالص داخلی می‌رسد و تا پایان دهه به ۵ درصد افزایش پیدا می‌کند؛ اقدامی که نشان می‌دهد تایپه چقدر از آسیب‌پذیری راهبردی این جزیره نگران است. این سرمایه‌گذاری‌ها شامل موشک‌های ضدکشتیِ متحرک، مین‌ها و سامانه‌های پدافند هواییِ پراکنده و توزیع‌شده است؛ یعنی یک مجموعه «سلاح‌های خارپشتی» که هدفشان این است هر تلاش احتمالی چین برای حمله را بسیار پرهزینه‌تر کنند، به‌ویژه در شرایطی که حمایت آمریکا نامطمئن‌تر شده است.

مثل اروپا، متحدان قدیمی آمریکا در منطقه هند–اقیانوس آرام هم رفتار بی‌ثبات ترامپ در سال ۲۰۲۵ را دقیق نگاه کردند و به این نتیجه رسیدند که بهتر است خودشان توان دفاعی «خارپشتی» و بازدارنده‌تری بسازند. ژاپن می‌خواهد برنامه تقویت دفاعی‌اش را سریع‌تر کند، طوری که هزینه نظامی‌اش در سال ۲۰۲۶ از ۲ درصد تولید ناخالص داخلی عبور کند. در دوران جنگ سرد و بعد از آن، آمریکا نظمی ایجاد کرده بود که در آن متحدان می‌توانستند زیر چتر بازدارندگی واشنگتن رشد کنند و خیلی‌ها هم اتکا به تضمین‌های امنیتی آمریکا را منطقی می‌دانستند. اما حالا که ترامپ عملاً نشان داده پایبندی آمریکا به تعهداتش ممکن است به سلیقه رئیس‌جمهور بستگی داشته باشد، همان کشورها به این جمع‌بندی رسیده‌اند که بهترین دفاع، ساختن توان بازدارندگیِ سخت و «فولادیِ خاردار» از سوی خودشان است.

تعرفه، تهدید و تطمیع؛ بازی آشنای ترامپ با شرکای خارجی

بهار گذشته، وارن دیویدسن، نماینده کنگره آمریکا، طرحی به نام «قانون پژوهش سندروم نفرت از ترامپ» ارائه کرد که می‌خواست مؤسسات ملی سلامت آمریکا بررسی کنند چرا بعضی افراد از ترامپ و سیاست‌هایش بیزارند. اما شاید برخی سیاست‌گذاران خارجی هم به نوعی «سندروم مشابه» دچار شده باشند: اضطرابی که آن‌ها را به تصمیم‌های عجیب و غیرمنتظره می‌کشاند. یکی از نمونه‌ها توافق تجاری‌ای بود که ژاپن سال گذشته با آمریکا امضا کرد و پذیرفت تا ژانویه ۲۰۲۹، ۵۵۰ میلیارد دلار از پول مالیات‌دهندگان ژاپنی را در آمریکا هزینه کند.

تا اینجا رهبران اروپایی توانسته‌اند از افتادن به دام این «سندروم» خطرناک دوری کنند. برخلاف بعضی ادعاها، توافق تجاری آمریکا و اتحادیه اروپا که در ژوئیه امضا شد اصلاً به معنای تسلیم اروپا نیست؛ بلکه نشان می‌دهد بروکسل از قبل چند درس برای کار با ترامپ یاد گرفته است. اول اینکه اروپا وقتش را صرف منصرف کردن ترامپ از علاقه‌اش به تعرفه‌ها نکرد و در نهایت به تعرفه ۱۵ درصدی تن داد. دوم هم اینکه رهبران اتحادیه اروپا با هوشمندی در برابر وسوسه اعمال تعرفه‌های تلافی‌جویانه ایستادند، چون چنین اقدامی بیشتر به شرکت‌ها و مصرف‌کنندگان خود اروپا ضربه می‌زد.

سوم، اتحادیهٔ اروپا بر وحدت تمرکز کرد: دولت‌های منفرد اروپایی توانستند غرایز خود را برای شتاب‌زدن به واشنگتن و امضای توافق‌های دوجانبه مهار کنند؛ توافق‌هایی که قدرت چانه‌زنی جمعی اتحادیهٔ اروپا را تضعیف می‌کرد.

در سال ۲۰۲۶، رهبران اروپا بارها فرصت پیدا می‌کنند راه و رسمِ مدیریت ترامپ را دقیق‌تر و کارآمدتر کنند. اولین چالش بزرگِ دو سوی آتلانتیک احتمالاً اوکراین خواهد بود: در ماه نوامبر، پیشنهاد یک توافق صلح آمریکا و روسیه که بدون توجه جدی به اروپا و اوکراین مطرح شد، نشان داد ترامپ چشم به حدود ۳۰۰ میلیارد دلار از دارایی‌های بلوکه شده بانک مرکزی روسیه دارد؛ دارایی‌هایی که بخش عمده‌شان در بلژیک و بخش کمتری در فرانسه و چند کشور دیگر اتحادیه اروپا نگهداری می‌شود. موضوع دوم هم احتمالاً فشار واشنگتن برای عقب‌نشینی اروپا از برخی قواعد دیجیتال مثل شفافیت، مدیریت محتوا و حریم خصوصی داده‌ها است؛ فشاری که ممکن است در قالب «امتیاز بدهید تا تعرفه فولاد اروپا کمتر شود» مطرح شود.

سومین موضوع، نشست امسال گروه ۲۰ است که قرار است در یک زمین گلف متعلق به ترامپ نزدیک میامیِ فلوریدا برگزار شود و ممکن است پر از اتفاق‌های غیرمنتظره باشد. به‌سختی می‌شود تصور نکرد که ترامپ از این گردهمایی به‌عنوان فرصتی برای تطمیع یا فشار استفاده کند تا آن‌ها را به امضای توافق‌های دوجانبه به نفع آمریکا وادار کند. برای عبور از این سه چالش، اتحادیه اروپا باید آرامش خود را حفظ کند و مسیرش را ادامه دهد؛ چون برای اروپا، خوداتکایی و حفظ وحدت هنوز مهم‌ترین کلیدواژه‌ها هستند.

کاخ سفید بدون دکترین؛ خاورمیانه در عصر تصمیم‌های شخصی ترامپ

اگر بگوییم رویکرد ترامپ به خاورمیانه «غافلگیرکننده» بوده، در واقع شدت ماجرا را کم گفته‌ایم: او دستور حملات هوایی به تأسیسات هسته‌ای ایران را داد، آتش‌بسی را میان اسرائیل و حماس تحمیل کرد و حتی در کاخ سفید با احمد الشرع، رئیس‌جمهور سوریه دیدار کرد. هم‌زمان، آمریکا حالا از دولت‌سازی در غزه حمایت می‌کند، برای خلع سلاح حزب‌الله تلاش می‌کند، به عادی‌سازی روابط اسرائیل و لبنان فشار می‌آورد و گفت‌وگوهای گسترده‌ای را هم برای گسترش تضمین‌های امنیتی به عربستان سعودی پیش می‌برد.

این مسیری نبود که حامیان و همفکران ترامپ نزدیک به یک سال پیش، هنگام بازگشت او به قدرت، برای خاورمیانه پیش‌بینی می‌کردند. شاید جریان «ماگا» و اندیشکده‌های نزدیک به آن از سیاست خارجی «اول آمریکا» حرف بزنند، اما معلوم شده کاخ سفید به یک دکترین مکتوب و ثابت پایبند نیست. در عمل، سیاست خارجی آمریکا از جمله در خاورمیانه بیشتر بر اساس حس و غریزه خود ترامپ جلو می‌رود؛ چیزی که او بارها هم گفته است. حتی تازه‌ترین راهبرد امنیت ملی هم به‌خاطر ناسازگاری‌هایش و تضاد آشکارش با اقدامات واقعی ترامپ در منطقه، این موضوع را بیشتر نشان می‌دهد.

اینکه ترامپ در سال ۲۰۲۶ دقیقاً چه خواهد کرد قابل پیش‌بینی نیست، اما می‌توان حدس زد که او ممکن است در موضوع کمک‌های نظامی آمریکا به اسرائیل تغییرات جدی ایجاد کند. با اینکه توافق فعلیِ کمک‌ها تا اواخر دوره ترامپ تمام نمی‌شود، به نظر می‌رسد این موضوع از همین حالا ذهن او را درگیر کرده است. او در دیدار آوریل گذشته با بنیامین نتانیاهو در کاخ سفید گفت: «ما سالی ۴ میلیارد دلار به اسرائیل می‌دهیم. این رقم بزرگی است. راستی، تبریک می‌گویم.» همین جمله می‌تواند یک هشدار باشد که نشان می‌دهد ترامپ از این توافق کاملاً راضی نیست، حتی اگر اسرائیل همه این پول را داخل خودِ آمریکا خرج کند.

در هر دو پایتخت، درباره تمدید کمک‌های آمریکا به اسرائیل پرسش‌های زیادی مطرح است. تا اینجا ران درمر، مشاور نتانیاهو، پیشنهاد داده یک توافق نهاییِ ۲۰ ساله بسته شود و بعد از آن کمک‌ها قطع شود. کم‌کردن تدریجی کمک‌های نظامی آمریکا لزوماً فکر بدی نیست، اما برای اینکه ترامپ با آن همراه شود، اسرائیل باید امتیاز بزرگی روی میز بگذارد. اسرائیلی‌ها مثل سعودی‌ها امکان وعده سرمایه‌گذاری تا سقف یک تریلیون دلار را ندارند، پس باید راه‌های خلاقانه‌تری پیدا کنند. چون یکی از شعارهای ثابت ترامپ در هر سه کارزار انتخاباتی‌اش این بوده که آمریکا برای صلح و ثبات جهان هزینه می‌دهد اما چیزی در عوض نمی‌گیرد؛ و حالا از نگاه او، نوبت اسرائیل است که بهای این حمایت را بپردازد.

ارسال نظرات
خط داغ

پیشنهادی باخبر