یک جشن و چند نسل در یک قاب

عصر ایران؛ مهرداد خدیر- اگر آفتاب ظهر جمعه 5 اردیبهشت 1404 خورشیدی کمی مهربانانهتر میتابید، اگر سردبیر سابق و تیم اصلی همراه و همکار او نیز در مراسم حاضر میبودند و روند انتقال مالکیت و تغییرات را ولو در حد ملاحظات حرفهای توضیح میدادند، آن گاه آیین 14سالگی روزنامۀ "هفت صبح" هیچ کم نداشت خاصه این که به لطف حضور سردبیر تازه امکان حضور چهرههای شاخص چند نسل کنار هم فراهم آمده بود.
قصه از این قرار است که روزنامۀ "هفت صبح" به بهانۀ 14 ساله شدن خود جشنی برپا کرده بود و چون خود نیز در شمارۀ دیروز گزارش مشروح آن را با تصاویر آورد طبعاً جنبه خصوصی نداشته یا قصد تکرار آنها در میان نیست و حسب عادت به نکته سنجیهای این نویسنده این وجه غالب است که روشن است که کادر تازه آن را به این نقطه نرسانده و دست پخت پیشینیان است اما اگر مالکان پیشین خود واگذار کردهاند و تغییرات به تبع آن رخ داده و به بیان دیگر اگر این اتفاق نمیافتاد چراغ آن رو به خاموشی میرفت جای خرسندی دارد نه نقد.
با این همه اگر مدیران جدید هر قدر که صلاح میدانستند توضیح میدادند روند انتقال و تغییر چگونه بوده آنگاه جای خالی آرش خوشخو - سردبیر خوشذوق و صاحبسبک پیشین- و نویسندگان شاخصی چون ابراهیم افشار که هویت شنبههای "هفت صبح" بود و به درستی به سعدیِ ورزشی نویسان شهره است و فریدون صدیقی که سهشنبههای "هفت صبح" را شاعرانه میکرد کمتر به چشم میآمد یا غیبتی طبیعی جلوه میکرد.
با این حال اگر مزینانی و خوشخو از کادر مدیریتی پیشین و افشار و صدیقی و بردبار از نویسندگان تحریریه شاد و پرانرژی قبل نبودند از نسلهای مختلف روزنامهنگاری و استادان علوم ارتباطات آن قدر چهرههای شاخص به آن آیین آمده بودند تا بدانیم اگر هم قرار باشد درِ هفت صبح از حیث کادر و مدیریت بر پاشنهای دیگر بچرخد حکایت روزنامهنگاری همچنان باقی است و شکل مکتوب و کاغذی و چاپی حفظ خواهد شد ولو به اقتضای زمانه به جانب تصویر هم خواهند رفت و دیر و دور نیست که انحصار صدا وسیمای فرونشسته در گِل کممخاطبی و کلیشه و اهانت شکسته شود و به لطف استودیوهای متعدد هر رسانه یک تلویزیون هم داشته باشد و منتظر تفسیر جدید اصل 44 قانون اساسی ننشینند که صدا و سیما با اتکا به آن خود را متولی هر صدا و تصویر در این مُلک میداند!
واقعیت آن است که روزنامهنگاری یک روی سکه است و روی دیگر آن روزنامهداری است و هر قدر هم منِ روزنامهنگار بنویسم ولی بنگاه و ناشر و سرمایهگذار و حامییی نباشد کار حرفهای رسانهای شکل نمیگیرد و اگر بماند و فرونمیرد و باز فعالیت شخصی خواهد بود که تضمینی برای بقای آن به عنوان یک شغل و حرفه هم وجود ندارد و اصطلاح "شهروند- خبرنگار" در مقابل دستگاه سانسور ابداع شده وگرنه کار حرفهای نگاه خاص میطلبد و به صرف ضبط تصاویر شهروند عادی و شاغل در حرفه ای دیگر خبرنگار نخواهد شد و در نهایت همان شاهد عینی است که دهههای قبل به شکل دیگر با روایت نامستند به تصویر به یاری گزارشنویسان مطبوعات میآمد.
رسانه هم اقتصاد خود را دارد و تغییرات "هفت صبح" که البته قبلا با سر و صدای کمتر و حفظ کادر تحریری انجام شده بود نشان میدهد به چشم کسب و کار یا صنعت خلاق که باید روی پای خود بایستد هم میتوان به آن نگریست.
تلقی عمومی این است که رسانهها یا باید از بودجه دولتی و عمومی برخوردار باشند یا یارانه بگیرند و گویا "هفت صبح" میخواهد این انگاره را تغییر دهد چندان که مدیر کل پیشین مطبوعات وزارت فرهنگ هم از آن به عنوان یک رسانه خصوصی واقعی یاد کرد.
شاید مخاطب دچار شگفتی شود و با خود بگوید نه به آغاز نوشته که نقد ملایمی بود که چرا مدیران و تیم تازه کارنامه 14 ساله را به حساب خود منظور کردهاند در حالی که وقتی به ورود تازه اشاره میکنند پیداست چنین انگیزه ای در کار نبوده و نه به ادامه که از شکل و شمایل اقتصادی رسانه گفته شد.
داستان را اما به گونهای دیگر هم می توان نگریست و آن هم این که طی این 14 سال و به خصوص در 10 سال اخیر و از 93 تا 1403 تقریبا همه روزه مطالبی از عصر ایران در هفت صبح و در ستون سایتنگار یا جاهای دیگر یا با ذکر منبع یا نام نویسنده نقل شد و حس قرابت داده بود.
دوم این که آرش خوشخو سردبیر پیشین مثل افشین امیرشاهی سردبیر کنونی یک روزنامهنگار حرفهای است و دو سه جا دیدم که به شروع کار خود با هفتهنامۀ "امیدجوان" در 30 سال قبل اشاره کرده و به خاطر انتساب آن نشریه به این نویسنده اخلاقا باید یاد میشد. کاری که به شکل دیگر استاد قاضیزاده انجام داد و از خوشخوی پدر هم یاد کرد و گفت دورترها همکار او بوده و آن سخنان در روزنامۀ دیروز انعکاس یافت.
اصل قصه اما همان است که "پیشکسوتان تکیهگاه رسانهها" هستند چندان که افشین امیر شاهی به درستی نوشت:
" پررنگترین و پربرکتترین بخش این دیدار، حضور بزرگترهای مطبوعات بود. پیشکسوتانی که دههها از عمر خود را پای روزنامهنگاری گذاشتند، روزهایی را تجربه کردهاند که امروز برای ما تبدیل به خاطرههای نانوشته شدهاند و نسلهایی را آموزش دادهاند که هنوز در میانه میدان رسانه ایستادهاند.
دیدار با این عزیزان فقط یک اتفاق خوشایند نبود؛ تجدید عهدی بود با گذشتهای پربار. یادآوری این نکته که رسانه تنها با جوانی و انگیزه پیش نمیرود؛ بلکه نیازمند تجربه، درایت و پایداری کسانی است که مسیر پرپیچوخمی را پشت سر گذاشتهاند و همچنان ایستادهاند.
تجربه پیشکسوتان، همچون چراغی در تاریکی است. آنان قواعد این حرفه را نه فقط در کلاسها، بلکه در میدان واقعی یاد گرفتهاند؛ در دل بحرانها، در نبرد با سانسور، در سردرگمی حقیقت و شایعه، در جنگ خبر با هیجان. حضورشان میان ما، نه فقط یادآور ریشهها و هویت رسانهای ماست، بلکه همچون ستونی است که سقف امیدمان را نگاه داشته است."
پیشنهادی باخبر
تبلیغات