«برتا»، میان تعلیق و تناقض/سریال برتا بر حواشی موج سواری می‌کند
کد خبر:۱۳۳۹۷۱۰
گزارش|

«برتا»، میان تعلیق و تناقض/سریال برتا بر حواشی موج سواری می‌کند

سریال برتا داستان یک اسلحه محصول سال ۱۴۰۴ در ژانر جنایی، معمایی است و کارگردانی این سریال را امیرحسین ترابی و تهیه کنندگی اش کامران حجازی انجام داده است. محمدمهدی عزیزمحمدی، علیرضا عطاالله تبریزی و امیرحسین ترابی نویسندگان این سریال هستند.

«برتا»، میان تعلیق و تناقض/سریال برتا بر حواشی موج سواری می‌کند

به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو، «برتا؛ داستان یک اسلحه» روایت خود را با الگویی کلاسیک و معرفی سرگرد یونس امجد آغاز می‌کند؛ سریالی که در همان سکانس ابتدایی با یک فلاش‌بک هولناک از روستایی دورافتاده، مرگ دسته‌جمعی اهالی بر اثر تزریق یک واکسن را نشان می‌دهد؛ شروعی که به‌خوبی کنجکاوی مخاطب را برای ادامه داستان برمی‌انگیزد.

 

رفتار‌های نسنجیده پدر و پسر

سریال تصویری از احساسات یک نوجوان ارائه می‌کند؛ نوجوانی که نسبت به زنی جوان، زیبا و مهربان که به او توجه می‌کند، احساسات عاشقانه و خام پیدا می‌کند — حسی که در آن سن کاملاً طبیعی و رایج است. در مقابل،  نگاه شخصیت خانم همسایه هیچ‌کدام از نشانه‌های یک علاقه‌مندی دوطرفه در آن دیده نمی‌شود.

درست است که پسر بچه (دانیال) خلا عاطفی مادر را دارد، اما با وجود اینکه پدرش پلیس است باید محتاطانه عمل کند و جای سوال دارد که خیلی زود با خانم همسایه صمیمی شده و از او کادو می‌گیرد؛ انتظار می‌رفت که حس ترس یا شکاکی را در او می‌دیدیم که نسبت به این محبت ناگهانی گاردی داشته باشد.

همچین رفتار‌های سرگرد امجد به عنوان یک پدر و پلیس نیز جای بحث دارد که چطور فرزند نوجوان خود را تنها در خانه رها می‌کند و نسبت به پیامد‌های احتمالی ناگوار آن بی توجه است و تمام هدف خود را در کار خلاصه می‌کند.

فضای تعلیق آمیز همراه با سرنخ

این سریال با سرنخ‌هایی ذهن بیننده را به حدس و گمان درباره شخصیت‌ها وامی دارد و کشش ذهنی در مخاطب ایجاد می‌کند؛ حال چیزی که می‌تواند جلب نظر کند این است که کادویی که خانم همسایه (نیلوفر) به پسربچه هدیه داد هدفونی قرمز مانند عروسک‌های قرمز رنگی است که در دست قاتلین جلوه گر شده، حال سوالی که در ذهن بیننده ایجاد می‌شود این است که نقش نیلوفر در ماجرای قتل‌ها چیست؟

مسلما قصد این زن از نزدیک شدن به پسر سرگرد رفاقت نیست و این محبت و صمیمیت به ضرر دانیال و پدرش خواهد بود.

اغوا گری نیلوفر در مقابل پسربچه

از بدو ورود مهراوه شریفی نیا (نیلوفر) به سریال رفتار‌های اغواگرانه و نزدیکی بیش از حد او به دانیال به چشم می‌خورد و نمی‌توان منکر این شد، به تصویر کشیدن اینگونه رفتار‌ها جایز نیست و حتی اگر نیلوفر نقشه‌ای در سر داشته یا خواسته است که نقش خواهرانه یا مادرانه را ایفا کند باید زیر ذره بین عمل می‌کرد و رفتارهایش کنترل شده می‌بود.

برخی از کاربران این رفتار‌ها را جنسی تلقی کرده‌اند و گفته‌اند: زمانی که نیلوفر نوشابه دهنی پسر بچه را می‌خورد و دانیال هم به تقلید از او این کار را انجام می‌دهد، می‌توان در وصف این کار چه گفت؟

سوتی سریال؛ نمایش گوشی اصلی بازیگر

در سکانسی سرگرد امجد گوشی خود را باز می‌کند و نام اصلی خودش (شهرام) و مخاطبانی که ذخیره دارد (من جمله بازیگران نام آشنا) به نمایش گذاشته می‌شود، آیا بهتر نبود برای شخصیت اصلی فیلم دقت و ظرافت بیشتری به خرج می‌رفت و یا حداقل تلفن همراه دیگری برای او تهیه می‌شد؟

اینکه روی گوشی سرگرد زوم می‌شود و ما یک قاب واضح از مخاطبین او داریم نشان از بی توجهی کارگردان نسبت به سریال است.

شباهت به اثر قبلی کارگردان

اگرچه این سریال در کنار ژانر معمایی سعی کرده ژانر درام و اجتماعی و عاشقانه را همراه داشته باشد و لحظات احساسی کوتاهی را خلق کند، اما «برتا: داستان یک اسلحه» شباهت زیادی به سریال «خونسرد» اثر قبلی کارگردان، امیرحسین ترابی دارد، در واقع مخاطب احساس می‌کند یک اسپین‌آفی از آن را تماشا می‌کند که فقط نام کاراکترهایش عوض شده است.

پلیس کلیشه‌ای گرفتار زخم‌های قدیمی

اولین نکته‌ای که در نگاه به شخصیت مرکزی سریال سرگرد یونس امجد  توجه را جلب می‌کند، بازآفرینی همان تصویر تکرارشده از یک مأمور پلیس است؛ کاراکتری که همیشه چای داغ را سر می‌کشد، گذشته‌ای تلخ و مبهم دارد، همسرش را از دست داده و رابطه‌اش با پسر نوجوانش «دانیال» پر از فاصله و ناتوانی در گفت‌وگوست. این الگو فقط مختص آثار ایرانی نیست و در بسیاری از فیلم‌ها و سریال‌های پلیسی جهان نیز، شخصیت اصلی معمولاً زیر سایه یک رنج قدیمی یا بحران خانوادگی تعریف می‌شود؛ زخمی که در تصمیم‌ها، رفتار‌ها و قضاوت‌هایش تأثیر مستقیم می‌گذارد و او را در مرز میان حرفه‌گرایی و آشفتگی شخصی نگه می‌دارد.

داستانی پر از عناصر آشفته

قسمت‌های ابتدایی سریال ثابت کرده که مجموعه‌ای دوگانه است؛ از یک‌سو توانسته با تعلیق، سرنخ‌های پخش‌شده و اتمسفر جنایی، کنجکاوی مخاطب را فعال نگه دارد، و از سوی دیگر با سوتی‌های عجیب، شخصیت‌پردازی‌های شلخته، رفتار‌های نسنجیده پدر و پسر و اغواگری بحث‌برانگیز نیلوفر، خودش را وارد حاشیه‌هایی کرده که از قصه جلو زده‌اند. شباهت پررنگ سریال به «خونسرد» و تکرار کلیشه مأمور پلیس زخمی نیز باعث شده مخاطب حس کند با اثری تازه مواجه نیست.

با این حال، گستردگی سرنخ‌ها، راز‌های بازنشده و رابطه‌های مبهم، هنوز ظرفیت ساختن یک روایت تکمیل‌شونده را دارند؛ به شرط آنکه سریال از تکرار خطا‌ها فاصله بگیرد و انرژی‌اش را روی اتصال همین عناصر پخش‌شده بگذارد.

پیشنهادی باخبر