مرگ مرموز اولین فضانورد تاریخ؛ معمایی که شوروی دههها پنهان کرد
صبح ۲۷ مارس ۱۹۶۸، پایگاه هوایی چکالوفسکی در شمالشرق مسکو زیر پردهای از مه و برف فرورفته بود. وزش باد برفهای نیمخیس را مثل ذرات نمک در هوا پخش میکرد و برج کنترل با دیدی محدود به باند چشم دوخته بود. ساعت ۱۰:۱۹، یک میگ-۱۵ UTI، جتی که سالها برای پروازهای تمرینی استفاده میشد، غرشکنان از زمین برخاست.
در کابین جلو، یوری گاگارین نشسته بود؛ نخستین فضانورد تاریخ که مدار زمین را دید. پشت سرش، سرهنگ ولادیمیر سرِگین، مربی و خلبان آزمایشی باسابقه، که بیش از دویست پرواز رزمی در جنگ جهانی دوم داشت. مأموریت آن روز چیزی فراتر از تمرینهای استاندارد نبود: چند مانور ساده در منطقهی آموزشی، بیست دقیقه وقت، سپس بازگشت به باند.
هواپیما با قدرت اوج گرفت و در دل ابرهای خاکستری فرورفت. چند دقیقه همهچیز عادی به نظر میرسید. در ساعت ۱۰:۳۷، گاگارین با صدایی آرام و مطمئن از رادیو گفت: «مأموریت تمام شد. در حال بازگشت.» این آخرین کلماتی بود که جهان از او شنید.
چکیده متنی و خلاصه صوتی
یوری گاگارین، نخستین انسانی که به فضا سفر کرد، در ۲۷ مارس ۱۹۶۸ طی یک پرواز تمرینی عادی با جت میگ-۱۵ به همراه مربیاش، ولادیمیر سریوگین، جان باخت. هواپیمای آنها تنها چند دقیقه پس از برخاستن از رادار محو شد و لاشهی آن ساعتها بعد در جنگلی دورافتاده پیدا شد.
مرگ این قهرمان ملی، اتحاد جماهیر شوروی را در شوک فرو برد، اما پنهانکاری دولت و محرمانه ماندن گزارش رسمی حادثه برای دههها، به شکلگیری شایعات و تئوریهای توطئهی بیشماری دامن زد. فرضیههایی از جمله شرایط بد آبوهوایی، نقص فنی در هواپیما و حتی خطای انسانی مطرح شد، اما حقیقت مرگ مردی که از ستارهها بازگشته بود، در هالهای از ابهام باقی ماند و به یکی از رازهای بزرگ تاریخ شوروی تبدیل شد.
در فرودگاه نزدیک کلیازما، گروهی از فضانوردان جوان به رهبری الکسی لئونوف که در حال تمرین پرشباچتر بودند، صدای دو انفجار مهیب را در دوردست شنیدند. نگرانی مرکز کنترل ترافیک هوایی به وحشت تبدیل شد. شش هلیکوپتر برای جستوجو به پرواز درآمدند. نزدیک به سه ساعت بعد، یکی از هلیکوپترها گودالی ششمتری و دودآلود را در میان جنگلی انبوه از درختان توس، در یازده کیلومتری روستای کازچک، مشاهده کرد.
چیزی از هواپیما باقی نمانده بود؛ فقط تکههای کوچک فلز و خاکستر. اما میان ویرانی، یکی از جستوجوگران کیف پولی پیدا کرد، با کارت شناسایی مردی که همهی جهان او میشناخت: یوری آلکسییویچ گاگارین. نخستین انسان در فضا، قهرمان اتحاد جماهیر شوروی و نماد جهانی اکتشافات فضایی، در ۳۴ سالگی جانباخته بود.
مرگ او ملتی را در اندوهی عمیق فروبرد؛ اما درعینحال پردهای از ابهام بر فصلی از تاریخ شوروی انداخت؛ رازی که دولت سالها کوشید آن را در تاریکی پنهان نگه دارد.
پسری از دل جنگ
یوری در ۹ مارس ۱۹۳۴ در روستای فقیرنشین کلوشینو، در خانوادهای از طبقهی کارگر به دنیا آمد. پدرش، الکسی، نجار بود و مادرش، آنا، در یک مزرعهی لبنیات کار میکرد. او سومین فرزند از چهار فرزند بود و زندگیاش، مانند تمام پسران روستایی، ساده و بیحاشیه میگذشت تا اینکه در سال ۱۹۴۱، عملیات بارباروسا و تهاجم آلمان نازی، دنیای کودکی او را به آتش کشید.
یک افسر آلمانی خانهی آنها را مصادره کرد و خانوادهی گاگارین مجبور شدند به یک گودال خاکی کوچک به ابعاد ۳ در ۳ متر در حیاط پشتی پناه ببرند. یوری نوجوان، شاهد قساوتهایی بود که هرگز فراموش نکرد؛ از جمله روزی که یک سرباز آلمانی تلاش کرد برادر کوچکترش، بوریس، را با شالگردنش از درختی آویزان کند.
مشاهده و تجربه قساوتهای آلمان نازی، از یوری نوجوان یک مبارز ساخت
در تلافی، او به خرابکاریهای کوچک روی آورد: مثلاً در باتری خودروهای نظامی خاک میریخت و اگزوزها را با زباله مسدود میکرد. وقتی آلمانیها در سال ۱۹۴۳ عقبنشینی کردند، خواهر و برادر بزرگترش، زویا و والنتین، را برای کار اجباری به لهستان بردند. بازگشت معجزهآسای آنها پس از جنگ، یکی از معدود نقاط روشن آن دوران تاریک بود.
این تجربهی تلخ، انگیزهای قدرتمند در او ایجاد کرد. یوری بعدها توضیح داد: «در طول جنگ، ما پسران احساس بیقدرتی میکردیم... وقتی بزرگتر شدیم، فهمیدیم امنیت کشورمان چقدر مهم است و این چیزی بود که من را به انتخاب حرفهی نظامی سوق داد.»
پس از اتمام تحصیلات نیمهکارهاش، در یک مدرسهی فنی در لیوبرتسی مشغول به کار شد و سپس در حین تحصیل در مدرسهی تخصصی صنعتی ساراتوف، در اکتبر ۱۹۵۴ به همراه چهار دوستش در باشگاه هوانوردی محلی ثبتنام کرد، اما فقط خود او توانست دوره را به پایان برساند. با تنها ۴۲ ساعت و ۲۳ دقیقه پرواز، فارغالتحصیل شد و بلافاصله برای ورود به مدرسهی خلبانی نیروی هوایی چکالوف در اورنبورگ درخواست داد.
قد کوتاه میتوانست رؤیای پروازش را نابود کند، اما همین ویژگی به برگ برندهی او برای سفر به فضا بدل شد
اما رؤیای او در آستانهی فروپاشی بود، زیرا قد کوتاه ۱۵۷ سانتیمتریاش باعث میشد دید مناسبی به باند فرود نداشته باشد. دو بار در فرود با جت جنگندهی MiG-15 چنان ضعیف عمل کرد که مربی کنترل را از او گرفت. اخراجش قطعی به نظر میرسید.
روزی فرمانده هنگ، ایوان پوکیدوف، او را دید که بهتنهایی زیر باران در حال ورزش است. تحتتأثیر این اراده، از مربی یوری خواست تا در تصمیمش تجدیدنظر کند. مربی به مشکل قد او اشاره کرد و موافقت کرد فرصت سومی به او بدهد. این بار، یک بالشتک ساده زیر صندلی گاگارین قرار دادند. فرودش همچنان بینقص بهنظر نمیرسید، اما قابلقبول بود. جالب اینکه همین قد کوتاه بعدها به برگ برندهی او برای سفر به فضا تبدیل شد.
در همین سالها، زندگی شخصی گاگارین نیز رنگ تازهای گرفت. او با والنتینا گوریاچوا، دانشجوی پرستاری جوانی، آشنا شد. والنتینا بعدها با لبخندی به یاد میآورد که یکی از دوستانش به شوخی گفته بود: «اگر میخواهی همسر یک ژنرال شوی، باید از یک ستوان شروع کنی.»
آنها ۲۷ اکتبر ۱۹۵۷ ازدواج کردند. تنها یک هفته بعد، یوری پس از گذراندن ۱۶۶ ساعت و ۴۷ دقیقه پرواز آموزشی، مدرک فارغالتحصیلیاش را گرفت و به پایگاه هوایی لورای در مورمانسک، منطقهای سرد، خشن و بیرحم در شمال مدار قطب شمال، اعزام شد.
رقابت پنهان برای تسخیر فضا
اواخر دههی ۱۹۵۰، جهان مسحور دستاوردهای فضایی شوروی بود. پرتاب اسپوتنیک-۱ در ۴ اکتبر ۱۹۵۷ و سپس اسپوتنیک-۲ با سگ لایکا، آمریکا را در رقابت فضایی عقب انداخت. برای همه روشن بود که گام بعدی، فرستادن انسان به مدار است. اکتبر ۱۹۵۹، گاگارین نامهای به فرماندهاش نوشت و برای هرنوع مأموریت مرتبط با اکتشافات فضایی داوطلب شد.
برنامهی فضایی سرنشیندار شوروی، برخلاف همتای آمریکاییاش، در هالهای از راز فرورفته بود. درحالیکه ناسا با افتخار «مرکوری ۷» را به جهان معرفی کرد، هویت فضانوردان شوروی تا پس از پرواز موفقشان فاش نمیشد. این پنهانکاری، یک ابزار تبلیغاتی هوشمندانه بود.
سرگئی کارالیف، طراح ارشد و مغز متفکر برنامهی فضایی، معیارهای خود را برای اولین مسافران فضا مشخص کرد: خلبانان جنگندهی زیر ۳۰ سال با قد کمتر از ۱۷۰ سانتیمتر. وقتی از او پرسیدند چند نفر را انتخاب کنند، با لبخند گفت: «زیاد. آمریکاییها هفت نفر را انتخاب کردهاند و ما به تعداد بیشتری نیاز داریم.»
برخلاف نمایش رسانهای ناسا؛ انتخاب فضانوردان شوروی در سکوت و رازداری کامل انجام شد
اواسط سال ۱۹۵۹ جستوجو برای داوطلبان احتمالی آغاز شد. پزشکان کمیسیون مرکزی پزشکی هوانوردی به پایگاههای مختلف سفر میکردند و با خلبانان مصاحبههای مبهمی انجام میدادند. گریگوری شونین، یکی از همکاران نزدیک گاگارین، سالها بعد به یاد آورد: «از ما پرسیدند که اگر مأموریتی کاملاً تازه مطرح شود چه میکنید؟ پروازی طولانی، با موشکی جدید، شاید حتی سفری به دور زمین؟» بسیاری از خلبانان در برابر چنین پیشنهادی داشتند اما گاگارین و شونین بلافاصله پیشنهاد را پذیرفتند.
ژانویهی ۱۹۶۰، آنها به بیمارستان مرکزی نظامی در مسکو فراخوانده شدند تا تحت سختترین و دقیقترین آزمایشهای پزشکی قرار گیرند. گاگارین این فرایند را اینگونه توصیف کرد: «تعداد پزشکان بسیار زیاد بود و هر کدام به اندازهی یک دادستان دولتی سختگیر به نظر میرسیدند؛ اصلاً هم امکان اعتراض به تصمیمهایشان وجود نداشت.»
از ۱۵۴ خلبان، تنها ۲۹ نفر از این مرحله عبور کردند و در نهایت، ۲۰ نفر بهعنوان اولین گروه فضانوردان شوروی انتخاب شدند. آنها به مرکز آموزشی جدیدی که بعدها «شهر ستارهها» نام گرفت، انتقال یافتند.
دورهی آموزش فضانوردان بیرحمانه و درعینحال همهجانبه بود. آنها باید هم در کلاسهای علمی و فنی شرکت میکردند و هم تمرینهای سنگین ورزشی را پشت سر میگذاشتند. تمرینها شامل قرارگرفتن در سانتریفیوژ برای تحمل فشارهای شدید شتاب، آموزش بقا در شرایط سخت بیابانی در صورت فرود اضطراری و پروازهای ویژه با هواپیمای توپولوف بود که با مانورهای سهموی، برای چند ثانیه حس بیوزنی را شبیهسازی میکرد. آمریکاییها به این پروازها، که بسیاری از شرکتکنندگان را دچار تهوع میکرد، لقب طنزآمیز «شهاب تهوعآور» داده بودند.
اتاق سکوت، جایی که بوندارنکو جوان در آتش سوخت، نخستین تراژدی پنهان برنامه فضایی بود
آموزشها بیرحمانه و جامع بود: از سخنرانیهای علمی و فنی گرفته تا ورزشهای سنگین، تمرین در سانتریفیوژ، آموزش بقا در بیابان، و پروازهای بیوزنی در یک هواپیمای توپولوف که با حرکات سهموی، برای لحظاتی شرایط بیوزنی را شبیهسازی میکرد. آمریکاییها به این پروازها لقب طنزآمیز «شهاب تهوعآور» داده بودند.
اما یکی از ترسناکترین بخشها، «اتاق سکوت» بود، یک محفظهی ایزوله که در آن فضانوردان برای روزها محبوس میشدند. ۲۳ مارس ۱۹۶۱، این اتاق به صحنهی یک تراژدی تبدیل شد؛ وقتی آتشسوزی در محیط غنی از اکسیژن، جان والنتین بوندارنکو، فضانورد ۲۴ساله را گرفت. مرگ او، مانند اخراج دو فضانورد دیگر به دلایل پزشکی، برای دههها مخفی ماند و به تئوری توطئهی «فضانوردان گمشده» دامن زد.
یکی از نکات کلیدی در طراحی فضاپیمای وستوک، سیستم کنترل آن بود. پزشکان نگران بودند که بیوزنی ممکن است ذهن فضانورد را مختل کند. به همین دلیل، کپسول تقریباً به طور کامل از زمین کنترل میشد و تنها چهار سوئیچ در اختیار فضانورد بود (در مقایسه با ۵۶ سوئیچ کپسول مرکوری). کنترلهای دستی قفل بودند و تنها با واردکردن یک کد سهرقمی که در یک پاکت مهروموم شده در داخل کابین قرار داشت، فعال میشدند.
یکی از مهمترین جنبههای طراحی فضاپیمای وستوک، شیوهی کنترل آن بود. پزشکان شوروی نگران بودند که شرایط بیوزنی باعث اختلال در هوشیاری و قضاوت فضانورد شود؛ به همین دلیل، کپسول عمدتاً از زمین کنترل میشد و تنها چهار سوئیچ در اختیار فضانورد بود؛ درحالیکه کپسول آمریکایی مرکوری ۵۶ سوئیچ کنترلی داشت.
جالبتر اینکه کنترلهای دستی وستوک قفل بودند و برای فعالکردنشان، فضانورد باید کدی سهرقمی را وارد میکرد؛ کدی که درون پاکتی مهرومومشده داخل کابین قرار داشت.
انتخاب مرد تاریخساز
با نزدیکشدن به زمان پرتاب، رقابت نهایی میان شش نفر از بهترینها در جریان بود: گروهی که به «پیشتازان» شهرت یافتند. همهی آنها نخبه بودند، اما یوری گاگارین ویژگیهایی داشت که او را متمایز میکرد.
پروندهی رسمی او پر بود از تحسین و تمجید از مهارتها، قدرت و شخصیت فوقالعادهاش. او نهتنها از نظر فنی و جسمی آماده بود، بلکه شخصیتی کاریزماتیک، فروتن و رهبری ذاتی داشت. درحالیکه دیگران در اوقات بیکاری استراحت میکردند، گاگارین پیشنهاد میکرد که دربارهی فیزیک پرواز بحث کنند. هوش، آرامش و پیشینهی کارگری او، تصویری ایدهآل از «انسان نوین شوروی» میساخت که کرملین میخواست به جهان معرفی کند.
یکبار وقتی منتظر رسیدن هیئت دولتی بودند، گاگارین بیقرار به داخل ماکت وستوک پرید و تمام سیستمها را با تسلط کامل برای همکارانش توضیح داد.
ژنرال کامانین، مسئول آموزش، دلیل استراتژیک دیگری نیز برای انتخاب او داشت: او معتقد بود گِرمان تیتوف از نظر جسمی قویتر است و باید او را برای مأموریت دوم که بسیار طولانیتر و دشوارتر بود، حفظ کنند.
در نهایت، تصمیم به خود فضانوردان واگذار شد. از آنها خواسته شد تا بهصورت ناشناس بنویسند که چه کسی را برای اولین پرواز مناسب میدانند. تقریباً همه، گاگارین را انتخاب کردند. ۹ آوریل ۱۹۶۱، تصمیم نهایی اعلام شد: یوری گاگارین اولین کسی خواهد بود که به مدار میرود.
لحظهای که تاریخ را تغییر داد
صبح ۱۲ آوریل ۱۹۶۱، گاگارین و تیتوف صبحانهای از گوشت پورهشده و سس شکلات را از تیوبهای فلزی خوردند. درحالیکه گاگارین لباس فضاییاش را میپوشید، مهندسان و کارکنان از او امضا میخواستند. در آخرین لحظات، حروف «CCCP» را با رنگ قرمز روی کلاهش نقاشی کردند تا در صورت فرود در یک کشور خارجی، او را با خلبانی جاسوس اشتباه نگیرند.
در لحظهی پرتاب، فریاد «بزن بریم!» گاگارین آغاز عصر فضا را اعلام کرد
گاگارین با آرامش به بالای موشک غولپیکر وستوک رفت و در کپسول کوچک خود مستقر شد. درست قبل از بستهشدن دریچه، کد سهرقمی باز کردن قفل کنترلهای دستی به او گفته شد: ۱-۲-۵. در ساعت ۹:۰۷ صبح بهوقت مسکو، همزمان با غرش موتورها، گاگارین جملهای را فریاد زد که در تاریخ ماندگار شد: «! Поехали» (بزن بریم!).
یازده دقیقه بعد، او در مدار زمین قرار گرفت و اولین انسانی بود که سیارهی آبی را از فضا میدید. او از طریق رادیو گزارش داد: «زمین را میبینم! ابرها را میبینم! زیباست! چه زیبایی!»
خبر موفقیت او بهسرعت در سراسر جهان پخش شد و اتحاد جماهیر شوروی را در بهت و شادی فروبرد. کارگران کارخانهها را رها کردند و مردم به خیابانها ریختند. مجلهی تایم گزارش داد:
از لنینگراد تا پتروپاولووسک، اتحاد جماهیر شوروی به حالت توقف درآمد. واگنهای خیابانی و اتوبوسها متوقف شدند تا مسافران بتوانند به بلندگوهای میدانهای عمومی گوش دهند. کارگران کارخانهها ماشینهای خود را خاموش کردند، دختران مغازهدار از پشت پیشخوانهای خود بیرون آمدند، دانشآموزان با اشتیاق از درسهای روز دست کشیدند. جایی بالای سر آنها، یک شهروند شوروی با سرعتی ۱۸ هزار مایل در ساعت به دور زمین میچرخید و بهعنوان اولین انسان تاریخ به فضا صعود کرد.
اما بازگشت به زمین، نزدیک بود به فاجعه ختم شود. پس از شلیک راکتهای ترمز، یک بستهی ضخیم از کابلها که باید ماژول فرود را از بخش خدمات جدا میکرد، گیر کرد. دو بخش فضاپیما درحالیکه با شدتی مرگبار به دور خود میچرخیدند، وارد جو شدند. خوشبختانه، گرمای ورود به جو سرانجام کابلها را سوزاند. در ارتفاع ۷ کیلومتری، گاگارین طبق برنامه از کپسول به بیرون پرتاب شد و با چتر جداگانهاش در مزرعهای فرود آمد. این جزئیات (پرتابشدن از کپسول) برای سالها مخفی نگه داشته شد، زیرا قوانین فدراسیون بینالمللی هوانوردی ایجاب میکرد که خلبان با وسیلهی پرندهی خود فرود بیاید.
اما بازگشت به زمین خالی از خطر نبود. پس از شلیک راکتهای ترمز، یک بستهی ضخیم از کابلها که باید ماژول فرود را از بخش ابزار جدا میکرد، گیر کرد. دو بخش فضاپیما درحالیکه با شدتی مرگبار به دور خود میچرخیدند، وارد جو شدند. گاگارین فشاری تا ۱۰ برابر گرانش زمین را تحمل کرد.
خوشبختانه، گرمای ورود به جو سرانجام کابلها را سوزاند و ماژول فرود آزاد شد. در ارتفاع ۷ کیلومتری، او طبق برنامه به بیرون پرتاب شد و با چتر در مزرعهای در نزدیکی ساراتوف فرود آمد، جایی که اولینبار با یک زن کشاورز و دخترش روبرو شد. زن با ترس پرسید: «آیا شما از فضا آمدهاید؟» و گاگارین با لبخند پاسخ داد: «دقیقاً.»
فرود گاگارین در مزرعهای دورافتاده، با پرسش سادهی یک زن کشاورز آغاز شد: «از فضا آمدهاید؟»
این جزئیات پرتابشدن از کپسول برای سالها مخفی نگه داشته شد؛ زیرا قوانین فدراسیون بینالمللی هوانوردی (FAI) در مورد ثبت رکوردهای پرواز فضایی، تصریح میکرد که فضانورد باید در داخل فضاپیمای خود بازگردد. بااینحال، FAI بعدها قوانین خود را اصلاح کرد و همچنان یوری گاگارین را بهعنوان اولین انسانی که به فضای بیرونی سفرکرده است، به رسمیت میشناسد.
قهرمان در قفس: هزینههای سنگین شهرت
گاگارین یکشبه به مشهورترین و محبوبترین انسان روی زمین تبدیل شد. او به بیش از ۳۰ کشور سفر کرد، با ملکه الیزابت دوم ناهار خورد و کلیدهای طلایی قاهره را از جمال عبدالناصر دریافت کرد. اما این شهرت مردی را که عاشق پرواز بود، در قفسی طلایی حبس کرد:
او از هرگونه پرواز حتی با هواپیماهای معمولی منع شد. دولت او را نماد زندهی پیروزی کمونیسم و یک گنجینهی ملی معرفی میکرد و نمیخواست ریسک ازدستدادن چنین سرمایهی تبلیغاتی ارزشمندی را بپذیرد. ژنرال کامانین نوشت: «ما نمیتوانیم گاگارین را به یک نمایشگاه یا موزه تبدیل کنیم؛ این او را خواهد کشت.»
پیشبینی ژنرال درست بود. این ممنوعیت گاگارین را به ورطهی افسردگی و الکل کشاند. موقعیت جدیدش او را در معرض وسوسههایی قرار داد که برایشان آماده نبود. اکتبر ۱۹۶۱، در جریان یک تعطیلات، پس از آنکه همسرش او را با یک پرستار غافلگیر کرد، سعی کرد از پنجره فرار کند؛ اما سقوط کرد و زخمی عمیق بر پیشانیاش باقی ماند.
رسیدن به شهرت، مردی را که عاشق پرواز بود، در قفسی طلایی حبس کرد
این حادثه و موارد مشابه دیگر، بهشدت مخفی نگه داشته شد. ژنرال کامانین با تأسف در یادداشتهایش نوشت: «جلسات بیپایان و نوشیدنها بهآرامی آن لبخند جذاب را از چهرهاش پاک میکرد.» این مشکل تنها مختص گاگارین نبود؛ گِرمان تیتوف و چند فضانورد دیگر نیز درگیر حواشی مشابهی شدند که منجر به اخراج سه نفر از آنها از برنامه شد.
بااینحال، گاگارین سعی میکرد از شهرتش برای کارهای خوب نیز استفاده کند. او به نامههای مردمی که درخواست کمک داشتند، رسیدگی میکرد و با استفاده از نفوذش، به مربی چتربازیاش که در یک حادثه دچار شکستگی گردن شده بود، کمک کرد تا در بهترین بیمارستان مسکو درمان شود و از فلج شدن نجات یابد.
کوماروف، با علم به نقصها، جانش را فدا کرد تا گاگارین قربانی سایوز-۱ نشود
او همچنین مسئولیتهای زمینی خود، از جمله نظارت بر آموزش فضانوردان زن را پذیرفت، اما هرگز از رؤیای بازگشت به فضا دست نکشید. در سال ۱۹۶۷، سرانجام بهعنوان خلبان پشتیبان ولادیمیر کوماروف برای اولین پرواز فضاپیمای جدید «سایوز» انتخاب شد. فضاپیمای سایوز بیش از ۲۰۰ نقص فنی داشت، اما رهبران شوروی برای همزمانی پرواز با سالگرد تولد لنین، فشار میآوردند.
کوماروف میدانست که این مأموریت نوعی خودکشی است، اما پرواز را پذیرفت، زیرا میدانست اگر او امتناع کند، دوستش گاگارین را بهجای او خواهند فرستاد. پرواز سایوز-۱ در ۲۳ آوریل ۱۹۶۷ به فاجعه ختم شد. پس از نقصهای متعدد در مدار، چترهای کپسول در هنگام بازگشت باز نشدند و کوماروف در برخورد با زمین کشته شد.
پرواز آخر و معمای بیپایان
مرگ کوماروف، گاگارین را ویران کرد اما عزمش را برای بازگشت به پرواز جدیتر نمود. سرانجام توانست موافقت مقامات را برای ازسرگیری پروازهای تمرینی با جت جلب کند. در مارس ۱۹۶۸، او زیر نظر مربی باتجربهاش، ولادیمیر سِرِگین، تمرینات خود را در پایگاه چکالوف آغاز کرد.
صبح روز ۲۷ مارس، با نشانههای شومی آغاز شد. هوا طوفانی بود، ماشین خراب شد و کارت ورودش را فراموش کرد. همکارانش به او هشدار دادند که پرواز نکند، اما او توجهی نکرد. ساعت ۱۰:۱۹ صبح، جت MiG-15 او و سِرِگین به آسمان ابری پرواز کرد. مأموریت تمرینی نباید بیش از ۲۰ دقیقه طول میکشید، اما تنها ۸ دقیقه پس از برخاستن، گاگارین اعلام کرد که مأموریت کامل شده و درخواست بازگشت دارد. این آخرین پیام او بود.
تحقیقات رسمی بلافاصله آغاز شد، اما گزارش نهایی محرمانه باقی ماند. این پنهانکاری، به تئوریهای توطئه و شایعات بیشماری دامن زد.
تنها پس از افشای اسناد در سالهای بعد، قطعههای پازل مرگ گاگارین کنار هم قرار گرفتند. نخستین نشانهها در سال ۲۰۰۳ آشکار شد؛ زمانی که بخشی از گزارشهای محرمانهی کا.گ.ب فاش گردید.
گزارشهای کا.گ.ب از مخازن سوخت و اطلاعات غلط هواشناسی، نخستین نشانههای فاجعه را آشکار کردند
در این گزارش آمده بود که جت میگ-۱۵ گاگارین به مخازن سوخت زیر بال مجهز شده بود؛ مخازنی که گرچه برد پرواز را افزایش میدادند، اما در هوای نامساعد پایداری هواپیما را بهشدت کم میکردند.
بدتر از همه این بود که خلبانان پیش از پرواز، اطلاعات آبوهوایی قدیمی و منسوخی دریافت کرده بودند. به آنها گفته شده بود سقف ابرها در ارتفاع ۸۰۰ متری است، حالآنکه در زمان حادثه، ابرها تنها ۳۰۰ متر بالای زمین قرار داشتند.
چند سال بعد، در سال ۲۰۰۷، ایگور کتوو، یکی از بازرسها، نظریهی دیگری را مطرح کرد. او معتقد بود دریچهی تهویهی کابین به طور تصادفی باز مانده و این امر باعث کاهش تدریجی فشار در کابین شده است. چنین وضعیتی بهگفتهی او میتوانست به هیپوکسی، یعنی کمبود اکسیژن، منجر شود؛ وضعیتی که بهتدریج هوشیاری خلبانان را از بین میبرد و مانع از واکنش درست آنها میشد.
نظریهی کاهش فشار کابین و هیپوکسی، تصویری هولناک از مرگی بیصدای یوری ارائه داد
سال ۲۰۱۱، با انتشار گزارش رسمی دولت، روایت تازهای از حادثه بر سر زبانها افتاد. در این گزارش آمده بود که محتملترین علت، اجرای یک مانور ناگهانی و شدید بوده است؛ تلاشی برای گریز از برخورد با یک بالون هواشناسی یا پرهیز از ورود به جریان هوای متلاطم برجایمانده از پرواز یک هواپیمای دیگر.
همین مانور کافی بود تا هواپیمای ناپایدار وارد «چرخش مسطح» مرگباری شود؛ وضعیتی که خروج از آن تقریباً ناممکن است، بهویژه وقتی که سقف ابرها آنقدر پایین باشد که زمان اصلاح خطا را از خلبانان بگیرد.
روایت تکاندهندهی لئونوف: موج ضربهی یک جت فراصوت، میگ-۱۵ گاگارین را به سقوط کشاند
در کنار همهی این فرضیهها، شهادت تکاندهندهی الکسی لئونوف، فضانورد نامدار شوروی، بیش از همه به چشم میآید. لئونوف که در روز حادثه در نزدیکی محل سقوط حضور داشت، بعدها روایت کرد که یک جت جنگندهی فراصوت سوخو-۱۵ که باید در ارتفاع بالای دههزار متری پرواز میکرد، برخلاف مقررات در ارتفاعی بسیار پایین ظاهر شد.
به گفتهی او، هواپیما با سرعتی فراصوت و از فاصلهی تنها ده تا بیستمتری جت گاگارین گذشت و موج ضربهی ناشی از شکستن دیوار صوتی، میگ-۱۵ را به چرخشی غیرقابلکنترل انداخت.
لئونوف میگفت در آن لحظه صدای دو انفجار را شنید: نخست صدای شکستن دیوار صوتی، و دوم برخورد مرگبار هواپیمای گاگارین با زمین. او حتی مدعی بود هویت آن خلبان را میداند، اما برای حفظ آبرویش هرگز نامی بر زبان نیاورد.
بیتردید یوری گاگارین و ولادیمیر سرگین قربانی زنجیرهای از بدبیاریها شدند: شرایط جوی نامساعد، اطلاعات غلط، نقصهای فنی و شاید هم بیاحتیاطی مرگبار یک خلبان دیگر. آنها تا آخرین لحظه با شجاعت برای کنترل هواپیما جنگیدند و هرگز به استفاده از صندلی پران متوسل نشدند.
در آن صبح سرد ماه مارس، جهان نه فقط یک قهرمان، بلکه مردی را از دست داد که باوجود همهی فشارهای غیرانسانی و ضعفهای انسانیاش، برای همیشه نماد شجاعت، کنجکاوی و آرزوی بیپایان بشر برای رسیدن به ستارهها باقی ماند. همانطور که دوستش نیکولای کامانین نوشت: «تصور مرگ گاگارین غیرممکن بود. او خودِ زندگی بود؛ تجسم رؤیای بیکران آسمان، پرواز و فضا.»