به گزارش همشهری آنلاین، تصور غیرحقیقی و کاریکاتوری از موضوعات سیاسیت داخلی و بینالملل موجب شده است بسیاری از افراد اپوزیسیون علیرغم مخالفت با جمهوری اسلامی در ورطه زشت و کریهی بیفتند که در آن حمایت از اسرائیل نتیجه امر میشود. تصوری که وجود دارد این است که موضوع دفاع از فلسطین و تقابل با اسرائیل پس از انقلاب اسلامی و برآمدن نظام جمهوری اسلامی خلق شده است و عمر آن با عمر جمهوری اسلامی یکی است.
باید پذیرفت که انقلاب اسلامی تأثیرات شگرفی در منطقه داشت و منطق مبارزه با استکبار و القای لزوم عدم وابستگی به جریانهای خارجی منجر به پدیدآمدن گروههای مقاومت در منطقه از جمله گروه حماس و جهاد اسلامی در فلسطین شد. این جمهوری اسلامی بود که بار دیگر در سطح کلان و جهانی مسأله فلسطین را پیش چشم جهانیان آورد و حمایت از مردم فلسطین را امری در راستای تحقق حق قانونی مردم مظلوم این کشور دانست. کیست که نداند ایران با حمایتهای سیاسی و دیپلماتیک خود از فلسطین چگونه اسرائیل را تحت فشار قرار داد و سایر مردم منطقه را به سمت تقابل با این رژیم آپارتاید هدایت نمود؟
اما با تمام این اوصاف باید بیان شود که موضوع تقابل با اسرائیل و جبههبندی با این رژیم تبعیضآمیز نژادی و قومی که کلکسیونی از جنایات جنگی و بینالمللی را در تاریخ 70 و اندی ساله خود دارد، سابقهاش بیش از عمر جمهوری اسلامی است. باید به شکل صریح و شفاف بیان کرد که گروههای سیاسی ایران، با تمام تفاوتهای جدی و اساسی که با یکدیگر داشتند سر موضوع فلسطین و لزوم حمایت از مردم این سرزمین به یک وحدت رسیده بودند. در ادامه به برخی از این موارد اشاره خواهد شد.
در دولت کوتاهمدت و پرتنش مصدق اقدامات مهمی به جز ملی شدن نفت صورت گرفت که یکی از این اقدامات قطع رابطه با رژیم مجعول اسراییل بود که در همان ماههای نخستین به قدرت رسیدن مصدق انجام شد. جریان از این قرار بود که کشورهای عربی به مقامات دولت مصدق اطلاع دادند در صورت بازپسگیری شناسایی اسرائیل از طرف دولت ایران، آنها نیز در جریان اختلافات ایران و انگلیس بر سر مساله نفت از موضع ایران حمایت خواهند کرد. در همین زمان بود که آیتالله کاشانی در گفت وگویی با روزنامه المصری بغداد گفت که فسخ شناسایی اسرائیل از طرف ایران حتمی است. درپی این سخنان، باقر کاظمی وزیر امور خارجه کابینه مصدق نیز در ۱۶ تیر ۱۳۳۰ در مجلس حاضر و تصمیم دولت مبنی بر تعطیلی کنسولگری ایران در بیتالمقدس را به اطلاع نمایندگان رساند و اعراب این اقدام ایران را بهمنزله فسخ شناسایی دوفاکتوی اسرائیل تلقی کردند هر چند درپی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سقوط دولت قانونی مصدق، سیاستهای این دولت از جمله قطع ارتباط با رژیم صهیونیستی تغییر و به فراموشی سپرده شد.
آنچه بیان شد مخالفت نیروهای راست و ملیگرای ایرانی با اسرائیل بود. اما چپها و مارکسیستهای ایرانی هم در نبرد با اسرائیل و تقابل با این رژیم جعلی فعالیت داشتند. علیاکبر صفایی فراهانی و محمد صفاری آشتیانی دو تن از اعضای گروه چریکهای فدایی خلق بودند. صفایی و صفاری به اردن فرستاده شدند تا آموزش نظامی ببینند و برایشان کارت عضویت صادر شد. سازمانی که ایندو به آن وارد شدند، با سازمان فتح ادغام شده بوده است. ارتباط این دو تن با فلسطینیها منجر به انجام عملیاتهایی در خاک اسرائیل شد. صفایی در اولینبخش عملیات نفوذی به خاک اسرائیل، فرماندهی گروه کوچکی را به عهده گرفت. او در مسابقات رد شدن از روی طناب بین فداییان فلسطینی اول شد و از یاسر عرفات یکسلاح کمری جایزه گرفت. ایندو تن از زمستان ۱۳۴۷ تا بهار ۴۹ در فلسطین بودند. طبق روایتهای آنها، یک یوگسلاو هم آنجا بوده که با اسرائیلیها درگیر شده و جنگیده بود. در خاطرات و روایتهای آندو از فلسطین، از الجزایریها و یکپاکستانی بسیار مؤمن ۵۵ ساله هم صحبت شده که به خاطر اسلام میجنگید. در پایان ایندوره، صفایی با یک کلت کمری و ۵۰ فشنگ عازم ایران شد.
امروزه نیز ما شاهدیم که با روی کار آمدن جمهوری اسلامی چگونه روح اسرائیلستیزی بار دیگر بر کالبد آزادگان جهان، اعم از مسلمان و غیر مسلمان دمیده شد. البته بیشک سیاستهای نظام جمهوری اسلامی و منظومه فکری انقلابی بهترین نسخهها را برای مسأله فلسطین پیچیده است و توانست منطقه را با روی کار آمدن محور مقاومت علیه اسرائیل بسیج نماید.