معجزه اتفاق می‌افتد، من آن را دیده‌ام؛ بیله فلد در فینال دی اف بی پوکال چه می‌کند؟

آرمینیا بیله فلد

اما حالا، در ۲۴ می، تمام آلمان به آرمینیا نگاه خواهد کرد، بازی از تلویزیون در سراسر جهان پخش خواهد شد، خبرنگاران فنلاندی، فرانسوی و آمریکایی گزارش کاملی از بازیکنان هموطن خود، کرسکن، وورل و لانرت منتشر می‌کنند و گزارشگرانی از سرتاسر جهان با جستجو در اینترنت دنبال پر بار کردن اطلاعات خود راجع به آرمینیا بیله‌فلد هستند... در چنین هیاهویی هواداران آرمینیا به یک چیز فکر خواهند کرد ...  معجزه اتفاق می‌افتد. شما آن را دیدید.

طرفداری

Wunder geschehen

Ich hab's gesehen

معجزه‌ اتفاق می‌افتد و من خود آن را دیدم

Es gibt so Vieles was wir nicht verstehen

چیزهای زیادی هستند که ما با چشم آنها را نمی‌بینیم

Wunder geschehen  Und ich war dabei

معجزه‌ اتفاق می‌افتد و من آنجا بودم

آرمینیا بیله‌فلد دسته سومی به طرز شگفت‌انگیزی به فینال دی اف بی پوکال راه یافته. احتمالا ما در ایران، تنها مردمی هستیم که پوسترهای آن را در دهه 70 و 80 به دیوار اتاقمان می‌زدیم، به خوبی ترکیب رنگ لباس آنان را به خاطر داشتیم و بازی‌هایشان در بوندسلیگا را از سال 1997 تا 2000 دنبال می‌کردیم که مبادا مهاجم سبیلوی شماره 9 آنها گلی بزند یا هافبک  شماره 4 خلاق و شوتزن آنها شیرین‌کاری کند و ما آن را از دست بدهیم.  پوسترها و عکس‌های آدامس و کارتهای علی آقای دایی و آقا کریم باقری در لباس بیله‌فلد را که دور نریخته‌اید؟

از قضا اولین مقصد اروپایی درست و حسابی ستارگان فوتبال ایران پس از سال 1357 در اروپا و  آغاز راهی که با درخشش در بالاترین سطح بوندسلیگا  با شبهای اروپایی مهدوی کیا و علی کریمی و تلاشهای هاشمیان و زندی و خداداد همراه بود، اصلا در میان اروپایی‌ها و خود آلمانی‌ها و حتی مردم شهر بیله‌فلد هم آنقدرها یک شهر فوتبالی به شمار نمی‌رود.

تنها کشوری خارج از آلمان که پوستر بیله فلد در آن چاپ میشد ما بودیم

سالیان سال طول کشید تا فوتبال به قلب همه مردم آنجا راه یابد و داستانهای پرشماری از رنج‌ها و شکستن قلب‌ها و اتفاقات عجیب فرهنگ فوتبالی این شهر را رقم بزند.

 حالا و در این فصل پر شگفتی و لذت‌بخش فوتبال که در آن کریستال پالاس و کالیاری نیز جامی بزرگ را برده‌اند نام بیله‌فلد از هیچ‌کجا بر سر زبانها افتاده. باشگاهی از دسته سوم فوتبال آلمان به فینال برلین رسیده و عجیب‌ترین داستان این فصل شگفت‌انگیز را به نام خود نوشته. شهری که شکست‌ها و نادیده گرفته شدن‌ها با آن عجین بوده. این موفقیت برای طرفداران بیله‌فلد چه معنایی دارد؟

بیداری؟

داستان از میدان یان‌پلاتز شروع می‌شود. میدان اصلی شهر پرآب و بادخیز بیله‌فلد در شمال غرب آلمان که ایستگاه قطار مهم آن محل تلاقی مسیرهای هرفورد ، شیلدشه و هیپن است  همچنین  نقش محوری در تاریخ باشگاه آرمینیا بیله‌فلد دارد. اینجا بود که ارنست میدندروپ سرمربی اسبق آرمینیا در دهه 90 و اگر کسی یادش باشد سرمربی تراکتور تبریز در دهه 80 خودمان، در ماشین خود روی ریل قطار خوابش برد. 

اینجا بود که 20 سال قبل،  آنسگار برینکمن هافبک هجومی آرمینیا با یکی از اوباش معروف منطقه در رستورانی درگیر شد. و در نهایت سال گذشته در همین میدان ، کایتو میزوتا، بازیکن آرمینیا، پس از یک مشاجره شبانه در ایستگاه اتوبوس، با دستبند راهی بازداشتگاه شد...

خب، کمی عجیب به نظر می‌رسدکه  میدانی با این داستان‌ها و اتفاقات کوچک حالا سوژه میلیونها نفر در سرتاسر دنیا باشد. طرفداران فوتبال مبهوت نظاره‌گر جشن‌های باشگاه بیله‌فلد در یانپلاتز وکافه اروپا در مرکز آن، به مناسبت رسیدن به فینال دی اف بی پوکال هستند. جشنی که پس از پیروزی برابر برمن  در بازی یک چهارم نهایی مقابل دی اف بی پوکال در یک باشگاه رقص محلی  برگزار شده بود، حال با پیروزی برابر بایرلورکوزن به میدان اصلی شهر آمده.

پس از سوت پایان بازی نیمه نهایی و برتری تیمی از دسته سوم برابر قهرمان فصل قبل بوندسلیگا، طرفداران بیله‌فلد، به سمت یان‌پلاتز حرکت کردند. صحنه‌ها، کم و بیش یادآور قدم زدن زامبی‌ها در فیلم «طلوع مردگان» بود. وقتی همه مردم شهر، پس از مرگ مطابق عادت قبلی به سمت مراکز خرید رفتند...

در بیله‌فلد نیز انگار نیرویی ناخودآگاه همه را به سمت یان‌پلاتز می‌بُرد. طرفداران شال‌های آبی و مشکی را تکان می‌دادند و سرودهای باشگاه را می‌خواندند، ماشین‌ها در خیابان بیرون بوق می‌زدند. همه می‌خواستند یک نفر سیلی محکمی به صورتشان بزند ، صرفاً برای اینکه مطمئن شوند خواب نیستند!

هر چیز که مربوط به شهر انهاست

سالهای رابین نحس هک

باشگاه دسته سومی آرمینیا بیله‌فلد، پس از چهار برد مقابل تیم‌های دسته دوم و اول و مهم‌تر از همه، پس از پیروزی ۲-۱ مقابل قهرمان بی چون و چرای فصل قبل فوتبال آلمان، بایر لورکوزن، به فینال جام حذفی آلمان راه یافت. هیچ‌کس تصور نمی‌کرد بیله‌فلد بتواند اونیون برلین، فرایبورگ و وردربرمن را شکست دهد و حتی یک نمایش پایاپای برابر لورکوزن هم دور از ذهن بود.

معمولا شگفتی‌های دی اف بی پوکال در سالهای اخیر به یک یا دو بازی محدود می‌شد. چه افسانه‌ی پائولی در سال ۲۰۰۶ و چه عملکرد شگفت‌انگیز زاربروکن در فصل قبل، حداکثر تا نیمه‌نهایی به پایان ‌رسید و هیچ‌کدام نتوانستند راهی فینال در برلین شوند  اما این‌بار....

پس از ۹۶ دقیقه و با صدای سوت هارم اوسمر داور بازی نیمه‌نهایی، تمام سدها شکسته شد. بازیکنان یکدیگر را در آغوش گرفتند، اولی زوتز، گزارشگر باتجربه رادیو بیله‌فلد، جملاتی شورانگیز را در میکروفون فریاد زد که بیشتر شبیه دیوان اشعار گوته بود تا گزارش فوتبال و راینر شونز، مسئول لباس‌های تیم، پیراهن مخصوص فینال بیله‌فلد را مقابل دوربینی که باستین شواین‌اشتایگر، کارشناس شگفت‌زده بازی در حال حرف زدن برابر آن بود گرفت. ورزشگاه غرق در شادی محض بود  و همه این اتفاقات واقعا برای آرمینیا افتاده بود.

 این باشگاه اهل وستفالیای شرقی، در طول تاریخ قدرت عجیبی در تخریب بناهایی داشته که که قبلاً خود با زحمت و مشقت آن را ساخته؛ در سال ۱۹۷۰، آنها برای اولین بار به بوندس‌لیگا صعود کردند و یک سال بعد، به دسته 2 بازگشتند. در سال ۱۹۷۹ آنها به راحتی بایرن مونیخ را در المپیک اشتادیون ۴-۰ شکست دادند، اما باز هم در پایان فصل سقوط کردند.

بیله‌فلد در دهه 80 به لیگ منطقه‌‍ای وستفالیا سقوط کرد و تقریباً ورشکست شد. در سال ۲۰۱۴، در بازی رفت پلی آف سقوط به دسته سوم،  3-1 دارمشتات را شکست دادند اما در بازی برگشت به شکلی عجیب در خانه با گل دقیقه 122 بازی را 4-2 باختند.  به نظر می‌رسید وقتی در سال 2020  بیله‌فلد با فوتبالی زیبا قهرمان بوندسلیگای 2 و راهی بوندسلیگای 1 شد، آنها برای مدت طولانی در سطح اول فوتبال آلمان باقی بمانند اما بازهم با سقوط‌های پیاپی به دسته‌های پایین افتادند و حتی سر از لیگ محلی فوتبال آلمان درآوردند.

مردم بیله‌فلد خاطرات 5 سال اخیر را فراموش نکرده‌اند، درست وقتی بازیکنان آماده اوج‌گیری در بوندسلیگا بودند، با سقوطی تلخ در بوندسلیگای 2 بدون انگیزه به میدان می‌رفتند. روزهای بدی بود. حواشی در زمین و خارج از آن تیم را به باتلاق فر می‌برد. دوست دختر چند بازیکن فیلم‌های از روابط خود با مردانی دیگر را به صورت لایو پخش می‌کردند و حتی جو ورزشگاه آلم نیز نمی‌توانست بازیکنان را تهییج کند.

در آن سالها بازیکنی به نام رابین هک که در تمام تیم‌های پایه آلمان به میدان رفته بود در خط حمله بیله‌فلد به عنوان نماد تیم شناخته می‌شد. اما هک نیز مانند تمام رویاهای بر باد رفته آرمینیا، هیچگاه به تیم ملی آلمان راه نیافت و به استعدادی سوخته و آینه ای از یک دوران تاریک در باشگاه بدل شد.

رابین هک امید ژرمنها بود

حالا تمام شهر را انتظاری تب‌آلود فرا گرفته. روزشماری برای سفر به برلین.. حالا خوش‌بینی نسبت به برداشتن گام بعدی نیز میان همه موج می‌زند.  اگرچه خوش‌بینی معمولا جزء ویژگی‌های رفتاری اهالی شرق وستفالن نیست.

در منطقه‌ای بین رشته‌کوه‌های کم‌ارتفاع و زمین‌های پست شمال آلمان، که معمولا هوا بارانی است، معمولا هیچکس راجع به یک موفقیت، تا وقتی که اتفاق نیفتاده صحبت نمی‌کند. حتی پس از رسیدن به آن نیز مردم منطقه معمولا شانه خود را بالا می‌اندازند و می‌گویند: «خب، آفرین بد نبود!»

اما پس از آن بازی تاریخی نیمه‌نهایی، چیزهایی زیادی در شهر عادی شده و اتفاقات غیرمعمول یکی پس از دیگری  رخ می‌‌دهد؛ نانواها بی هیچ دلیلی به مردم خوشامد می‌گویند، رهگذران لبخند زدند، اهالی شهر، به آشنایان ساکن پایتخت خود پیام می‌دهند تا شرایط سفر به برلین را جویا شوند و اخبار راست و دروغ راجع به بلیت بازی‌ها به سرعت در گروه‌های واتس‌اپ پخش می‌شود. آنها تصمیم خود را گرفته‌اند، مردم بدبین حالا برای بردن جام به برلین می‌روند، نه اینکه پس از سوت پایان بازی، بازنده سربلند لقب گیرند و به اشتوتگارتی‌ها دست دهند.

اگر نمی‌خواهید ما جام ببریم، بگویید

شاید تصور کنید این خوش‌بینی، برای هر تیمی که به فینال برسد طبیعی است. اما این برای طرفداران آرمینیا بیله‌فلد در حقیقت پای نهادن به وادی جدیدی است. خاطرات گذشته آنها خاطرات تلخ و روزهای تاریکی است. هواداران قدیمی‌تر، خاطرات دوران بازی در لیگ محلی را به یاد می‌آوردند. زمانی که باشگاه بازیها را در زمین‌های بدون نورافکن تیم‌های محلی و در هوای گرگ و میش عصرهای زمستان خاتمه می‌داد.

جشن بزرگ در زمین گل‌آلود 

خاطرات جوانترها نیز با فرار باشگاه از ورشکستگی گره خورده. وقتی مشخص شد باشگاه غرق در بحران‌های مالی است و رییس بیله‌فلد، در فاحشه خانه‌ در آگزبورگ مشغول چانه زدن بر سر قیمت با روسپی‌هاست.

 شکست‌ها، بدشانسی‌ها و اتفاقات ناگوار بخشی از DNA آرمینیا هستند؛ اگر معروف‌ترین عکس‌های تاریخ بیله‌فلد را جستجو کنید، به اسکوربرد شکست ۱:۱۱ مقابل بروسیا دورتموند بر می‌خورید و مصدومیت وحشتناک اوالد لینن می‌شود که باعث شد مهاجم آرمینیا با استخوان‌هایش نمایان، روی از درد به خود بپیچد. با وجود همه این‌ها، وفادار ماندن به باشگاه تاکنون وجه مشترک همه هواداران بوده است.

حالا چه اتفاقی افتاده؟ ناگهان بزرگترین رسانه‌های دنیا، بی‌بی‌سی و نیویورک تایمز وارد خلوت طرفداران بیله‌فلد شده‌اند تا "داستان یک موفقیت غیر منتظره" را روایت کنند در حالی که آنها دوست ندارند هیچ چیز مانع لذت بردنشان از بهترین روز تاریخ باشگاه باشد. طرفدران بیله‌فلد در آغاز ماه آوریل و 4 روز پس از پیروزی تاریخی برابر لورکوزن، با برد مقابل آلمانیا آخن صعود به بوندسلیگای 2 را نیز جشن گرفتند.

جشن طلایی صعود به دسته بالاتر

اما در همان روزها خبری آنها را عصبانی و خشمگین ساخت؛

جایگاه ostkurve پشت دروازه شمالی المپیک اشتادیون برلین که محل تجمع طرفداران الترای هرتاست، در فینال به طرفداران اشتوتگارت اختصاص داده شده و بیله‌فلدیها باید در جایگاه دروازه ماراتن بنشینند. همچنین به آنها اجازه تجمع روز بازی در حوالی کلیسای قیصر ویلهلم برلین نیز داده نشده. بلافاصله پس از انتشار این خبر سر و صدای طرفداران بلند شد.

اگر نمی‌خواهید ما جام ببریم، بگویید! هر کسی که هستید، چه فدراسیون  فوتبال آلمان، چه سازمان سیا یا پروسن مونستری‌ها (باشگاه رقیب و دشمن بیله‌فلد).

با این حال قدرت شادی و جشن‌های طرفداران به قدری بود که حتی اشتوتگارتی‌ها نیز آن را در صفحات خود به اشتراک گذاشتند. بارها و بارها درباره "معجزه بیله‌فلد" در هفته‌های اخیر در آلمان صحبت شده. یک داستان گیرا، شیرین و شامل تمام جزییاتی که فوتبال را به این جایگاه در جهان رسانده.

 طرفداران ناراضی آلمانی از قهرمانی‌های سریالی بایرن مونیخ، مدل باشگاه‌داری تیم‌های چون لایپزیگ و هوفنهایم و و نرسیدن نمایندگان بوندسلیگا به مراحل بالای لیگ قهرمانان سرانجام چیزی جدید را تجربه می‌کنند.

این روزها آهنگ ننا این خواننده آلمانی در ذهن طرفداران فوتبال امی‌چرخد:

معجزه‌ اتفاق می‌افتد، من آن را دیده‌ام

انگار این آهنگ ننا داستان این روزهای بیله‌فلد است. داستانی که قبلا انسان‌های معدودی مشابه آن را دیده بودند. مانند فابیان کلوس، اسطوره بیله‌فلد، که چند روز قبل از بازی با لورکوزن در واتس‌اپ گفت که احساس می‌کند شب خاصی در راه است.

اگر؛ اما، آیا...

البته که حتی قهرمانی بیله‌فلد هم به هیچ وجه موازنه قدرت در آلمان و دنیای فوتبال را تغییر نمی‌دهد. پول هنوز هم رل اول نمایش است و بایرن در پایان هر فصل جامی را بالای سر می‌برد. اما با رسیدن بیله‌فلد به اینجا، همه ما متوجه می‌شویم که چیزی هنوز زنده است.

چیزی از جنس موفقیت ناتینگهام فارست و گوتنبرگ گرفته تا لسترسیتی و تیم ملی یونان. متوجه می‌شویم که معجزات فقط به گذشته تعلق ندارند. کوچکترها می‌توانند منتظر رسیدن لحظه باشگاه خود باشند. طرفداران بوخوم، کارلسروهه، رات وایز اسن و براونشوایگ و هر تیم کوچکی در هر جای جهان فرصتی برای رویاپردازی دارند.

علی‌رغم مقاومت‌های بسیار اما فوتبال آلمان نیز به ورطه‌ای افتاده که انگار در حال بلعیدن همه چیز است. فوتبال در آلمان به دو دسته جدا از هم تبدیل شده. گروه اول افراد و تیم‌هایی هستند که در فرودگاه‌های سنگاپور و لس‌آنجلس مورد تشویق قرار می‌گیرند و در جام جهانی باشگاه‌ها و لیگ قهرمانان و کنفرانس و .... میلیون‌ها دلار سود به حسابشان واریز می‌شود.

 و طرف دیگر، استادیوم‌هایی که سکوهای آن مملو از کارگران محلی و مردان و زنان با زندگی متوسط ​​اما جاه‌طلبانه است و رسیدن به جایگاه تک رقمی در بوندسلیگای 2 برای آنها هدفی بلندپروازانه به شمار می‌رود.

به نظر می‌رسد مرز میان این دو، قابل برداشتن نیست و در مورد بیله‌فلد اصلا و ابدا. در فوتبال مدرن، بزرگترین رویای طرفداران بیله‌فلد دیدن استفان اورتگاست که روزگاری درون دروازه آنها می‌ایستاد و اکنون اگر اتفاقی برای ادرسون برزیلی بیفتد چند هفته‌ای در فصل در دروازه من سیتی می‌ایستد.

این فکر که روز ۲۴ می، نشان بزرگ نیم دایره آرمینیا مقابل جایگاه دروازه ماراتن در المپیک اشتادیون را بپوشاند و طرفداران آنها در کنار رئیس جمهور و بزرگان فوتبال آلمان تماشاگر بازی فینال  باشند دیوانه کننده است.

 آیا اصلاً فکر به بردن یا نبردن جام در چنین فضایی موضوعیت دارد؟ آیا چنین اتفاقی باید مثل تمام باشگاههایی که معمولا آخر فصل چیزی نصیبشان می‌شود، جشن گرفته شود؟ باشگاه چگونه می‌خواهد برای صعود احتمالی به لیگ اروپا آماده می‌شود؟  تیمی که دغدغه‌اش در فصل قبل، برتری برابر تیم دوم بورسیا دورتموند در دسته سوم فوتبال آلمان بود...

خوشحال، مسرور، مبهوت

با این که بیله‌فلد یکی از 20 شهر بزرگ آلمان است، اما هیچ رویداد تاریخی مهمی در آن ثبت نشده است، تقریباً هیچ چهره برجسته‌ای به جز هورست وسل (افسر جوان نازی‌ها که توسط کمونیست‌ها به قتل رسید) و هرا لیند ( نویسنده و خواننده آلمانی) اهل آنجا نبوده‌اند و در دهه‌های اخیر فقط یک بار به خاطر پرتاب یک کیسه رنگ از سوی یک معترض برهنه به سمت یوشکا فیشر (وزیر خارجه آلمان در دولت گرهارد شرودر 1998-2005) در صدر اخبار قرار گرفتتند.

حالا به اندازه همه آن سالها، اخبار، تصویر فیلم و محتواهایی... از شهر بیله‌فلد و ورزشگاهی که دیوار فلزی آبی آسمانی آن پس از پیاده‌روی کوتاهی در وست‌اشتات، در انتهای خیابان رولاندستراس می‌درخشد منتشر می‌شود که هویت بیله‌فلدی بودن را بیش از هر زمانی به مردم شهر بخشیده.

برای مدتی طولانی فوتبال اصلا دغدغه و علاقه عموم مردم بیله‌فلد نبود. از سالهای آغازین تاسیس باشگاه و در دهه ۱۹۱۰، ردیف‌های طولانی از صندلی‌های آبی رنگ زمین بیله‌فلد در بازی برابر ساندهاوزن، رگنسبورگ یا هایدنهایم، خالی می‌ماند. این بی میلی تا دهه گذشته نیز ادامه داشت تا سرانجام فوتبال میان اقشار مختلف این منطقه فراگیر شود. آنها باور کردند که فوتبال، فقط ورزش طبقه بازی پرولتاریای سبیل‌کوتاه نیست و طعم لذتبخش آن را چشیدند.

در همین زمان کرونا از راه رسید، بیله‌فلد همراه ستاره خود فابیان کلوس به بوندسلیگای یک صعود کرد و مردم از بازیهای زیبای تیم لذت بردند. خوشبختی  فقط دو سال کشید و پس از آن بیله‌فلد فوتبالی مثل قبل را به نمایش گذاشت. در میان رفت و آمد مربیان مردی روی نیمکت آنان نشست که برای تصدی پست مربیگری سایتهای پورن بوکمارک شده در موبایل خود را پاک کرد.

این بهترین راه برای توصیف شرایط آشفته تیم قبل از آغاز فصل جدید است. فصلی که بازگشت به بوندسلیگای 2، سقف آرزوی هر طرفدار این تیم بود. هیچ‌کس نه پس از پیروزی مقابل اونیون، نه فرایبورگ و نه قبل از بازی مقابل وردربرمن، به چیزی بیشتر در دی اف بی پوکال فکر نمی‌کرد.

اما حالا، در ۲۴ می، تمام آلمان به آرمینیا نگاه خواهد کرد، بازی از تلویزیون در سراسر جهان پخش خواهد شد، خبرنگاران فنلاندی، فرانسوی و آمریکایی گزارش کاملی از بازیکنان هموطن خود، کرسکن، وورل و لانرت منتشر می‌کنند و گزارشگرانی از سرتاسر جهان با جستجو در اینترنت دنبال پر بار کردن اطلاعات خود راجع به آرمینیا بیله‌فلد هستند... در چنین هیاهویی هواداران آرمینیا به یک چیز فکر خواهند کرد ...  معجزه اتفاق می‌افتد. شما آن را دیدید.

جام زمرد نشان در یک قدمی است

 

پیشنهادی باخبر