این موقعیت نه صرفا به سبب شخص وزیر که به سبب اهمیت نهاد وزارت خارجه به خصوص در موقعیت کنونی از زمان تشدید مساله هسته ای ایران وزارت امور خارجه به مهمترین نهاد دولت ایران بدل شده است و این اهمیت در دولت های یازدهم و دوازدهم با وزارت محمد جواد ظریف تقویت شد .
حتی مرحوم امیر عبداللهیان هم در دولت سیزدهم چنین جایگاهی داشت چرا که تا زمان حل مساله هسته ای ایران و پایان دادن به وضعیت " نه جنگ ، نه صلح " نهاد دیپلماسی بر همه نهادهای دیگر چیرگی دارد . همه مسائل کشور از رشد و رفاه و توسعه و حتی فرهنگ و دانش و آموزش و آب و هوا و ... هم متاسفانه به دیپلماسی گره خورده است .
از این رو در انتخاب آقای پزشکیان هم مساله زمانی اوج گرفت که گروه سیاست خارجی او روشن شد و تیم برجام شامل آقایان ظریف ، عراقچی و روانچی به ستاد او پیوستند .
دولت چهاردهم هم از روز اول زیر سایه جنگ بوده است . از روز تحلیف که اسماعیل هنیه در تهران ترور شد تا تجاوز اسرائیل به ایران و اکنون که ضرورت بازگشت به دیپلماسی بیش از همیشه احساس می شود .
دوم .
سید عباس عراقچی تاکنون دست کم سه بار ایران را از جنگ دور کرده است :
۱. پس از ترور رهبر حماس در تهران
۲. پس از سقوط بشار اسد در سوریه
۳. پس از پیشنهاد آتش بس با اسرائیل
احتمالا بخشی از این روایت به دلایل امنیتی مکتوم مانده است و وزیر امور خارجه باید روزی آن را بازگو کند . اما همگان به یاد دارند که در شرایط ترور فرماندهان و دانشمندان و شهروندان و ضرورت حفاظت از سران قوا ، این وزیر امور خارجه بود که در این آسمان ناامن از کشوری به کشوری دیگر می رفت و در همین دوران با هماهنگی سران حاکمیت و دولت و در هماهنگی دیپلماسی و میدان زمینه آتش بس را فراهم ساخت که گرچه وظیفه ذاتی وزیر امور خارجه بود اما نشان از اعتماد به نفس سید عباس عراقچی داشت .
سوم .
با وجود این پس از جنگ سه جریان به تخریب وزیر امور خارجه پرداختند :
۱. تندروهای بنیادگرایی که هرگز عراقچی را به سبب برجام نمی بخشند و نقش او را در پیشنهاد و پیشبرد مذاکرات غیر مستقیم اخیر در تداوم تجربه برجام می دانند و اگر حمایت رهبری نبود در مجلس و دیگر نهادهای عالی امنیتی علیه عراقچی شمشیر از نیام می کشیدند . همان ها که اخیرا عراقچی خطاب به ایشان یادآور شد که نمیتوان هم به اسنپ بک اعتراض کرد وهم منتقد برجام بود !
۲. تندروهای تجدید نظر طلب که مذاکره را کافی نمی دانند و قائل به تسلیم هستند و میخواهند با بالا بردن دست ها به صلحی ناپایدار برسند چرا که صلح پایدار فقط با بازدارندگی به دست می آید و نه چنان که ترامپ خواسته است تسلیم بی قید و شرط که زمینه جنگی دیگر را فراهم می سازد
۳. دشمنان ایران به خصوص صهیونیست ها که با هر گونه مصالحه میان ایران و غرب حتی آمریکا مخالف هستند و در راس آنان بنیامین نتانیاهو قرار دارد که افتخارش نابودی برجام و طبیعتا برجامیونی چون سید عباس عراقچی است و به همین سبب به جز فرماندهان نظامی و دانشمندان هسته ای دنبال نابودی دیپلماتهای ایران هم هست .
چهارم .
تنها راه مقابله با این مثلث تخریب ، احیای دیپلماسی در نهاد دیپلماسی به عنوان قوه عاقله دولت و حاکمیت است .
سید عباس عراقچی نسبت به اسلاف صالح خود این فضیلت را دارد که هم امید ملت پشت سر اوست و هم اعتماد حاکمیت . این موازنه مثبت نباید به هیچ وجه مخدوش شود .همه ما می دانیم که سیاست خارجی ایران در نهادهای بالادستی حاکمیت از جمله شورای عالی امنیت ملی تعیین می شود و وزارت امور خارجه مجری سیاست خارجی کشور است ،البته وزیر امور خارجه می تواند هم در تصمیم سازی نقش داشته باشد و هم در تصمیم گیری ایفای نقش کند و این با موقعیت او در کلیت حاکمیت نسبت دارد .
به عنوان مثال وزیری مانند عراقچی باید جامع موقعیت دو وزیر قبل از خود باشد تا بتواند میدان و دیپلماسی را با هم همراه کند چنان که هم آغاز مذاکره با آمریکا و هم اعلام آتش بس با اسرائیل واجد چنین جامعیتی بود . این جامعیت باید با خلاقیت در شرایط پسا جنگ ادامه یابد . ملت از وزیر خارجه انتظار دارد که "وزیر صلح" باشد نه" وزیر جنگ " ! و البته صلحی پایدار است که مقتدرانه ، عزتمندانه و شرافتمندانه باشد . عراقچی می تواند در مشورت با دیپلماتهای دیگر راهی برای پایان دادن به وضعیت " نه صلح ، نه جنگ " بیابد که از جنگ بدتر است و موجب بی ثباتی اجتماعی شده است . بدیهی است مقصود از راه جدید نه تسلیم و نه حتی "مذاکره برای مذاکره" که مصالحه ای مبتنی بر مصالح ملی است . حفظ دانش هسته ای و توان بازدارندگی ایران در راس این مصالحه است تا ایران بتواند جلوی جنگی دیگر را بگیرد .
به نظر ما جامعه ی دیپلماسی ایران این توان را دارد که بتواند راهی سوم میان جنگ و تسلیم را پیش پای دولت قرار دهد . و در این راه اصلاح طلبان و اصولگرایان معتدل می توانند یاریگر وزارت امور خارجه باشند . باید با نقد و نظر های معقول به دولت پیشنهادهایی برای عبور از این گره دیپلماتیک داد و به جای هدف قرار دادن شخص به تقویت نهاد دیپلماسی کشور پرداخت . راه حل های فنی برای سه مساله غنی سازی ، بازدارندگی موشکی و مسائل منطقه ای به جای توصیه های کلی و راه حل های تخیلی می تواند در دستور کار احزاب و جناح های سیاسی کشور قرار گیرد .
پنجم ،
سید عباس عراقچی یک دیپلمات حرفه ای است که عضو هیچ جناح سیاسی نیست و این قاعده و قانون وزارت خارجه است که اعضای آن نمی توانند عضو احزاب سیاسی شوند چرا که سیاست خارجی در زمره امور ملی است . وزیر امور خارجه کارگزار امر ملی است اما قبل از کارگزاری باید کارشناس هم باشد و نظر کارشناسی و حرفه ای خود را به عنوان یک تکنوکرات یا فن سالار به حاکمیت و دولت ارائه کند . یافتن راهکار "مذاکره غیر مستقیم با آمریکا "در برابر دعوت مستقیم این کشور از ایران برای مذاکرات یکی از همین ابتکارات بود که نشان می دهد که فرق میکند چه کسی وزیر امور خارجه باشد، وقتی که به نظر می رسید باب مذاکره مسدود است . آگاه باشیم مذاکره غیر مستقیم در شرایط امتناع مذاکره طرح شد و نه در برابر مذاکره ی مستقیم . اکنون نیز که اسرائیل و سپس آمریکا میز مذاکره را بمباران کرده اند در کنار فرماندهانی که باید با آسیب شناسی جنگ غافلگیرانه دشمن آماده دفاع باشند این مسوولیت دیپلماتهای چون عراقچی است که راه خروج از بن بست را بیابند .
گرچه سفرهای استانی وزیر امور خارجه برای تقویت دیپلماسی منطقه ای ایران با همسایگانش برای شکستن حلقه محاصره ضروری است و بخش خصوصی ایران بیش از هر نهاد دیگری از این ابتکار حمایت میکند اما سیر انفس جای سیر آفاق را پر نمیکند! باید همزمان با دیپلماسی داخله ، دیپلماسی خارجه را هم احیا کرد .
عراقچی البته قبل و بعد از جنگ هرگز دیپلماسی را تعطیل نکرده است . گرچه او ناگزیر از پشت میز مذاکره بلند شده است اما همچنان "پشت خط "مذاکره نشسته است و آن سوی خط افرادی از سطح معاون رئیس جمهور آمریکا تا نماینده ویژه دونالد ترامپ پشت خط در انتظارند. اما امروز مساله" اصل "مذاکره نیست ، "نوع "مذاکره است . اینکه "نتیجه " مذاکره قبل از مذاکره روشن باشد ، مذاکره نیست ، تسلیم است . باید کاری کرد که نتیجه مذاکره پس از آن روشن شود نه قبل از آن .
و این پاسخی بود که عراقچی به ویتکاف قبل از سوار شدن به هواپیمایی داد که راهی نیویورک بود . بیان درست خلف وعده آمریکا برای جلوگیری از اسنپ بک( نه روایت رمانتیکی که سخنگوی دولت داد ) می توانست به دولت کمک کند که به ملت ثابت کند در برابر نابودی برجام منفعل نبود و هر کاری کرد که تحریم های سازمان ملل بازنگردد . همچنان که با رایزنی با روس و چین صف آرایی تازه ای در نظام بین الملل شکل گرفته است .
این رایزنی ها البته لازم است اما کافی نیست . باید همزمان با یاری جستن از شرق ، در غرب هم رخنه انداخت و نگذاشت اسرائیل از مستعمره غرب به استعمارگر غرب بدل شود و آمریکا را بیش از این به آلت فعل خود بدل کند .
ششم .
در روزهای اخیر، نگاه جامعه به وزارت خارجه با ترکیبی از واقعگرایی و انتظار همراه شده است. انتظاری که نه محصول هیجان سیاسی، بلکه برآمده از تجربهای طولانی و چندلایه با مسیرهای سخت مذاکره است. جایگاه عباس عراقچی در این میان، بیش از آنکه محصول تغییر صحنه باشد، حاصل انباشتی از تجربههایی است که مردم طی سالها از او و همکارانش دیدهاند.
در روایتهای مختلف از مذاکرات، از جمله در خاطرات ویلیام جی. برنز—دیپلماتی که نه از منظری دوستانه بلکه از جایگاه «طرف مقابل» سخن میگوید—چند نکته برجسته است. برنز میان هیئتهای ایرانی تفاوت قائل میشود: برخی مذاکرهها در بنبست میماند و راهی به پیش نمیبرد؛ برخی مذاکرهکنندگان نیت حل مسئله داشتند اما ابزار کافی در اختیارشان نبود. اما وقتی به عراقچی و روانچی میرسد، تصویری از دو دیپلمات ایرانی ارائه میدهد که در عین سختگیری و بدبینی محتاطانه نسبت به طرف مقابل، در یافتن راهحلها خلاق و منعطف بودند. آنان بهزعم او «هم متعهد و وطندوست بودند، و هم در چارچوب دیپلماسی پیچیده، توان باز کردن گرهها را داشتند».
تجربه زیسته مردم از سالهای پرتنش گذشته و این نوع شهادتهای غیرقابلانکار از سوی مقاماتی چون برنز، امروز انتظاری روشن و منطقی ساخته است: اگر کسی قرار است سیاست خارجی ایران را وارد دور تازهای کند، او باید بتواند بار این انتظار را به دوش بکشد. بر همین مبنا، چهار مطالبه اساسی را میتوان بهعنوان نقشه ذهنی جامعه ترسیم کرد:
۱. معاملهگری مؤثر؛ نه صرفاً حضور در مذاکره
مردم از عراقچی انتظار دارند ظرفیت چانهزنی که در مذاکرات پیشین نشان داده شد، اکنون در مقیاسی وسیعتر و سازمانیافتهتر به کار گرفته شود.
انتظار این است که مذاکره تنها به «فرایند» تبدیل نشود و ابزار حل مساله باشد با خروجی ملموس و سنجشپذیر:
کاهش هزینههای سیاست خارجی، کاهش تنشهای غیرضروری، و بازگرداندن بخشی از ثبات اقتصادی که مستقیم از روابط خارجی تأثیر میگیرد.
مردم به تجربه دریافتهاند که دیپلماسی مؤثر الزاماً به معنای نرمبودن نیست؛ بلکه هنر تبدیلکردن فشارها و اختلافها به فرصت مذاکره است.
۲. تحول در زبان دیپلماسی
جامعه امروز نسبت به زبان سیاست خارجی حساستر از گذشته است.
انتظار عمومی نه تغییر ادبیات، بلکه شفافیت بیشتر است:
بیانی که از اغراق فاصله بگیرد، از دوپهلوگویی پرهیز کند و تصویری دقیقتر از مسیر مذاکرات به مردم بدهد.
تحول در زبان، بازتاب تحول در ذهنیت دیپلماسی است؛ و اگر قرار است اعتماد عمومی احیا شود، نخست باید زبان سیاست خارجی به شهروندان آرامش و پیشبینیپذیری بیشتری منتقل کند.
این همان حوزهای است که مردم تصور میکنند عراقچی، با توجه به تجربهاش، توان ایجاد آن را دارد.
۳. بازسازی اعتماد عمومی
در سالهای گذشته، اعتماد اجتماعی نسبت به فرایندهای مذاکره آسیب دیده است؛ نه فقط به دلیل نتایج یا بنبستها، بلکه بهدلیل ناهماهنگی روایتها و فقدان توضیح روشن درباره محدودیتها.
انتظار مردم از وزیر خارجه جدید این است که تصویر شفافتری از مسیر دیپلماسی ارائه کند؛ مرز توان و اختیار دستگاه سیاست خارجی را روشن سازد؛ و فضایی برای گفتوگوی صریح با افکار عمومی ایجاد کند.
گاهی حقیقت ترسناک است اما هراسانگیزتر از بیان حقیقت نامطلوب، کتمان حقیقت، دمیدن در «ابهام» و ارسال «پیامهای متناقض» است. بازسازی اعتماد دقیقاً از همین نقطه آغاز میشود.
۴. انتظار عقلانیت؛ نه انتظار معجزه
جامعه امروز واقعبینتر از همیشه است.هیچکس انتظار ندارد سیاست خارجی در مدتی کوتاه از تمام چالشهایش عبور کند.اما یک انتظار مشترک وجود دارد: حرکت در مسیر عقلانیتر، قابلمحاسبهتر و کمریسکتر.
عقلانیت در سیاست خارجی یعنی تصمیمهایی که هزینههای آن سنجیده باشد و مسیر کلی کشور از دام واکنشهای لحظهای و سیاستهای غیرقابل پیشبینی دور شود.
این همان انتظاری است که مردم بهدرستی به توان تجربهشده عراقچی نسبت میدهند.
در مجموع، انتظارات مردم از وزیر خارجه جدید نه رمانتیک است و نه فراتر از توان. آنچه جامعه میخواهد، ترکیبی است از تجربه، شفافیت، عقلانیت و توان چانهزنی؛ مجموعهای که عراقچی در سالهای گذشته نشانههایی از آن را بروز داده است. اکنون پرسش اصلی نه درباره امکان این مسیر، که درباره نحوه سازماندهی آن در سطح وزارت خارجه است.
این لحظه، برای سیاست خارجی ایران، بزنگاهی است برای بازتعریف نقش و تصویر خود؛ نقشی که با کارآمدی و توان حل مساله سنجیده شود و تصویری که در تکاپو و تمنای بهبود کیفیت زندگی، تامین منافع ملت ایران و پیشبینیپذیر کردن آیندهی ایران دیده شود.
هفتم .
گرچه هر کس پرونده هسته ای ایران را به ساحل آرامش برساند در خور عنایت ملت ایران است اما به نظر می رسد سید عباس عراقچی انگیزه ای برای دوختن کلاهی از این نمد برای خود ندارد . این نکته را می توان از حجب سیاسی و پرهیز او از نزدیکی به جناح های سیاسی فهمید که موجب اعتماد نظام هم شده است .چرا که شرایط کشور چنان خطیر است که پروراندن چنین خیالات خامی دور از فتوت و فتانت است . با وجود این بدون شک دعای ملت ایران بدرقه راه سیاستمداری خواهد بود که ایران را از این دوگانه "نه صلح ، نه جنگ" عبور دهد و این کم توفیقی نیست . به شرط آن که همه از این دوگانه های" راست و چپ" ، "اصولگرا و اصلاح طلب "و "حاکمیت و دولت " عبور کنیم و فقط به یک دیپلماسی ملی فکر کنیم. باید از سیاست داخلی به سیاست خارجی بازگردیم ...
1717