«ده کیلومتر تا خرمشهر» را به احترام شهید نیلفروشان می‌سازم

تهیه‌کننده فیلم‌های درخت گردو و اتاقک گِلی، با مرور روند همکاری شهید نیلفروشان در ساخت فیلم جدیدش و سختی‌های تولید و نقش این شهید در بازنویسی فیلم‌نامه فیلم "ده کیلومتر تا خرمشهر" گفت و تأکید کرد که این فیلم را حتی اگر نهادی همکاری نکند به احترام شهید نیلفروشان می‌سازم.

به گزارش خبرگزاری ایمنا داوود صبوری، تهیه‌کننده فیلم سینمایی درخت گردو و اتاقک گلی در شب خاطره شهید نیلفروشان اظهار کرد: هرکس درخت گردو را دیده باشد، می‌داند دغدغه من حفظ شأن روایت‌هایی است که از دل رنج و ایثار مردم سر برمی‌آورد. امروز نیز با همان دغدغه در این جمع حاضر شده‌ام؛ زیرا به‌گمانم باید حرمت حقیقت و روایت‌های آن را پاس داشت.

وی در رابطه با شروع آشنایی‌اش با شهید نیلفروشان افزود: آشنایی من با شهید عباس نیلفروشان از شهریور و مهر سال ۱۴۰۱ آغاز شد و تا بیست‌ودوم اسفند ۱۴۰۲ تنها در پانزده جلسه مفید، اما اثربخش، شکل گرفت. ما در همان ایام، در میانه روزهایی که کشور درگیر التهابات شهریور ۱۴۰۱ بود، کار تولید را متوقف کرده بودیم. چهل روز گذشت، و همچنان امکان بازگشت نبود. گفتم این‌گونه نمی‌توانم ادامه دهم.

تهیه‌کننده اتاقک گِلی گفت: نخستین دیدار رسمی من با حاج عباس در مهر ۱۴۰۱ رقم خورد. موضوع توقف کار و دشواری‌های پیش‌آمده را برایش توضیح دادم. چهره‌اش از ناراحتی دگرگون شد. پرسید: «چند روز فیلم‌برداری باقی مانده؟» گفتم: «ده روز». همان‌جا با یکی از فرماندهان سپاه غرب تماس گرفت و یادداشتی برای ادامه مسیر نوشت؛ یادداشتی که مسیر کار را تغییر داد.

صبوری ادامه داد: بسیاری برای کمک قول داده بودند، اما هیچ‌یک عملی نشد؛ با این حال حاج عباس، به حرمت تعهدی که داشت، برای ما تیم حفاظتی تعیین کرد. همین تیم بود که امکان فیلم‌برداری ده‌روزه را برایمان فراهم کرد و به قول معروف کار را برایمان درآورد. کاری که جز به همت و اراده او ممکن نبود. من مدیون او هستم و آرزو دارم روزی بتوانم جبران کنم.

وی اظهار کرد: پس از اتمام کار، حاج عباس پرسید آیا فیلم به جشنواره خواهد رفت؟ پاسخ مثبت دادم. گفت پیش از جشنواره او را باخبر کنم. قبل از جشنواره فیلم را به حاج عباس نشان دادم و او به‌زیبایی درباره فیلم سخن گفت؛ مانند پدری است که برای فرزندش لالایی می‌خواند. آن فیلم در یازده بخش کاندیدا شد.

این تهیه کننده ادامه داد: او و مجموعه دفترشان فیلم را برای نمایش خصوصی خواستند. آن روز در سالن حفاظت اطلاعات، خانواده معاونت عملیات نیز حضور داشتند. پس از پایان نمایش، حاج عباس گفت: «آقای رضایی، بیا برویم. قصه‌ای دارم.» قصه‌ای که تعریف کرد، به بیست و نهم تیر ۱۳۶۷ بازمی‌گشت؛ به ماجرای چوپانی و دو برادرزنش که با مینی‌بوسی به منطقه رفته بودند؛ قصه‌ای واقعی که معاون عملیات سپاه نقل کرده بود. صدای ضبط‌شده آن روایت هنوز نزد من هست. این ماجرا آن‌قدر پرکشش و انسانی بود که تصمیم گرفتم آن را مبنای فیلم تازه‌ام قرار دهم. فیلم «ده کیلومتری خرمشهر» داستان همان چوپان است.

صبوری گفت: ده جلسه با حاج عباس گذراندم؛ جلساتی که از ساعت چهار و نیم صبح آغاز می‌شد. هنگام اذان صبح می‌رسیدم، او نیز می‌آمد، نماز می‌خواندیم و بعد بر سر فیلم‌نامه می‌نشستیم. هر واژه، هر جمله را مو به مو مرور می‌کرد؛ با حساسیتی که نشان می‌داد روایت برایش تنها یک متن نیست، بلکه گویی بخشی از حیات او بود.

وی اضافه کرد: یک جایی دیگر خسته شدم و گفتم: «حاج عباس، این‌طور نمی‌توان ادامه داد.» گفت: «دفترت کجاست؟» آدرس دادم. گفت فردا خودم می‌آید. آمد؛ با حلیمی که برای چند نفر خریده بود. در دفتر من، از شش صبح تا دوازده ظهر، در بست روی فیلم‌نامه کار کردیم؛ من، نویسنده، حاج عباس نیلفروشان، عباس مقدسی و تیم حفاظت.

تهیه کننده فیلم اتاقک گلی اظهار کرد: من فیلم درخت گردو را ساختم؛ فیلمی که فاخر و ریشه‌دار است. اتاقک گِلی نیز ادامه همان مسیر بود. خواهش من این است که مسئولان اصفهان صدایم را بشنوند. پنجاه درصد ساخت فیلم «ده کیلومتری خرمشهر» را با همان روزها که میان تهران و اصفهان رفت‌وآمد داشتم، خودم انجام داده‌ام. اجازه دهند تحقیقات و تولید بخش اصفهان نیز آغاز شود.

صبوری تصریح کرد: سینمای دفاع مقدس امروز بیش از همیشه محتاج روایت‌های ناب و انسانی است. اغلب فیلم‌ها از دل میدان جنگ آغاز می‌شوند، اما قصه تازه ما از جایی متفاوت شروع می‌شود؛ از دلدادگی یک چوپان در روستای سلفچگان که فاصله بین عاشق شدن تا شهادتش تنها ۲۴ ساعت است. برای نخستین بار عشق، روستا، زیست ساده و شهادت در چنین فاصله کوتاهی در کنار هم روایت می‌شود. پنجاه درصد کار را من از تهران و پنجاه درصد را اصفهان پیش می‌برم.

صبوری خاطرنشان کرد: من این فیلم را به روح شهید عباس نیلفروشان تقدیم می‌کنم. خدا خودش راه را باز می‌کند؛ همان‌طور که به لطف خدا درخت گردو را ساختم.

وی افزود: روزی یک خاطره از زندگی رزمندگان دفاع مقدس برای شهید نیلفروشان تعریف کردم؛ خاطره پدری که با سه پسر به جنگ رفته بود؛ پدر تیر خورد، سه پسر رفتند پدر را آوردند، یکی از پسرها تیر خورد و دو برادر دیگر رفتند آن را آوردند، یکی دیگر از پسرها تیر خورد و برادر آخر آن را آورد اما زمانی که آخرین پسر بر زمین افتاد، کسی باقی نمانده بود تا آن را بازگرداند، پسر افتاد و آب او را با خود برد و پیکرش هرگز پیدا نشد.

این تهیه کننده ادامه داد: وقتی این قصه را برای حاج عباس تعریف کردم، پرسید: «می‌شود پسری که از این خانواده مانده ببینیم؟» بعدها دست‌خطی به من داد که آن پسر را پیشش ببرم، هرگز نتوانستم به او بگویم که آن پسر خود من بودم.

صبوری با یادکردن از شهید احمد کاظمی، شهید زاهدی، شهدای اصفهان و صمد کریمی چوپانی که قصه فیلم به او نزدیک است افزود: قصه عاشقانه این اثر ریشه در حقیقت دارد. عاشق‌پیشه و صادق است؛ این قصه از مادری پیر، از دو برادر، از رنج و عشق یک چوپان و از مسیری می‌گوید که در کمتر از ۲۴ ساعت به شهادت می‌رسد؛ قصه‌ای که عظمت یک عشق و یک نبرد را در دل خود حمل می‌کند.

پیشنهادی باخبر