مهاجرشجاعی به اندازه ای باکیفیت بود که حتی دویدن در پیست المپیک را هم در پکن ۲۰۰۸ تجربه کرد و بعد از آویختن کفشها وارد جرگه مدیریت ورزشی شد. مردی که هیچگاه ارتباطش با دوومیدانی قطع نشد و حتی در مقطعی دبیر فدراسیون بود. او حتی به دنیای سیاست هم سرک کشیده اما همیشه نگاه متفاوتی به دوومیدانی و اتفاقات پیرامونی آن داشته و به شکل تخصصی و فنی همیشه مسائل دوومیدانی را نقد کرده. او برخلاف بقیه کارشناسان و اهالی این رشته پس از به قدرترسیدن هم تیمی و رفیق سابق احسان حدادی نگاه انتقادی به فدراسیون داشت و وی را علی رغم پیشینه پرافتخار در دوران قهرمانی، هرگز صاحب تجربه و کیفیت لازم برای ریاست فدراسیون دوومیدانی نمی دانست.
پس از اتفاقات و حواشی اخیر دوومیدانی،
من در حال حاضر کارمند وزارت نفت هستم. ولی در بروجرد مجموعه ورزشی درست کرده ام که حدود ۱۰۰ نفر نیرو در آن مشغول به کار هستند. شامل پارک آبی و بدنسازی و اخیرا در حال توسعه یک سری قیمتهای استعدادیابی و حرکات اصلاحی هستیم. آن جا حداقل ذهنم راحت است.
در تهران به وزارت نفت میروم و بر میگردم. اما ورزش خیر.
اتفاقا خوشحالم که در سنی به شورای شهر آمدم و دو سال و نیم آن جا بودم و بعد به فدراسیون آمدم و مدیر چند قسمت بودم. دو شخصیتی بودن سخت است و این باعث شده است که خیلیهایی که کار را بلد هستند، کنار بکشند. من میخواهم از زندگی ام کنار بچه هایم لذت ببرم. شما میخواهید به مهمانی یا عروسی با خانواده تان بروید. باید مراقب باشید فیلم نگیرند. زندگی خصوصی جدا است. ولی الان متاسفانه چیزهایی باب شده است که دو دسته کرده اند و یک سری از این داستان سوء استفاده میکنند. مثلا فردی خیلی مذهبی است، اما دلیل نمیشود...
باید یا این طرفی باشید یا آن طرفی. اگر بخواهید فیلم بازی کنید، باید در زندگی شخصی خود یک شخصیت داشته باشید و در محل کار خود جور دیگری باشید.
خیر – به حاشیه نرویم. کلی میگویم. الان ۹۹ درصد سیستم همین است. یا باید جوری زندگی کنید که خودتان نباشید، که آن شما را آزار میدهند. یا طور دیگری باشید که با روحیات من سازگار نیست.
دوست ندارم اسم ببرم. ولی به نظر من اگر سیستم فیلترهای درستی نگذارد، مشکل پیش میآید و مشکل حتی در سطح بین المللی میرود. باید به نظر من مقداری در دیدگاهشان و انتخاب افراد تغییر رویه دهند. یک سری مسائل است که زندگی شخصی فرد است. به کسی آسیبی نرسانده اید. زندگی خود را دارید. ولی یک سری جنبهها است که میبینید فرا شاکی خصوصی پیدا میکنید. این یک چیز کوچکی نیست. به نظرم سرپوش گذاشتن روی اینها و رد کردن اینها باعث میشود که عده ای گستاخ تر شوند و اتفاقات بدتری رخ دهد که آن به نظرم از نظر اخلاقی، فروپاشی اجتماعی صورت میگیرد که جمع کردنش خیلی سخت است. وقتی قبح چیزهایی شکسته شود و عادی شود، خطرش برای جامعه خیلی زیاد است.
اتفاقی که در جامعه رخ داده است این است که در خانه چیزهایی را میگوییم و راحتیم. ولی به بچه خود میگوییم در مدرسه این حرفها را نزنی. همین جا داریم دروغ و دو رویی به او یاد میدهیم. فردا میخواهد در جامعه زندگی کند و این مشکل ساز میشود. میگویم اگر هر چیزی رو باشد بهتر است و مشخص میشود افراد چه کاره هستند. ولی این که فرد زندگی اش چیزی باشد و جور دیگری خود را جلوه میدهد و آن نیست، این خیلی بد است. این افراد هم در گرفتن پست و مقام و جایگاه موفق هستند. کسی که رو بازی میکند سریع میزنند.
سعی کرده ام. باید از بچههای دو و میدانی بپرسید.
خودم دوست ندارم. باور کنید اگر میچسبیدم، شاید وزیر یا معاون وزیر در حوزه ورزش میبودم. ولی نمیخواهم. من ۵ سالگی بچه ام را یک بار میبینم. دوست دارم او هم جوری بزرگ شود که اولا فردا انگشت نما نشوند و ثانیا یک بار به دنیا میآییم. من فقط برای خودم نیستم. برای خانواده ام هم هستم. با این شرایط نمیشود کار کرد.
باید شرایط زندگی را دید. احساس میکنم برخی از بچههای دو و میدانی انقدر خود را وابسته کرده اند که فکر میکنند اگر از آن حصار بیایند، روزی آنها به شب نمیرسد و گرسنه میمیرند. وابستگی عجیبی پیدا کرده اند. وقتی صحبت میکنیم میگویند من اگر بیرون بیایم میخواهم چه کاری کنم؟ میگویم همین طور اگر در باشگاه بدنسازی بچرخید و ۲۰ شاگرد خصوصی بگیرید، در ماه ۵۰-۶۰ میلیون تومان کاسب هستید. چرا خود را ذلیل کرده اید؟ احساس میکنم یک سندروم وابستگی بدی برایشان ایجاد شده است.
در آن مدت خیلی چیزها دیدم. مثلا زمانی که فدراسیون را تحویل گرفتیم، آقای طباطبایی هم همراه بود. ولی ایشان فقط سرپرست بود. نزدیک به ۱ میلیارد و ۳۰۰ میلیون، فدراسیون بدهی داشت. کلی اردو گذاشتیم و اولین باری بود که اگر ورزشکار داشت ۵ میلیون حقوق میگرفت، به مربی ۵۰۰ هزار تومان میدادند، هحقوق مربیان را همسان سازی کردیم. زمانی که به مسابقات اعزام میشدیم، خجالت م کشیدیم. نماینده یک کشور بودیم و یک لباس درست به ما نمیدادند. مثلا آن سال با آدیداس قرارداد بستیم که لباسهای برند داشته باشند. بالاخره روحیه تاثیر دارد. مردم عادی شاید برایشان مهم نباشد. ولی برای ورزشکار یک رکن است. فکر کنید در یک مهمانی خوب، با لباس پاره بروید. خودبخود اعتماد به نفس شما پایین میآید.
ما آن جا این همه کار کردیم و دیدیم برای جامعه دو و میدانی تفاوتی نمیکند. آقای ایکس آن زمان میگفت به آنها رانی ندهید. پررو میشوند. تا این حد میخواستند در سر بچهها بزنند. الان فعالیت خود را نه در حوزه مربیگری ولی دارم. در همان بروجرد، سالی ۱۴۰-۱۵۰ میلیون تومان در حد معقول که مسابقاتی میگذاریم، به هیئت دو و میدانی کمک میکنند. بچههایی هستند که در هشتصد متر در لیگ میآیند. الان هم به بچههایی که مدال گرفته اند شخصا جایزه داده ام. ۱۵ میلیون الی ۲۰ میلیون به حسابشان واریز کرده ام. با این حال میکنم. کنار بودن بهتر است.
یک رئیس هیئت جدید آمده و او را کمک میکنیم. یک کار تازه شروع کرده ایم و یک سری مسابقات گذاشته ایم. آموزش و پرورش را چند دوره پای کار آوردیم. چون اصلی ترین رکن به نظرم آموزش و پرورش است. اگر بتوانیم آن را بیاوریم، مانند آن سالهای اوج ۷۶ تا ۸۳ که ثمره این بود که آموزش و پرورش پای کار بود و وزارت ورزش هم حمایت میکرد و استعدادیابیهای خوبی صورت گرفت و شروع شد تا روی این استعدادها کار شد. خوب هم کار شد و نتیجه داد. ولی ناگهان قطع شد. کلا سیستم ورزش هم پیگیر این داستان استعدادیابی نشد.
همه اش شو است.
زمستان هیچ جای دنیا در هوا آزاد نمیگذارند. ما یک تقویم ورزشی درست در فدراسیون نداریم. آن زمانی که من بودم هر هفته مسابقه میگذاشتیم و در ردههای نونهالان، تخصصی کار کردیم. یعنی یک هفته پرتابها و پرشها و یک هفته دوهای استقامت و نیمه استقامت و یک هفته سرعتها را برگزار میکردیم. داشت جواب میداد. حتی به هیئتها نامه زدیم که آقایان هیئتها مربیان خود را به صورت تخصصی به ما معرفی کنند. این نباشد که یک مربی هم پرتاب وزنه باشد و هم دونده استقامت شاگرد داشته باشد. داشتیم کارهای زیرساختی را انجام میدادیم. ولی همه جا کسانی هستند که منافع شخصی برایشان خیلی مهم است. برای من و شما ماهی ۳۰-۴۰ {میلیون} تومان یا آن زمان ماهی یکی دو {میلیون} تومان در سال ۹۶ مهم نباشد. ولی میبینید که زندگی کسی به همان بستگی دارد.
روز اولی که آمدند حرفها چیز دیگری بود. برنامهها چیز دیگری بود. افرادی که باید میبودند، چیز دیگری بود.
اتفاقا به موقع کنار کشیدم. وقتی آن هیئتها منافع شخصی شان تامین شد و سمت قول و قرارهایی که به آنها داد. تقریبا یک هفته قبلا ز انتخابات فهمیدم که چه شده است. حتی جلوی عده ای را هم گرفتم ولی نشد. گزینه ای هم آن زمان نبود. تمام گزینهها امتحان خود را پس داده بودند. کسی نبود.
یک بار شش رئیس هیئت از آقای اورنگ و رضا رضایی از آذربایجان غربی آمدند و از من خواستند که در انتخابات شرکت کنم. آمدیم و یک رای هم به ما ندادند. جالب بود برنامههایی که روز مجمع اعلام کردم، همه تشویق کردند. رای گیری که شد، رای نیاوردم و قبلا بسته بودند. خیلی جالب بود. حتی یک رای هم نیاوردم. اتفاقا خوشحال بودم. چون اگر یک رای آورده بودم همه میگفتند آن یک رای را خودشان داده اند. در مجمع فهمیده بودم. ولی عمدا تا آخر منتظر ماندم.
من سابقه ۸ ماهه در فدراسیون داشتم. واقعا در آن ۷ ماه کار کردم. ورزش کشوری، داوودی سالن سرپوشیده، دست فدراسیون دو و میدانی بود. سندهای مالی را که بیرون آوردیم، سال قبل ۱۳۰ میلیون درآمد داشت. در تابستان ۷۸۰ میلیون از آن جا پول درآوردیم. بقیه آن پول کجا رفته بود؟ اینها را در دو و میدانی هزینه کردیم. همه میدانستند این کارها انجام شده است. با این وجود...
حتی یک سری بچه ها... هستند کسانی که از این داستان سود میبرند. ولی دوست نداشتم این اتفاق اینجا رخ دهد. همان بچهها و آقایی که میدانم رکورد خوبی داشت و اگر بهتر تر و خشک میشد، راحت در بازی آسیایی مدال میگرفت.
عرض کردم. تا زمانی که باید دو شخصیتی زندگی کنم، نمیتوانم بیایم. کارم را در آن جا دوست دارم. همین که ۸۰-۱۰۰ نفر سر یک سفره نان میخورد {را دوست دارم}
نمی شود. کاری از دست بر نمیآید. نمیگذارند کار کنید. چون سیستم حساس و کتاب و چهارچوب ندارد، شما را میزنند. افرادی که منافع شخصی دارند، خیلی بیشتر از افرادی هستند که دوست دارند منافع ملی داشته باشند و کار کنند. اینها بیشتر شده اند. رسانهها را کاری ندارم. از نظر شبکههای مجازی، بلندگوی بیشتری دستشان است. راحت تخریب میکنند.
آن سال سال قبل در مسابقات دانشجویان، اولین طلای طول تاریخ دو و میدانی را گرفتم. اولین ایرانی بودم که در آن مسابقات مدال گرفتم و ورودی A هم آوردم. خیلی بدنم آماده بود. الان اگر نگاه کنید، دونده الجزایری و برزیلی هر دو در فینال پکن در سال بعدش بودند. خیلی آماده بودم. آن هم سر بی تدبیری بود. کسی که من را قبل از المپیک زمین زد، آقای عیدی علیجانی بود. سر یک لجبازی، من را یک مسابقه بدون در نظر گرفتن نظر مربی ام، به مراکش فرستاد. آن جا در دوبی رفتم و ۹-۱۰ ساعت ترانزیت، ۱۲ ساعت پرواز به کازابلانکا و مراکش و دوباره ۵ ساعت با تاکسی به تنجه بروم و ۱ نیمه شب رسیدیم. فردا شب ساعت ۹ شب به وقت آن جا و ۲ به وقت ایران مسابقه داشتیم. من یک ۴۷ دوییدم. طبیعی هم بود. در صورتی که ورودی آورده بودم. دو هفته قبل از المپیک که روز یک شنبه پرواز به پکن داشتیم، سه شنبه به ایران میرسیدم. گفت باید در روز ۵شنبه رکوردگیری در آزادی کنید. اگر ندوید، زیر فلان رکورد تو را نمیبریم. همان جا دویدم و عضله کشاله ام پاره شد و با کورتون آن جا دویدم. یکی از بهترین فرصتهای زندگی را به راحتی از من گرفت.
سر لجبازی با من بود. آدمهایی بودند که فکر میکردند خیلی میفهمند. نمیدانم فازشان چه بود.
بله – نمیگویم مدال میآوردم. ولی به راحتی فینال میرفتم. آن سال خیلی آماده بودم. خیلی هم زحمت کشیده بودم. ولی شاید خیریتی در آن بوده است.
زمانی که دانشجو بودم، با دکتر معینی و آشتیانی فوتبال داشتیم. {دکتر آشتیانی} نمیدانست من دونده ام. یک بار من را صدا زد و گفت چقدر بازی خوبی داری. آن زمان برای تیم پاس بودند. به آن جا دعوتم کرد. گفتم من دو و میدانی هستم. تازه از مسابقات جهانی فرانسه آمده بودم. دو و میدانی را دوست داشتم.
چندبار گفتند. ولی دیدند که این جا هستم...
در دوندههای نیمه استقامتی سرعتم بیشتر از آنها بود. آدم باید مسیر زندگی ای را برود که دوست دارد. اگر به ۵-۷ سالگی هم برگردم، همین مسیر را میآیم.
کلاس پنجم بودم که یک معلم ورزش به نام آقای غروی داشتیم. به اردویی رفته بودیم. البته تستهایی از آمادگی جسمانی میگرفتند و مدارس در آن زمان خیلی خوب بود. متاسفانه همانها را نمیگیرند. پرش جفت و دراز نشست و بارفیکس و... به جایی رفتیم که به من گفت بارفیکس برپم. کلاس پنجم بودم. دفعه اول ۱۶ تا بارفیکس رفتم. من را به رشته آمادگی جسمانی آورد. مدتی که به استادیوم میرفتم، آقای مجتهدی آن جا بود. او گفت چرا به دو و میدانی نمیآیی؟ آن سال تیم آمادگی جسمانی اعزام نشد. تیم دو و میدانی اعزام شد. با آنها رفتم و صد متر شرکت کردم. به مسیر افتادیم و در مسابقات استانی و کشوری و بعد به تیم ملی دعوت شدم و در مسیر افتادم.
۵ سالم بود که پدرم فوت کرد. مادر و پدرم خیلی به درسم اهمیت میدادند. در تمام مسابقات مثلا جوانان آسیا تمام تمرکزم این بود که آن جا مدال بگیرم و دانشگاه دولتی درس بخوانم و همان شد. بعد فوق لیسانس شش ماه قبل از بازیهای دوحه قطر افتاد. آن زمان که دوحه مدال گرفتم، آسیا سطح فراتری داشت و در سطح جهانی بود. قطر تمام نامبر وانهای ۸۰۰ دنیا و استقامت دنیا را خریده بودند. آن زمان در فینال خط هشت افتاده بودم و انرژی میدادم که باید جزو سه نفر از خط رد شوم. به هرکسی میگفتم میخندید. امید نداشتند که مدال بگیرم. صد متر آخر، خود من نفهمیدم چه شد که افتادم جلو و سوم شدم. خودم باورم نمیشد. دانشجویان جوان هم همینطور بود. یک تمرکزم برای المپیک رفتن بود و یکی برای دکترا بود. به خاطر کسی این کار را نکردم. ولی برای خودم زندگی کرده ام و با خودم رقابت میکردم. به نظرم وقتی با خود رقابت میکنیم، هم به نظر روحی جلو هستیم و روانمان راحت است و هم پیشرفت بیشتری میکنیم. ولی وقتی تمرکز پخش شود، حس حسادت پیش میآید و از زندگی عقب میافتید. همیشه سعی کرده ام خودم با خودم رقابت کنم و خودم را با خودم مقایسه کنم و امروزم از دیروزم بهتر باشد.
روز خوبی برایم بود. دو روز را هیچ وقت یادم نمیرود. یکی آن روز که در بازیها مدال گرفتم. یکی هم طلایی که در دانشجویان جهان گرفتم. یکی هم این که اولین ایرانی بودم که در مرحله مقدماتی به پاریس آمدم که مسابقات جهانی بود. نیمه نهایی بود و آن جا شانزدهم شدم. اتفاق مهمی برای دو و میدانی بود. آن زمان ۱۹ سالم بود. در استادیومی رفتم که صد هزار نفر نشسته بودند. استارت که زدم همان اول جلو افتادم. سعی کردند رد کنند و نگذاشتم و تا ته خط... فقط یک دونده اتیوپی بود که فینال، نقره گرفت. او سینه به سینه با من رد شد که دو تایی باهم نیمه نهایی آمدیم و آن جا چهارم پنجم شدم. برخی اوقات وقتی فیلم هایش را میبینم یک حال خوب میگیرم. برخی اوقات که در جاهایی از زندگی بن بست دارم، به آن زمان بر میگردم و آن را نگاه میکنم و انرژی میگیرم.
{کمبود} امکانات که صد درصد. مخصوصا زمانی که ما بودیم اگر پول هم داشتیم کتانی گیرمان نمیآمد. یک آقا به نام قاسمعلی فیروزی بود که به کشوری میرفت و چهار تا کتانی میآورد. حالا یکی از آنها شماره ۴۲ بود و شما ۴۱ بودید. باید کفی میانداختید و میپوشیدید. هیچ وقت امکانات ورزشی ما کامل نبوده است. ۴-۵ سال به آمریکا میرفتم و میآمدم. در دانشگاه a&M مدتی کار میکردم. زمین تا آسمان است. راحت هم میشود به آن جا رسید. احساس میکنم که نمیخواهیم. ورزشگاه ساختن کاری ندارد. هم پولش را داریم و هم مهندسان و هم کارگرش را داریم. در همین مجموعه کشوری که رفتم، یک فضای سبز داشت که مانند جنگل بود. دور آن نابود شده بود. با شهرداری تعامل کردیم و داخلش را سر و سامان داد. یک سری افراد بودند که چند سال آن جا را گرفته بودند و پول هم اجاره نمیدادند. چند سالی بود که اجاره نداده بودند. محکم ایستادم و حتی قفل زدم و آن جا را بستم. گفتم نمیخواهد پول دهید. این دکلها را رنگ کنید یا این پیست را خط کشی کنید. در این حد میشود در این کشور کار کرد. سالن دو و میدانی نابود شده بود. تازه مردم بالا شهر میآمدند و میرفتند. به آنها میگفتم چرا بچه هایتان را این جا میفرستید. سالن را بستم.
لیلا ابراهیمی و اکبر مالکی... همه را بستم. همه ایستادند و هجمه کردند که قطب دو و میدانی... گفتم این جا نمیشود تمرین کرد. برای پولتان است. آسیب میبینید. الان ببینید بخش خصوصی چه درست کرده است.
یک سال بودم. از وزارت نفت مامور بودم. بعد بیرون آمدم. آن زمان آقای آقازاده مدتی بود که با وزیر آن زمان – سلطانی فر- ارتباط بدی نداشتند. خیلی اصرار کردند. ولی نماندم. نمیشد کار کنیم.
همه جا مافیا است. جدیدا که قسمتی باشگاه و بدنسازی دارم، وقتی رها میکنیم، میبینیم مربیان همه تیم درست میکنند و مافیا میشوند. انگار فرهنگ شده است. باید از نظر اجتماعی کار شود.
اگر قانون و چهارچوب درست اجرا شود، فکر نمیکنم. چون در کشوری میگفتند نردهها را اگر جمع کنید اتفاقاتی میافتد. ولی من جمع کردم. یک سری کارها کردیم. ولی سریع در ریل افتادند و شروع کردند و کار درست شد. باید بدانند که سفت و محکم است و برخورد میشود.
این یک سری کمبود است. این جا میخواستم مطرح کنم. چون دکتر طهرانچی رئیس دانشگاه تهران همشهری من است. میخواستم این گلایه را بکنم که مخصوصا دانشگاههای آزاد، محکم تر بگیرند. همینطور کیلویی مدرک ندهند. به ضرر جامعه است و اعتبار خودشان هم خدشه دار میشود. مقداری سخت بگیرند. من یک سال اردو بودم و شش ماه چهار درس را کمتر سر کلاس رفتم حذفم کردند. صفر برایم رد کردند. من هم ممنونشان هستم.
خیر – استادها را هم میبینم و خیلی محترمانه هستیم. خودشان هم محترمانه گفتند که اینجا نمره کیلویی نمیدهیم. دانشگاه تهران بودند. یکی دکتر گودرزی بود که وزیر ورزش است. رفیق من هم بوده و هست. صفر برایم رد کرد. همشهری من هم است. گفت باید یاد بگیری که زحمت بکشی. ممنونش هستم و برایم درس عبرتی شد. به نظرم دارند کوتاهی میکنند. این خوب نیست. مثلا رونالدو میگوید فوق لیسانس و دکتر هستم؟ در دانشگاه A&M آمریکا که بودم زمانی assistant coach بودم و کار میکردم. اصلا چنین القابی نبود که کسی به کسی بگوید دکتر. این جا اگر به فرد دکتر نگوییم به او بر میخورد. دکتر یعنی چه؟ اینها را باید مقداری اساسی تر کار کنیم.
من از طریق کفالت معاف شدم. ولی حق با شما است. به نظرم خود نیروهای مسلح باید مانند همان زمانی که برای سرباز قهرمان بخشنامه کردند، آن را دوباره اجرایی کنند. افتخار ملی همین میشود. چطور میخواهید در یک کشور دیگر، پرچم کشور خود را بالا ببرید؟ این را یک ورزشکار میتواند. باید به نحوی راه را برای ورزشکاران هموار کنند تا دست به این کارها نزنند. ما جایی را میبندیم و جای دیگر داستانی درست میشود که وجهه خوبی ندارد. میشود تدبیر کرد و به نظرم تعامل وزارت ورزش و آنها میتواند کار را درست کند.
بستگی دارد چطور فکر کنید. هر کاری کنید، اگر با فکر بروید، پول دارد. ولی اگر فکر پشتش نباشد، نه. هر کاری همینطور است. بستگی دارد دید شما چه باشد. زمانی که از ترمینال جنوب که میآمدیم و آژانس میگرفتیم، دید برخی این بود که وقتی فاکتور میدادند، هزار تومان این فاکتور را ۱۲۰۰ تومان میکردند و از فدراسیون میگرفتند. خودم همیشه دیدم این بود که فلان مدال را بگیرم تا در شهرم یک زمین که داشتم از شهرداری تخفیف بگیرم و مجوز بگیرم و بسازم. برایم دو و میدانی بد نبوده است. همیشه خدا را شکر میکنم. از دو و میدانی به همه چیز رسیده ام.
متاسفانه در این زمینه به ما اجحاف میشود.
آنها اسپانسر دارند. ما مشکل اسپانسر داریم. یک درصد هم به خاطر تحریمها است. مثلا نایکی و آدیداس و شرکت هایی، اسپانسر ورزشکاری میشوند و خیلی پولهای خوبی میگیرند. زمانی در چند مسابقه جایزه بزرگ شرکت کردم، ده هار دلار تا ۱۵ هزار دلار هم در آن جا و هم در مسابقاتی که شرکت میکردیم پول میگرفتیم. همین هم داستان داشت. خیلی از ورزشکاران هم هستند که به آن جا میرفتند، در حالی که پول بلیط خود را محل برگزاری مسابقات میداد. از فدراسیون میگرفتند، از وزارت ورزش و کمیته المپیک هم میگرفتند. مگر یک جا نیست که روی اینها نظارت داشته باشد؟ فرد گستاخ تر میشود و خلاف بیشتر میشود و به جایی میرسد که دیگر نمیشود آن را جمع کرد. با مربی میبست و به او میگفت که ده هزار دلار از فدراسیون برایت میگیرم، ۹ هزارتایش را در جیب خود میگذاشت و ۱۰۰۰ تایش را به مربی میداد. بعد یک سری از بچهها باید در شهرستانها تمرین میکردند. حتی مربی ایرانی هم که داشتند، فدراسیون به آنها نمیرسید. چون چهارچوبی نبوده و الان هم نیست. ورزشکار سالاری خیلی بد است. نمیگوییم در سر ورزشکار بزنند. ولی ورزشکار حد و حدود خود را بداند و کمیته فنی باشد که آن هم صلاحیت داشته باشد تا یک تقویم مسابقات و اردوها بدهد. مربی و ورزشکارها را دعوت کند و ورزشکارها را رده بندی کند. ولی دلیل ندارد. وقتی ورزشکار مدال گرفت و برگشت، تمام است. نقطه سر خط. در همین دانشگاهی که بودم، بعد از المپیک لندن، سه تایشان نقره و برنز المپیک لندن را داشتند. ولی با بقیه تمرین میکردند و تایم آنها میآمدند. جالب بود یک روز دختری آن جا بود که ۴ درصد یا ۴ در ۴۰۰ لندن مدال گرفته بود. ۵ دقیقه دیر آمد و مربی نگذاشت لخت شود. گفت بپوش و برو. این جا رئیس فدراسیون عوض میکنند. این است که میگویند فرد اسم بچه اش را رستم میگذارد و جرئت نمیکند صدایش کند. خیلی در این ورزش داشته ایم و در دو و میدانی به چشم دیده ایم. حتی تیم هم میگفت اگر فلانی در تیم است نمیآییم. اگر فلانی در اردو باشد ما نمیآییم. خیلی جاها دیده ام که دوپینگ میکردند و میدانستند و خود فدراسیون همکاری با آن ورزشکار میکند. عقب و جلو میکند تا تستش در نیاید.
چون نیستم نمیتوانم بگویم. ولی خیلی زیاد بود. یک سری رکوردها مشخص است. دونده ای که فلان رکورد را میدود، باید فیزیک بدنی و سرعت و آناتومی اش بخورد. نمیخورد. دو دو تا چهارتا است. همه چیز دو و میدانی خیلی روی کاغذ است. یک سری چیزها مشخص است. اینها با هم نمیخورد. با این وزن نمیتوانند ۱۰۰ متر را زیر ۱۰ ثانیه بدوند. الان یک سری تستها و داروها هست که با تست ادرار در نمیآید. حتما باید تست خون بگیرند که آن هم نیست. دارد حق و ناحق میشود. اگر تست خون باشد هم گران است. ولی داروهایش ارزان است. فرد با ۵ میلیون شاید بتواند.
مستقیم به فرانسه رفته است.
یادم است سال ۸۵ یک سری از آموزش و پرورشیها روبروی وزارت نفت بنر گرفتند که چرا حقوق اینها بالا است؟ شما روبروی وزارت آموزش و پرورش بروید که چرا حقوق شما پایین است. حقوق ما را قلع و قمع کردند و یک سری مزایا را گرفتند. میگویم اردوی خارجی باشد. اشکالی ندارد. ولی چهارچوب برای همه باشد. نتیجه هم بدهد. نمیشود برای همه چیز را بگذارید و برای فرد دیگری نگذارید. از طرفی شما برای او هزینه کرده اید و نمیتوانید رهایش کنید. مدام باید هزینه کنید. چون فردا یقه شما را میگیرند که این همه هزینه کردید چه شد؟ آنقدر باید برایش هزینه کنید تا یک جا نتیجه بگیرید. شاید ده سال هزینه کنید و یک نتیجه بگیرد. ولی به جد میگویم اگر تمام هزینههایی که برای احساس حدادی شد را در دو و میدانی پخش میکردند، مطمئن باشید ۵ تا احسان حدادی در میآمد. خودم مدتی فدراسیون بودم و میدیدم چه هزینههایی میشو. د برای خیلیها هزینه میشد. در تلویزیون زل میزدند و میگفتند و مردم هم راحت قبول میکردند. داستانی بین مسئولین و مردم شده است. هر چیزی مسئول بدبخت بگوید، دروغگو است و هر چیزی که طرف دیگر مظلوم نمایی کند، راست گو میشود. در صورتی که برخی جاها اینطور نیست. ورزشکاری بود که در سال ۹۳ ماهی دویست میلیون هزینه برایش شده بود و میگفت هیچ هزینه ای برایم نشده است. فاکتورهایش هست. اینها خیلی بد است. باید چهارچوب درستی باشد و ورزشکاران را رده بندی کنند و برایش بودجه ببندند و بگویند این قدر از بودجه سهم شما اس. نمیتوان گفت از ۱ میلیارد بودجه ۹۰۰ میلیون برای شما و ۱۰۰ میلیون برای بقیه. این کار را کرده اند. ذینفع هم بوده اند. مطمئن باشید. در زمان خودمان فردی بوده که مچ او را گرفته ایم. تیم برده سرپرست ... همان بلیطهایی که میگوییم را جلوگیری کردم که بعد از آن جبهه گرفتند و میدانستند اگر بیایم نمیگذارم در فدراسیون یک سری کارها کنند. آی دی کارت به بچهها داده بودند و رفته بود فاکتور درست کرده بود که سرپرست فرستادیم. {می گفت} نفری ۲۵۰ دلار پول آی دی کارت داده ام. خودش امضا کرده بود. حراست هم نمیدانست. او هم امضای تایید داده بود که این پول را بگیرد. میگفت من ۲۵ هزار دلار خودم از جیبم داده ام. گفتم خدا خیرت دهد، ۲۵ ریال در جیب نداری. محتاج نان شب خود هستی. چطور ۲۵ هزار دلار پول با خودت برده ای؟ همیشه هم ۲۵ هزار دلار است. گفتم اشکالی ندارد. میدانم نبوده است. ولی با فدراسیون جهانی مکاتبه میکنم که انی را گرفته اید یا نه. دیدیم ۶۰۰ دلار هم فدراسیون جهانی به او پول داده بود. گفتم این ۶۰۰ دلار را هم بیاور که دفعه دیگر ادب شوی. بوده و هست و خواهد بود. ولی کاش سیستمهای نظارتی بیشتر در این زمینهها دقت کنند و به هرکسی راحت تاییدیه ندهند و هرکسی به راحتی در سیستم نیاید که لطمه بزند.
به مسلم نیادوست و مهدی زمانی زنگ بزنید. دقیقا زمانی که بچهها داشتند در فرودگاه میرفتند، مثلا آن زمان آقای هاشم خزایی و سه چهار مربی دیگر بودند. هاشم خزایی را صدا زدم و گفتم این افراد دست تو هستند. هر بلایی سرشان بیاید، به مسابقه نرسند، شب آب خواستند آب نباشد و بیرون بروند، هر اتفاقی بیافتد، تو را میشناسم. اینها را نمیشناسم. مسئول تعیین کردم. باید هم باشد. خدا را شکر این اتفاقات نیافتاد. چون تجربه داشتیم و این اتفاقات بوده است. ولی به این سطح {نبوده است}. ما هم روایتها را شنیده ایم. هرکسی چیزی میگوید. ولی این روایت، چیز قشنگی نیست. ورزشکار چرا باید بیرون برود، برگردد، ۴ صبح بیاید. اگر بوده باشد خوب نیست. کشور هلند، در اردو ورزشکارش الکل مصرف کرده بود. المپیک ریو بود و شانس صد درصدی ژیمناستیک طلا بود. او را خط زدند. ولی این جا فرد پرونده دارد، ولی او را حمایت میکنند که به مسابقه برود. همه جا اتفاق و مسائل هست. ولی یک چهارچوب لازم است. بعد از مسابقه هم باید چهارچوب خاصی داشته باشید. ولی این روایت خوب نیست.
من تا چند روز اخیر هرکسی پرسیده گفته ام آن جا نبوده ام و نمیدانم. اینطور رد کرده ام. ولی فکر نکنید فقط دو و میدانی است. برای کل ورزش خوب نیست.
امیدوارم اینطور نشود.
نمی شود. من تجربه داشته ام. محال است. نمیدانم چقدر صحت داشته باشد. ولی میگویند سرپرست فدراسیون و دو تن از همراهانش در آن هتل نبوده اند. باید بررسی شود که به چه عنوان به عنوان سرپرست و مسئول در آن هتل نبوده اید و هتل جدا گرفته اید؟ اگر بوده باشد. اینها روایتهایی است که شنیده ایم. باید تحقیق شود که آیا اینطور بوده است؟ اگر بوده است، چرا؟ اگر توریستی رفته بودید ایرادی نداشت. ولی وقتی با ورزشکار رفته اید، اگر این طور باشد، باید رسیدگی کنند. اگر بوده است باید برخورد کنند.
یکی برایم در واتساپ فرستاد. ناراحت شدم. سریع به یکی از مربیان آن جا زنگ زدم که جواب نداد. پیام هم برایش گذاشتم ولی باز هم جواب نداد. پرسیدم این صحت دارد؟ آرام خبرهایش درآمد. اینها بد است. اتفاق میافتد. ولی اینطوری...
اصلا – چند روز پیش {احسان حدادی} پیام تهدید داده بود. گفتم روز اول به تو گفتم نیا. اول هم به تو میگویم برو.
صد درصد – از روزی که آمده همه حاشیه است. مگر ما چند پیست در تهران داریم که در یکی از آنها را هم ببندیم؟ مگر این جا یک کشور اروپایی پیشرفته است که هر محله اش یک پیست دو و میدانی داشته باشد؟ ما یک پیست داریم. در آن را بسته اید که فقط ورزشکاران ملی تمرین کنند. ورزشکاران را هم گرفته اید و پادگان کرده اید... آخرش اینطوری. اینها ورزش کردن نیست.
امکانات ما در آن حد نیست. چطور میخواهید ورزشکاران استعدادیابی شوند و بالا بیایند؟ باید محلی برای استعداد یابی باشد تا فردا در تیم ملی شرکت کنند یا بعدا مدال بگریند.
اینها القابی است که خودشان در سوشال مدیا برای خود میگذارند. ولی پتانسیل بسیار بالایی در بین خانمها داریم. اگر درست کار شود اینطور است. خانمی که در پرش طول مدال گرفت، کار بزرگی کرد. فقط سر این داستانها {دیده نشد}. در اردو هم نبود و دانشجوی دندان پزشکی بود. خودش با آقای بادپی تمرین میکرد. محصول فدراسیون نبود. ولی آنهایی که قر و فرشان بیشتر است و سوشال مدیای آنها قوی تر کار میکند {بیشتر دیده میشوند}. پیجها را که میبینیم خنده مان میگیرد که فرد ۴۰۰ هزار فالوئر دارد و مسابقه که میگذارد انقدر دروغ میگویند که قهرمانی جهان. کدام قهرمانی جهان؟
اینها سوء استفاده است و خود فدراسیون هم در این زمینه کم کاری میکند. شاید برای این که دیده شود، نیاز دارد که این داستان کمک حالش باشد.
من تنها منتقد احسان نبودم. نه فیلم بازی میکنم و نه نیاز دارم. میتوانستم آمریکا بمانم. ولی نماندم. بروجرد گردنه ای به نام گردنه زالو دارد که وقتی از آن بالا میروم و چراغهای بروجرد را میبینم و سرازیر میشوم، عشق میکنم. یا وقتی در آمریکا مدت زیادی مانده بودم و پایم را روی این زمین گذاشتم، سفت است. ادا هم در نمیآورم. میتوانم هروقت دلم خواست بروم. ولی دلم میسوزد. احسان هم خودش و هم جایگاه خود را سوخت. میدانم همینطور هم ادامه میدهد. آدم مغروری است. انتقاد پذیر هم نیست و فکر میکند راه درستی میرود. ولی هر چیزی را برای کسی ساخته اند. احسان ورزشکار خوبی بود. ولی مدیر خوبی نیست. یک نفر را برای خود نگه نداشته است.
نیروسازی در سیستم نکرده ایم. این بد است. اگر به چند دقیقه پیش برگردیم، گفته ام که به جایی میرسیم که تهش نابودی است. برای چه احسان مهاجر نمیآید؟ بیشتر برای دو شخصیتی زندگی کردن است. من دوست دارم با آستین کوتاه بیایم و فرد دیگر جور دیگری. اینها که ضعف نیست. چیزهایی که در کشورهای دیگر نرمال است، این جا آنرمال است و چیزهایی که در آن جا نرمال نیست اینجا هست.
چه کسی باعث و بانی آن است که انقدر کسی نباشد که احسان رئیس شود؟ به نظر شما چه کسی باعث آن شده است؟ باید از بالا این موضوع درست شود. به ضرر همه است. چقدر این داستانها برای نظام و کشور هزینه داشته است؟ از بالا نگاه کنید، همه اش هزینه بر است.
سیاسی نباید بیاید. یکی باید بیاید که بچهها را جمع کند. دلیلی ندارد که من حتما رئیس فدراسیون شوم. شاید در جاهای دیگر فدراسیون کارایی بیشتری داشته باشم. حتما نباید هادی سپهرزاد سرپرست تیمهای ملی شود. این لیوان تا حدی جا میگیرد. بیشتر از آن، نمیتواند بگیرد. بیرون میریزد. ولی کاری کرده اند که کسی نیست. البته کسانی هستند. مثلا دکتر آشتیانی که زمانی بود و خوب بود. خوب هم کار کرده است و آدمی است که بلد است. ولی او را هم نمیگذارند که بیاید. حسن طباطبایی سرپرست فدراسیون بود. خودش دو و میدانی کار نبود، ولی مدیر خوبی بود. در آن شش هفت ماه خوب کار کرد. مدیر خوبی بود و بچهها را به خوبی جمع میکرد. بزرگی میکرد. موقعی هست که فردی بزرگ است و یک شخصیت کاریزما دارد و حرفش را میشنوند و کار را جمع میکند. ولی احساس میکنم دو و میدانی مقداری بچه بازی شده است. دو سال بگذارید مربی تیمهای ملی و مربیگری کند و {بعد رئیس فدراسیون کنید}. {نه این که} ناگهان رئیس فدراسیون کنید تا فنسها بکند و درها را ببندد.
چرا؟ برای چه؟
نمی توانم خیلی تارنمایی کنم. دو و میدانی یک ریل است. چه احسان باشد و چه فرد دیگر، در این جامعه یک سری علاقمند هستند که در شهرها بدون هیچ چشمداشتی مربی هستند و کار میکنند. این ریل جلو میرود و این تک مدالها را همیشه از قبل داشته و داریم. دو و میدانی نابود نمیشود که بگوییم نابود شد و پی کارش رفت. ولی پیشرفت نمیکنیم.
به خاطر آمایش جمعیتی که در کشور داریم، از نژادها و قومیتهای مختلف، حتی از نظر جغرافیایی میبینید که لرستان ارتفاع بالا است، پرتابیها و دوهای نیمه استقامت و استقامت همیشه خوبی داشته اند. در سمت شمال کشور، به خاطر ارتفاع سطح دریا، از نظر ژنتیکی، پرشیها و دوندههای سرعتی خوبی داشته اند. این آمایشی که از نظر جغرافیایی و جمعیتی داریم، خودش برای کشورمان پتانسیل است. این اگر در دست فردی باشد که کننده است، خیلی میتوانیم پیشرفت کنیم. اگر آن زمان آن هزینهها و از این به بعد هم این هزینهها درست مدیریت کند، ۵ تا احسان حدادی داریم. احسان حدادی کم کاری نکرده است. مدال المپیک گرفته است. باید واقعیتها را گفت. ولی احسان حدادی ورزشکار خوبی بود و مدیر خوبی نیست. آن زمان هم بیش از حد میرسیدند و میتوانستند با یک سوم آن هزینهها همین نتایج را بگیرند.
نرسیدند. کجا رسیدند. در خوابگاهی تمرین میکردیم که انقدر کوکو خورده بودیم شکل کوکو شده بودیم.
آن روز هم در وویسی که به او دادم این بود که گفتم به نظرم بهترین کاری که میکنی این است که بروی. نه این که کلا برود. حداقل در بازه زمانی کنار بایستد تا این حاشیهها کم شود.
اول فدراسیون به من زنگ زد.
نمی توانستم کار کنم. میدانستم عاقبت کار چیست. مشخص است. آدم عقل دارد و میداند. به من تماس گرفت. همان روز دومی که نشسته بود، حتی یکی دو نفر را واسطه کرد. گفتم نمیتوانم با شما کار کنم.
گفت هر جا دوست داری باش. نمیشد کار کرد. فضای خوبی از نظر رسانه ای و آرامش نبود. باید جایی که کار میکنید آرامش باشد. مطمئن باشید که میزنند. خود احسان هم شخصیتی مغرور دارد و فکر میکند فقط حرف او درست است. من دوست نداشتم این رخ دهد. فکر میکنم اگر او نرود، اتفاقات بدتری رخ میدهد. یک سفر و یک اعزام {منحر به} این داستان {شد}. اگر نخواهد هم دست خودش نیست. انقدر پالس میدهند و سیگنال میدهند که فرد ناخوداگاه میخواهد این را بزند و آن را جاخالی دهد. یک جا یک خطا میزنید و تمرکز از کار اصلی در میآید. انسان هستید. ولی پیشنهادم این است که مدتی برود برای خودش زندگی کند. شاید ده سال دیگر بیاید و مدیر خوبی هم بشود. زیدان بعد از جام جهانی چند سال نبود و بعدش مربی خوبی شد.
هنوز مشخص نیست. میگویم تا وقتی کسی در آن اتاق نبوده است نمیداند چه رخ داده است.
چون هیچ کسی نبوده است.
زمان پور را موثق میدانم که وقتی میبیند سر و صدا میآید، در میزند و حتی به آنها میگوید صدا بیرون میرود و حراست میشنود. چه شده است؟ بیست سی ثانیه که در اتاق میماند و فردا که دوربینها را چک میکنند، میگویند چرا در اتاق رفته اید و در آمده اید؟ او فرد خوبی است و در این فازها نیست. آنها هم بچههای خوبی هستند. نمیدانم چه حماقتی بوده است. امیدوارم آن فرد بگوید که اینطور نبوده است. کابوس است که در کشوری بروید و با کره ایها به زندان بیافتید.
کاش نبوده باشد. فکرش را کنید که هر روز بخواهید غذای کره ای بخورید. با عده ای زندانی و داستان هایش.
شورا تجربیات خوبی داشت. به نظرم سیاسیها از ترسشان است که ورزشکاران آن جا را میزنند. آیا کمیسیون ورزش مجلس داریم؟ به نظر شما یک سیاسی میداند ورزش چیست؟ باید یک ورزشکار برود و نماینده ورزشکار باشد. شورا هم همین است. اتفاقا آن سال که در کمیسیون ورزش و اجتماعی شورای شهر بودم کارهای زیادی انجام دادیم. نمیگذارند برویم. چهارچوب مشخص نیست. یک سهم که قانون مصوب هم هست در شوراها آوردیم که ۵ درصد درآمد عمرانی باید در ورزش همگانی صرف شود. یک مصوبه دیگر گرفتیم که ورزشکارانی که ملی و المپیکی هستند، جایزه ای برایشان در نظر گرفته شود. میتواند مثمر ثمر باشد. ولی همه چیز این جا در هم شده است. اسمش با خودش است. کمیسیون ورزش.
دقیقا همین بود.
دیدم جو آن سالم نیست.
نخواستم. دو سال و نیم بعد بیرون آمدم. آنقدر فشار به من آمده بود که ناخ هایم حالت تبله میشد. از زیر، ناخن هایم داشت در میآمد. دکتر گفت فشار استرس، باعث شده که سیستم ایمنی بدن علیه بدنت شده است. داستانهایی میدیدیم و اذیت میشدیم. نمیتوانستیم کاری کنیم. چون رای جمعی بود.
همه جا هست. در یک باشگاه بدنسازی کوچک هم میبینید که فرهنگ شده است. ملک خودم را میگویم که وقتی به آن جا میرویم اگر مدیریت ضعیفی داشته باشیم، میبینیم دست به یکی میکنند. چوب لای چرخ میگذارند. فرهنگ شده است. یاد گرفته اند. سال ۸۵-۸۶ تحریمها برای یک عده نان و آب دار شد و راهش را یاد گرفتند. الان هم بخواهند نمیتوانند تحریمها را بردارند. عده ای دوست دارند تحریمها باشد.
می توانستم.
گفتم نمیتوانم دو جور زندگی کنم. مثلا سه چهار شب پیش به یک عروسی دختر دوستم رفته ام. آن جا با خانواده ام نشسته ام و فردا ناگهان میبینم عکسی در آمد که دخترش بی حجاب است. زندگی شخصی من است. به کسی ربطی ندارد. مگر به حریم خصوصی کسی تجاوز کرده ام؟ زندگی خودم است. دوست دارم اینطور زندگی کنم. ولی در محل کار و سیستم کاری باید چهارچوبی داشته باشم که در آن چهارچوب زندگی کنم.
به طور حرفه ای نه. کسری پسر من خیلی علاقه دارد. ۱۳ سالش است. کلا دوست ندارم ورزش حرفه ای انجام دهند. ورزش در حد سلامتی خوب است. آسیبها و جو {وجود دارد}. بیشتر دوست دارم که ورزش کند. اما در حد نرمال باشد.
آنقدر دانش او را بالا برده ام و با او رفیق هستم که یک سری چیزها را {می داند}. خیلی باهم رفیق هستیم. با این که ۱۳ سال دارد، وقتی پیش او بنشینیم، اندازه یک فرد ۲۵ ساله میفهمد. آنقدر به او آگاهی داده ام که وقتی در جامعه رفت، در یک سری دامها نیافتد. با من رفیق است. خوب و بد را به او یاد داده ام و سعی میکنم به او یاد بدهم. چون الان به نظر من همین هیس...ساکت...این را در خانه نگویید... اینها دارد همه چیز را نابود میکند. بعد میبینید که آن بچه در بیرون از خانه همه چیز را میبیند. میخواهید در خانه این را سرکوب کنید. ولی باید او را آگاه کنید که اگر در جامعه رفت بتواند زندگی کند.
یا برود و یا رویکرد خود را عوض کند.
خیر – بحث رفاقت نیست. بعضی آدمها عوض نمیشود. سیستمشان عوض نمیشود. احسان شاید در ذهن خودش فکر کند بهترین راه را میرود. جایی بوده است که بالاخره بزرگ شده ایم و وجهه اجتماعی پیدا کرده ایم. یک سری منافع بدست آورده ایم. ولی رفتن و ناگهان این داستان که میخواهید زیر هجمه باشید و قبول نمیکنید که این راه درست نیست... حتی چند ماه پیش به هادی سپهرزاد تماس گرفتم و گفتم که یک جلسه بگذارید. گفتم که نمیآیم. ولی با او حرف بزنیم که چه کار کند و چه کار نکند. رفت که رفت. حداقل انقدر فشار برای خودش ایجاد نکند. فکر میکند راهش درست است. این بد است. امیدوارم همه عاقبت بخیر شویم. مادر من روزی که این خبر بچهها را شنید، فشارش بالا رفت و دو سه تا قرص فشار خورد. میگفت خانواده آنها چه کار میکند؟ امیدوارم اتفاقی نیافتاده باشد و ثابت شود که حرف بوده است و عذرخواهی کنند. ولی در خانواده پدر و مادر گناه دارند. من خودم بچه دارم. آدم یک لحظه خودش را جای پدر و مادرشان میگذارد.
می گویم خدا کند هیچ وقت در این موقعیت قرار نگیریم. چون نمیدانیم چه تصمیمی بگیریم.
۲۵۷ ۲۵۱