.

هیئت حاکمۀ آمریکا و ترامپ با ادعاهای ارضی در خصوص کانادا، گرینلند و کانال پاناما به دنبال چه اهدافی‌اند؟

به گزارش مشرق، دونالد ترامپ نسبت به دور اول ریاست‌جمهوری خود نه‌تنها عاقل‌تر نشده که دیوانه‌تر هم شده است. او که پیش از این پیشنهاد خرید جزیره گرینلند را داده بود، در دوره دوم حضورش در کاخ سفید می‌خواهد کانادا را به یک ایالت آمریکایی تبدیل کند.

ترامپ همچنین در روزهای اخیر خواهان احیای حاکمیت واشنگتن بر کانال پاناما شده است. این مسئله منجر به بروز اعتراضاتی در سطح سیاسی و اجتماعی پاناما شده است. پانامایی‌ها با حضور در اطراف کانال پاناما ضمن سردادن شعارهای ضدترامپ، عکس او را هم به آتش کشیده‌اند.

به نظر می‌رسد اهداف وسیع و متنوعی پشت لفاظی‌های ارضی ترامپ باشد. او این ادعاها را صرفاً برای دیده شدن یا مصرف داخلی عنوان نکرده است.

اهداف احتمالی

ترامپ در دولت نخست خود به دنبال الحاق گرینلند به خاک آمریکا بود. این الحاق می‌توانست نام او را به عنوان یکی از بزرگ‌ترین گسترش‌دهندگان خاک آمریکا در تاریخ ثبت کند. با این حال، مجموعه مسائلی که تاکنون رخ‌نمایی کرده‌اند، حکایت از تصمیمات کلان در این حوزه دارند. به نظر نمی‌رسد ترامپ صرفاً برای تأمین اهداف سیاسی و معاملاتی خود ادعاهای ارضی نسبت به همسایگان آمریکا را مطرح کرده باشد.

در این بخش تلاش شده به برخی از مهم‌ترین دلایل حرکت آمریکا به سمت توسعه‌طلبی ارضی از نگاه ملی و حاکمیتی پرداخته شود. برخی از این موارد دارای همپوشانی با یکدیگر هستند، اما در هر بخش به زاویه‌ی مهم و مستقلی پرداخته شده است.

چرا ترامپ دنبال کانادا و پاناماست؟/ کُلِّش واسه ماست

۱. تجدید حیات دکترین مونرو در شکل جدید

نفوذ انگلیس بر کانادا نسبت به گذشته بسیار محدود شده است، اما همچنان این نفوذ بالا ارزیابی می‌شود. پادشاه انگلیس هم‌زمان با حکومت بر سرزمین اصلی خود به مرکزیت لندن، حاکم چند سرزمین دیگر مانند تعدادی از کشورهای مستقل است؛ کانادا، استرالیا و نیوزلند عمده‌ترین کشورهایی تحت حکومت پادشاهی انگلیس هستند. گرینلند هم یک منطقه خودمختار تحت حکومت پادشاهی دانمارک به حساب می‌آید. به معنایی دیگر، سرزمین‌هایی که ترامپ درصدد الحاق آن‌ها به کشور خود است، علاوه بر آنکه دارای مرز یا مسیر مستقیم با آمریکا هستند، متعلق به دو کشور اروپایی به شمار می‌روند. به خودی خود نمی‌توان تلاش برای الحاق کانادا و گرینلند به آمریکا را تلاش برای احیای «دکترین مونرو» دانست، اما شواهد دیگر نشان می‌دهد احتمالاً هدف از احیای این سیاست وجود دارد.

‌دکترین مونرو در سال ۱۸۲۳ توسط «جیمز مونرو»، پنجمین رئیس‌جمهور آمریکا، اعلام شد و بر مبنای آن واشنگتن مخالف با استعمار یا دخالت قدرت‌های اروپایی در امور کشورهای مستقل در قاره آمریکا بود. ترامپ پیش از انتخابات شواهدی از تلاش خود برای احیای این سیاست را نشان داده بود. کارزار انتخاباتی او اندکی پیش از اتمام فرایند انتخابات، از حزب کارگر انگلیس به دلیل دخالت در انتخابات آمریکا شکایت کرده و ترامپ هم مستقیماً «کر استارمر»، نخست‌وزیر انگلیس و رهبر حزب کارگر این کشور را تهدید کرد. حضور فعالان حزب کارگر انگلیس برای کمک به حزب کارگر امری مسبوق به سابقه بود و تلاش ترامپ برای متوقف کردن این ارتباط حکایت از بروز سیاست‌های جدیدی توسط ترامپ داشت.

احتمال دارد ترامپ و تیم وی درصدد احیای دکترین مونرو با توجه به شرایط کنونی هستند. انگلیس در کانادا یا دانمارک در گرینلند نه استعمارگرند و نه آنکه نفوذشان در این دو منطقه، دخالت در امور کشورهای مستقل به حساب می‌آید. از این رو در «دکترین مونرو جدید» که توسط ترامپ پیگیری خواهد شد، هرگونه نفوذ غیرمجاز تلقی می‌شود.

۲. اول هژمون قاره آمریکا و رئیس اروپا، بعد آقای جهان

آمریکا بدون آنکه در منطقه‌ خود و همچنین جهان غرب ریاست کاملی داشته باشد، قادر به ادعای برتری در جهان نیست. به نظر می‌رسد فارغ از مناسبات سیاسی و آنچه در مسیر قدرت وجود دارد، برداشت‌های ذهنی افکار عمومی و نخبگان، تسلط واشنگتن بر دنباله‌های جغرافیایی و تمدنی خود را پرچالش تشخیص داده است. آمریکا در قاره آمریکا دنباله جغرافیایی و در آن‌سوی آتلانتیک و قاره اروپا دنباله تمدنی دارد. مخالفت دولت‌های قاره آمریکا با واشنگتن و همچنین پایداری اروپائی‌ها در قالب ساختار باشکوه اتحادیه اروپا در برابر خواست‌های آمریکا، گراهایی از چالش در تسلط واشنگتن را به افکار عمومی مخابره می‌کند.

۳. الگوبرداری از مدل ایستای چینی

چین در حال تبدیل شدن به قدرتی همتای آمریکاست، اما این همتایی بدون انجام دادن اقداماتی کاملاً مشابه با واشنگتن به دست آمده است. آمریکا در کنار تقویت خلاقیت و صنعت، با وقوع دو جنگ جهانی موفق شد قدرت خود را تثبیت کند. چین اما بدون مبادرت به اقدامات جنگی در حال کسب جایگاه برتر در جهان است. آمریکایی‌ها دریافته‌اند که نه تنها چین بدون جنگ رشد کرده، بلکه از فرصت گرفتاری واشنگتن در جنگ‌های متعدد و بی‌پایان برای افزایش قدرت نسبی خود در برابر این کشور بهره گرفته است.

احتمال می‌رود آمریکا درصدد الگو برداری از چین باشد. پکن تاکنون دخالت گسترده‌ای در تحولات و تنش‌های جهانی نداشته و هزینه‌ای برای جنگ نیز پرداخت نکرده است، اما این رویه به معنای سکوتش در محیط پیرامونی نبوده است. آمریکا اگر درصدد الگوبرداری از روش چین باشد، تنازعات فرامنطقه‌ای خود را کاهش داده و با شیبی ملایم اما جدی درصدد تقویت قدرت خود در محیط منطقه‌ای بر خواهد آمد. سیاست ترامپ برای پایان دادن به جنگ اوکراین و حل و فصل هرچه سریع‌تر بحران‌هایی که در غرب آسیا گریبانگیر آمریکاست، شواهدی از این الگو برداری را نشان می‌دهد؛ او هم‌زمان با کاهش تنش‌های فرامنطقه‌ای درصدد فعالیت در محیط منطقه‌ای برآمده است.

الگوبرداری از چین برای آمریکا آسان نیست، زیرا واشنگتن سیاست‌های خود را همواره بر مبنای جنگ پیش برده است؛ با این حال، الزامات شدید برای حفظ قدرت راهی برای آمریکا باقی نگذاشته است. شاید واشنگتن نشینان بخواهند نظامی‌گری و جنگ‌طلبی را با توسعه‌طلبی کم‌هزینه، جایگزین کنند. این‌گونه دستاوردهای ملموسی به دست می‌آید، زیان‌ها کمتر بوده و ولع جنگ‌طلبی جامعه آمریکا نیز با این مزایا مهار می‌شود.

۴. رونق توسعه‌طلبی ارضی در جهان

چینی‌ها توسعه‌طلبی ارضی مستقیمی ندارند، اما در آب‌های موسوم به دریای چین جنوبی به دنبال «گسترش ملایم ارضی» هستند. روسیه، ترکیه و رژیم‌صهیونیستی هم گسترش ارضی را به شکل سخت در برنامه خود دارند. روسیه که در سال ۲۰۱۴، شبه‌جزیره کریمه را به عنوان یک استان اوکراینی به خاک خود ضمیمه کرد، در سال ۲۰۲۳، با جنگ رسماً خاک ۴ استان دیگر در جنوب اوکراین را هم به سرزمین خود ملحق ساخت. ترکیه شمال سوریه و عراق را برای توسعه‌طلبی برگزیده و رژیم صهیونیستی در شمال غزه و منطقه جولان سوریه به موفقیت‌هایی دست یافته است.

آمریکا اما به نظر می‌رسد «گسترش ملایم ارضی» را پیگیری می‌کند. واشنگتن هر دو نوع توسعه ارضی را در کارنامه خود دارد. خریداری لوئیزیانا از فرانسه و خریداری آلاسکا از روسیه دو نمونه از گسترش ملایم ارضی در تاریخ آمریکا هستند. جنگ با مکزیک و اشغال نواحی وسیعی از شمال این کشور اما نمونه‌های «توسعه سخت ارضی» توسط واشنگتن است.

در عصر کنونی اما توسعه‌طلبی سخت به نظر آمریکا راهکار مؤثری نیست. مبادرت به جنگ با کانادا در مجاورت خاک اصلی می‌تواند برای آمریکا زیان‌بار باشد. از سوی دیگر، احتمال هضم کانادا در مجموعه‌ای از سیاست‌ها و تهدیدات امکان‌پذیر است.

۵. رقابت بر سر منابع

پکن در دریای چین جنوبی و مسکو در اوکراین به‌دنبال دستیابی به منابعند. دریای چین جنوبی دارای منابع نفت و گاز و اوکراین دارای منابع معدنی ویژه و خاصند.

ترکیه نیز در شمال سوریه و عراق به‌دنبال میادین نفت و گاز است، حتی گمانه‌زنی می‌شود یکی از اهداف رژیم‌صهیونیستی برای آمادگی جهت مبادرت به جنگ با غزه پیش از ۷ اکتبر، دستیابی مطمئن به منابع انرژی در زیربستر دریای مقابل این منطقه بوده است.

کانادا دارای منابع وسیعی از جمله در حوزه انرژی است و پیش‌بینی می‌شود با آب شدن یخ‌های قطبی، گرینلند نیز به سرزمین مساعدی برای کشف و استخراج منابع انرژی و معدنی تبدیل شود.

۶. فاصله‌گیری از رقبا در اذهان عمومی

با ظهور کشوری مانند چین نظرات درباره برتری آمریکا در جهان به چالش کشیده شده و مورد قبول افکار عمومی هم قرار گرفته است.

بهترین صحنه برای نشان دادن به چالش کشیده شدن آمریکا، بررسی وضعیت موجود میان واشنگتن و مسکو است.

آمریکا در سایه شکوفایی اقتصادی و توسعه امکانات، فاصله خود را از روسیه افزایش داده و جنگ اوکراین و گرفتاری مسکو در آن، این شکاف را بیش از پیش ساخته است. با وجود این، محدودیت‌های آمریکا به اندازه‌ای است که بیشتر از گذشته آمریکا و روسیه به عنوان رقبای نزدیک به هم تلقی می‌شوند.

چند ماه قبل، آنتونی بلینکن، وزیر خارجه آمریکا ضمن آنکه تلویحاً پایان نظم کنونی یعنی نظام تک‌قطبی را اعلام کرد و مدعی شد علاوه بر آمریکا دو کشور چین و روسیه نیز به‌عنوان قدرت بزرگ درحال نقش‌آفرینی‌اند.

حداقل درخصوص آمریکا و روسیه، رقابت همتراز تناسب کاملی با موازنه قوا، منابع و پیشرفت‌ها ندارد. یکی از دلایل چنین رخدادی می‌تواند نقش پررنگ‌تر شده برداشت‌های ذهنی افکار عمومی از وقایع باشد.

آمریکا قصد دارد با بلعیدن چند منطقه به لحاظ وسعت، منابع و تا حدی جمعیت، نشان دهد ابعادش از هرسو گسترده بوده و قابل‌مقایسه با دیگر بازیگران نیست.

۷. منظم کردن قوا

قوا و منابع مدیریتی و نظامی آمریکا به اندازه‌ای در سراسر جهان گسترش یافته‌اند که ساختارهای طویل آمریکا هم قادر به احصا و مدیریت منظم آن‌ها نیستند. گسترش سیاسی و نظامی آمریکا در جهان یکی از منابع قدرت این کشور بوده و دولتمردان آمریکایی قادر به پایان بخشیدن به آن نیستند، اما احتمالاً قصد دارند به آن نظم بخشی کنند. به جای گسترش بی قاعده قوا در ابعاد جهانی، آمریکا به سمت یک استقرار منظم و قابل‌مدیریت پیش خواهد رفت که یکی از ویژگی‌های آن به لحاظ رویکردی کاهش خشونت و به لحاظ جغرایایی، نزدیکی است.

۸. توسعه‌طلبی انزواگرایانه

تاریخ دیدگاه‌های درون‌نگرانه زیادی را در امپراتوری‌های بزرگ به خود دیده است. این امپراتوری‌ها در شرایط سخت، تلاش کرده‌اند با زاویه درون‌نگرانه یا انزواگرا، محیط تحت‌سلطه خود را بازتعیین کنند. به‌عنوان نمونه دولتمردان عثمانی در اواخر دوره این امپراتوری به این ایده رسیدند که به جای تسلط بر سرزمین‌های عربی که همواره شورش می‌کنند، باید قفقاز و سرزمین‌های ترک‌نشین آسیای میانه را تصرف کرد.

این دیدگاه همچنان توسعه‌طلبانه بود و اجرای آن به دلیل نیاز به شکست امپراتوری قدرتمند روسیه مخاطره‌آمیزتر از حفظ سرزمین‌های عربی به نظر می‌رسید، درهرحال تا حدودی انزواگرایانه هم بود؛ عثمانی‌ها به جای تسلط بر اقوام دیگر، درصدد هماهنگی با هم‌نژادهای خود بودند و از خود درونگرایی نشان می‌دادند.

آمریکا در دولت نخست ترامپ، چنین سیاست متناقض نمایی را به نمایش گذاشت؛ شعارهای او در خصوص اتمام جنگ‌های بی پایان آمریکا انزواگرایانه به نظر می‌رسیدند اما هم‌زمان دولت وی اقدامات متهورانه‌ای مانند ایجاد جنگ‌های تجاری، حمله به سوریه و یا ترور مقامات رسمی جهان را به اجرا درآورد.

۹. توسعه‌طلبی ارضی به‌شکل کیفی

به نظر می‌رسد بخشی از طبقه حاکم بر آمریکا به این نتیجه رسیده‌اند که محیط بسط قدرت آمریکا می‌تواند همان محیط پیرامونی این کشور باشد. از این رو به‌جای توسعه کمی جغرافیا، تا حدی توسعه کیفی جایگزین شده است که البته معنای خاص خود را دارد. در این توسعه به جای همزیستی با محیط آرام پیرامونی، تلاش می‌شود کیفیت قدرت آمریکا در آن‌ها افزایش یابد.

روابط آمریکا با کانادا و گرینلند بسیار آرام است. گرینلند همین امروز میزبان بزرگ‌ترین پایگاه‌های نظامی آمریکاست. با این وجود الحاق آن‌ها به خاک آمریکا باعث افزایش کیفیت تسلط واشنگتن بر محیط پیرامونی خود می‌شود که هم اکنون هم رام شده به نظر می‌آیند.

۱۰. بازطراحی مسیر صدور بحران داخلی به سیاست خارجی

یکی از مهم‌ترین داروهای بی‌ثباتی در یک کشور که البته بسیار پرعوارض به حساب می‌آید، صدور بحران‌ها به سیاست خارجی است.

مبادرت صدام حسین دیکتاتور عراق به جنگ با ایران و حمله عربستان سعودی در سال ۲۰۱۵ به یمن، دو نمونه از موارد صدور بحرانند، حتی گفته می‌شود ترکیه هم برای صدور بحران داخلی خود که ناشی از مسائل اقتصادی و اجتماعی است، بر دخالت خود در مسائل سوریه افزوده است.

با مسدود شدن مسیر جنگ طلبی برای صدور بحران‌های داخلی آمریکا، واشنگتن همچنان نیازمند محلی مناسب برای انتقال بحران‌های داخلی خود خواهد بود. به راه‌اندازی قضایای مختلف برای توسعه طلبی ارضی می‌تواند محلی مناسب برای انتقال این بحران‌ها باشد. در زمان بحران‌های داخلی، تنش بر سر دست‌اندازی آمریکا به کانادا و گرینلند یا حتی مکزیک افزایش خواهند یافت.

۱۱. تقویت روحیه جنگ‌آوری

آمریکا برای آنکه در جایگاه فعلی خود باقی بماند نیازمند تقویت روحیه جنگ‌آوری در جامعه خود است. به نظر می‌رسد تقویت احزاب راست افراطی در جوامع غربی، تلاشی برای احیای روحیه جنگ‌آوری در این جوامع باشد که مدت‌هاست کمرنگ شده است.

جنگ‌های چند دهه اخیر آمریکا چندان به کار افزایش روحیه جنگ‌آوری نخورده و بیشتر به آن ضربه‌زده‌اند. وقوع تغییرات سنگین ژئوپلتیکی و امنیتی درکنار مرزهای آمریکا که سودمند هم باشند، به‌زعم هیئت حاکمه آمریکا می‌تواند مسیر مناسبی برای تقویت و احیای روحیه جنگ‌آوری آمریکایی‌ها باشد.

اهداف ترامپ و تیمش

در توسعه‌طلبی ارضی پیش رو، اهداف ملی آمریکا از منظر هیئت حاکمه این کشور دیده شده است اما ترامپ و تیمش هم علاوه بر آن‌ها، اهداف خاص خود را نیز پیگیری خواهند کرد. در ادامه تعدادی از این اهداف شناسایی و بررسی شده‌اند.

۱. ثبت شدن در تاریخ

ترامپ شخصیت‌پرست است و می‌خواهد نامش در تاریخ به عنوان یکی از برترین رؤسای‌جمهور آمریکا ثبت شود. رؤسای‌جمهور معاصر آمریکا تقریباً به‌طور کلی از انجام چنین اقداماتی محروم مانده‌اند. بوش پدر هم که پس از فروپاشی شوروی در دوره ریاست‌جمهوری‌اش ادعا می‌کرد در جنگ سرد پیروز شده است، با شکست در انتخابات ریاست‌جمهوری که یک سال پس از فروپاشی شوروی برگزار شد، مجالی برای ثبت‌نام خود در تاریخ نیافت. این رسوایی آن پیروزی ادعایی را پوشانده و از بین برد. ترامپ قصد دارد از فرصت دشوار کنونی برای ثبت خود به‌عنوان رهبر شاخص چند دهه اخیر آمریکا بهره گیرد.

۲. مهیب به نظر رسیدن

ترامپ از تهدید دیگران لذت می‌برد. او چندی پیش در شبکه‌های اجتماعی نوشته بود همه می‌خواهند دوست او باشند؛ عبارتی که تلویحاً به تلاش طرف‌های مختلف برای برکنار ماندن از گزند او اشاره داشت. مهیب به نظر رسیدن خواست شخصی ترامپ است و او از آن لذت می‌برد اما قصد دارد از این ویژگی برای پیگیری سیاست‌های خود هم بهره گیرد.

۳. قابلیت ابقای مادام‌العمر

ترامپ می‌خواهد خدمتی از خود بر جای بگذارد که بر مبنای آن بتواند در جامعه آمریکا ابقای مادام‌العمر خود در قدرت را جا بیندازد. او پیش از این و در همان دوره نخست ریاست‌جمهوری خود از شی جین پینگ، رئیس جمهور چین و ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه که به شکل پیوسته و مادام‌العمری حکومت را در دست داشته‌اند، تمجید کرده بود. به عبارتی دقیق‌تر او این اشخاص را نه به دلیل ویژگی‌های خاص‌شان بلکه به دلیل سیستم حکومتی پایداری که ساخته بودند، ستایش می‌کرد. تاریخ آمریکا نیز شاهد این دوره‌ها بوده است. فرانکلین روزولت در جریان بحران اقتصادی ۱۹۳۳ به‌عنوان رئیس‌جمهور آمریکا انتخاب شد اما تا هنگام مرگ در سال ۱۹۴۵، این سمت را در اختیار داشت. شرایط ویژه از بحران اقتصادی گرفته تا وقوع جنگ جهانی دوم در تمدید دوره‌های ریاست‌جمهوری روزولت نقش داشتند.

۴. تسهیل اقتدارگرایی

ترامپ و حزب جمهوری‌خواه هردو متمایل به اقتدارگرایی هستند. حزب جمهوری‌خواه با رویکرد ملی‌گرایانه خود ذاتاً به سمت اقتدار گرایش دارد. فضای داخلی آمریکا محیطی مناسب برای پیگیری اعمال اقتدارگرایانه نیست اما اگر ترامپ بتواند در سیاست خارجی و در موضوعاتی مماس بر اقتدارگرایی موفق شود، خواهد توانست اعمال اقتدارگرایی در داخل را برای خود تسهیل کند. هیئت حاکمه آمریکا هم با توجه به مشکلاتی که این کشور با آن روبه‌روست، تغییر وضعیت کنونی را مستلزم اجرای ابرپروژه‌ها می‌داند که نیازمند نوع خاصی از حکومت است. توسعه‌طلبی ارضی آن هم در محیط پیرامونی آمریکا، موضوعی مماس بر اقتدارگرایی است و می‌تواند اقتدارگرایی را در محیط داخلی آمریکا تسهیل کند؛ درحالی‌که اشغال افغانستان و عراق آشکارا فاقد این مزیت بودند.

۵. گسترش ملی‌گرایی

ملی‌گرایی و سیاست‌های رادیکال جنب‌وجوش ویژه در جامعه ایجاد می‌کند اما همیشه فراگیر نمی‌شود. با توجه به آنکه مقبولیت ترامپ به دلیل شعارها و سیاست‌هایش در فضای داخلی آمریکا افزایش یافته است، این مقبولیت محدود به سیاست‌های ملی‌گرایانه او نیست. ترامپ و حزب جمهوری‌خواه برای آنکه بتوانند ملی‌گرایی را مزیتی رای‌آور برای خود تبدیل کنند، نیازمند تغییر وضعیت هستند. جمهوری‌خواهان طی چند دهه اخیر به لحاظ قاعده رأی طرفداران تا حد زیادی از رقیب دموکرات خود عقب افتاده‌اند و با وجود ضرباتی که با ترامپ به این حزب وارد کرده‌اند، همچنان نگران‌اند. دیدگاه‌های اجتماعی و منعطف حزب دموکرات طرفداران بیشتری در جامعه آمریکا دارد مگر آنکه جمهوری‌خواهان وضعیت را به گونه‌ای دیگری بازترسیم کنند.

اشغال افغانستان و عراق به‌سختی توسعه‌طلبی ارضی حساب می‌شدند اما الحاق مناطق پیرامونی به خاک آمریکا دقیق‌ترین معنای توسعه‌طلبی ارضی خواهد بود؛ اتفاقی که می‌تواند ملی‌گرایی را به عنصری غالب در انتخابات‌ها تبدیل کند.

۷. دوز بالاتر «مرد دیوانه»

ترامپ در دولت نخست خود استراتژی «madman» یا همان «مرد دیوانه» را به اجرا گذاشت. این استراتژی در آمریکا با نام ریچارد نیکسون، سی‌وهفتمین رئیس‌جمهور آمریکا گره خورده است. طبق این استراتژی، حاکم آمریکا باید به رفتارهایی دیوانه‌وار و غیرقابل پیش‌بینی دست بزند تا رقبای آمریکا با احتمال رفتار غیرعاقلانه توسط کاخ سفید، دچار ترس و واهمه شوند. با آشنا شدن جامعه جهانی با استراتژی ترامپ مزیت‌های آن همانند گذشته نخواهد بود. از این رو ترامپ که استراتژی مرد دیوانه را پسندیده است، قصد دارد دوز بالاتری از این استراتژی را استفاده کند.

چرا ترامپ دنبال کانادا و پاناماست؟/ کُلِّش واسه ماست

منبع: روزنامه فرهیختگان

پیشنهادی باخبر