سلیقه هم خوب چیزی است!/واقعا چرا اینفیلم؟
به گزارش خبرنگار فرهنگی تابناک، «علت مرگ؛ نامعلوم» فیلم چندان ویژهای نیست. کارگردانش تلاش کرده براساس فرمول همیشه موفق فیلم بسازد و قصهای را بپردازد که فراز و فرود و شخصیتهایی داشته باشد که در نقاط عطف، بخشی از واقعیت زندگی هرکدام مشخص شود. از اینجهت، نمونههای مشابه آن را پیشتر در سینمای خودمان و دیگران دیدهایم.
فیلم میتوانست سهسال در توقیف وزارت ارشاد نماند اما تصمیم مدیران سینمایی دولت پیشین بر این بود که توقیف بماند. اگر هم در همانزمان ساختش اکران میشد، اتفاق خاصی نمیافتاد چون از اینتیپ فیلمهای اجتماعی، قبلا دیدهایم. فیلمهایی که بهگفته کارگردانهایشان اجتماعیاند و بناست نیشتری به دل بیماریهای اجتماعی باشند و تصویرگر واقعیتهای مردم. اما یکسوال بسیار مهم از کارگردانهای اجتماعیساز سینمای امروز ایران این است که چرا بلد نیستید فیلم حالخوبکن بسازید؟ احتمالا پاسخ میدهند مگر حال مردم ما خوب است؟ پاسخ ما هم به آنها این است که مگر حال مردم بقیه کشورهای دنیا خوب است؟ مگر حال کارتنخوابهای آمریکا خوب است؟ ولی کارگردانی مثل فرانک دارابونت فیلمی مثل «رستگاری در شائوشنگ» میسازد که بعد از ۳ ساعت تماشا وقتی به پایان فیلم میرسی، حالت خوب است!
اصلا چرا راه دور برویم؟ مگر چندسال پیش مجید مجیدی خودمان، «رنگ خدا» یا «بچههای آسمان» نمیساخت و فیلمش به اسکار معرفی نمیشد؟ صبر کنید! ظاهرا اینسوالها را باید از کمیته انتخاب فیلمها به اسکار بپرسیم نه کارگردان «علت مرگ؛ نامعلوم» که فیلمش واقعا به آقای فراستی نیاز دارد تا با نقدی فنی آن را بنوازد! باید به کارگردان اینفیلم گفت مشخص است میخواستی چهمسیری را بروی و چهطور قصه بگویی اما خب، جاهایی از کار را کش دادی و از کنار برخی جزئیات و اطلاعات مربوط به شخصیتها گذر کردهای! از همه مهمتر با پایانِ باز و نقطه نگذاشتهای که برای فیلمت در نظر گرفتهای، نباید علت مرگ شخصیت مرده فیلمت را نامعلوم میگذاشتی! بله به احتمال زیاد میگویی این انتخاب من بود و خواستم تا انتها علت مرگ فرد متوفی مشخص نشود؛ حتی پس از پایان فیلم! اما خب، آقای فراستی راحتت نمیگذارد و میگوید مگر دست خودت است؟ وقتی داری قصه میگویی، باید اصولش را رعایت کنی و درست بگویی! اینکه بیخیال علت مرگ شخصیت شوی و بخواهی با رندی بروی سراغ قصه آدمهای بدبختبیچاره ایناجتماع، روش جدید و هوشمندانهای نیست!
کارگردان فیلم پس از توقیفش توسط وزارت ارشاد دولت پیشین، اعتراض کرد که حرف اجتماعی زده و مدیران هم نمیتوانند با اینبرخوردهای بسته جلوی نشر عقاید و اندیشههای اجتماعی را بگیرند. قبول! واقعا هم با توقیفکردن نمیشود جلوی نشر اندیشه را گرفت اما چه اندیشهای؟ از مدل تکراری و نخنما شدهاش؟ اینهمه سال از اینتیپ فیلمهایی که حال را خوب نمیکنند، ساختند و در جشنوارههای داخلی و خارجی هم جایزه گرفتند (بدیهی است جایزهدادن به یکفیلم امری سلیقهای و براساس سیاستهای هر جشنواره است) اما آیا دردی از جامعه و آناجتماع بیچاره مورد نظر شما دوا شد؟ چرا فیلمهای اینتیپیتان نمیتواند دوای درد باشد؟ ظاهرا اینگونه فیلمها فقط دستاویزی برای جایزهگرفتن از جشنوارههای (بهظاهر) روشنفکری خودمان و جشنوارههای خارجی هستند که نقش حامی از هنرمندان معترض و بیچاره مملکت ما را به عهده دارند. به خدا که اینقصه خیلی تکراری است و مهران مدیری هم سال ۱۳۸۱ در سریال «نقطهچین»اش آن را مسخره کرد.
چندروز پیش که همایون اسعدیان مدیرعامل جدید خانه سینما با اهالی خبر و رسانه نشست خبری داشت، گفت دخالتی در انتخاب نماینده ایران به اسکار ندارد و کمیته، اینکار را انجام میدهند. چند روز بعدش هم فیلم یکجلسه بیرون آمد که جبلی رئیس صداوسیما در حال سخنرانی است و میگوید نماینده ایران برای اسکار باید معرف تمدن و شکوه ایران باشد. چون در شرایط پس از جنگ هستیم و چه و چه! آقای اسعدیان هم که یکی از حاضران دور میز آنجلسه بود، به جبلی انتقاد میکرد که روش شما خط دادن و تکلیفمعلومکردن است! خب ظاهر صحبتهای آقای اسعدیان روشنفکرانه و حمایت از سینماست اما ایشان غافل از ایننکته شده که رفتار خودش دیکتاتوری محسوب میشود! به عملکرد جبلی در صداوسیما انتقاد وارد است اما او هم بهعنوان یکی از اعضای شورای عالی سینما نظرش را گفته و اعلام کرده فیلملی که میخواهیم معرفی کنیم چنین و چنان باشد! خب آقای اسعدیان هم میتوانست بگوید نه از نظر من فیلم مورد نظر باید فلان و بهمان باشد! از آقای اسعدیان که روزی فیلم عرفانی و اخلاقی «طلا و مس» را ساخته توقع چنینبرخوردی نمیرفت ولی به هرحال، آنکلیپ از آنجلسه منتشر شد و ظاهرا در زمان معین، تاثیر خود را گذاشت. آقای اسعدیان هم پشت اینحرف مخفی شد که به تصمیم کمیته انتخابی احترام میگذارد.
هر کمیته یا هیات منصفه یا هر گروه تصمیمگیر، سلیقه واحد یا سلایق متنوعی دارد. میشود روی تصمیمش تاثیر گذاشت. یادش به خیر! سال ۱۹۹۶ فیلم هیات منصفه با بازی دمی مور ساخته شد که نشان میداد چهطور میشود رای یکهیات منصفه را زد. بالاخره هم جایزه اسکار سلیقهای است (که یکبار جایزهاش را به مزخرفی مثل «آرگو» میدهد و همه میدانند چرا داده است) هم تصمیم هیات انتخابی فیلم ایرانی به اسکار. راستی چرا اینفیلم؟
عدهای به هیات انتخابی و معرفی فیلم ایرانی به اسکار انتقاد دارند که باز هم یکفیلم بدبختبیچارهای که منعکسکننده شرایط بد اجتماعی ایران است، معرفی کردهاند. راستش را بخواهید فیلمهای سیاهتر از این هم داشتهایم و نیت کارگردان فیلم «علت مرگ؛ نامعلوم» شاید سیاهنمایی نبوده و فقط خواسته قصهای جذاب بگوید و مخاطب را تا آخر فیلم با خود داشته باشد. اما سلیقه هم خوب چیزی است! واقعا بعد از جنگ ۱۲ روزه با رژیم صهیونیستی، معرفی چنینفیلمی را به صلاح دانستید؟ بالاخره فیلمی که به اسکار میرود، نماینده کشور بزرگی مثل ایران است که از چنانجنگ بزرگی سربلند بیرون آمده است. آیا تصمیم شما برای معرفی اینفیلم واقعا باعث سربلندی ایران میشود یا با چالشی که سر «یکمشت دلار» بین ایرانیها پیش میآید، بیشتر تصویرگر بدبختی و سیاهی آدمهای جامعه ماست؟ یکی زنش سرطان دارد، یکی باید دیه دوستش را بدهد وگرنه اعدام میشود، یکی مجسمه بدبختی است و معتقد است بدبختی را از روی او ساختهاند، یکی هم یکراننده خطی کویری بدبخت است! یکی هم یکزن صیغهای کر و لال است که راننده دوستش دارد و این، راز شخصیت راننده قصه است.
تنها شخصیتی که بین آدمهای ماشین نمیخواهد به دلارهای مرد مرده دستدرازی کند، پسر جوانی است که همراه دوستدخترش میخواهد بهطور قاچاقی از مرز خارج شود؛ چون در اینترنت حرفهای سیاسی علیه حکومت زده است. یعنی تنها فرد درستکار جمع، مجرم بهظاهر سیاسی داستان است که وقتی دوستدخترش پیشنهاد میکند پولها را بردارند، رنجیدهخاطر میشود! خب کارگردان عزیز، قبول کن اینجا دیگر کمی از نیت درونی خود را لو دادی. اما مهم نیست. شخصیتها سیاه و سفید نیستند. خاکستریاند. حتی آدم بد و منفی قصه هم میتواند مشخصه خوب داشته باشد چه برسد به یکجوان معترض! بله میدانیم. اما بین همه مسافر آنماشین که نماینده جامعه کشور شما که فیلمش به اسکار معرفی شده هستند، فقط یکنفر درستکار است؟ پس باید فاتحه چنینجامعهای را خواند! اما خب جنگ ۱۲ روزه تصویر دیگری از اینمردم را به خودمان و دنیا نشان داد ولی چرا فیلم ایرانیمان اینتصویر را منعکس نمیکند. خب معلوم است. فیلم برای چندسال پیش است و آنموقع هنوز دولت یهودی اسرائیل به کشورمان تجاوز نکرده بود و ما هم (بهعکس خیلی از کشورهای بیدلوجرات)، پاسخش را نداده بودیم. کارگردان از اینجهت تقصیری ندارد اما کجسلیقگی هیات انتخاب است که چنینفیلمی را از ایرانیهای پیروز و ریشهدار در تاریخ، به خارجیها معرفی میکند.
راستی، اگر بنا به معرفی فیلمهای بدبختبیچارهای و سیاهنما به اسکار بود، چرا «پیرپسر» یا «زنوبچه» را معرفی نکردند؟ ما که شکر خدا فیلمهای اینچنینیمان کم نیست و فکر میکنیم اگر بخواهیم بهطور جدی فیلمسازی کنیم، باید تلخ باشیم و سراغ بدبختیها برویم. شاید هیات انتخاب خواسته جوانگرایی کند و شاید مصلحت دیگری در کار بوده است. البته باید طرف دیگر ماجرا را هم دید. یعنی حرف کارگردانهای دو فیلم نامبرده شاید بر اینباور نباشند که فیلمشان سیاهنمایی است. باید حرف آنها را هم شنید. ایبابا! دور باطل شد و به جای اول برگشتیم.
میشود درباره علت اینانتخاب کلی بحث کرد. درباره خود فیلم هم میتوان کلی بحث کرد و به نقدش کشید. اما بهتر است به همانحرف قبلی برگردیم؛ سلیقه هم خوب چیزی است!
تابناک را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید
پیشنهادی باخبر
تبلیغات