افزایش حضور نظامی آمریکا در منطقه خاورمیانه، تهدیدی برای مذاکرات تهران - واشنگتن است؟

پرسش این است که افزایش حضور نظامی آمریکا در منطقه و ازجمله در جزیره دیه‌گو گارسیا به چه معناست؟ آیا به معنای افزایش احتمال برخورد نظامی است یا دلایل دیگری امکان برخورد نظامی را افزایش می‌دهد. آیا هزینه‌های بالای حضور نظامی خود به‌تنهایی می‌تواند دلیل وقوع جنگ باشد؟

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، کیومرث اشتریان استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران در روزنامه شرق نوشت:

پرسش این است که افزایش حضور نظامی آمریکا در منطقه و ازجمله در جزیره دیه‌گو گارسیا به چه معناست؟ آیا به معنای افزایش احتمال برخورد نظامی است یا دلایل دیگری امکان برخورد نظامی را افزایش می‌دهد. آیا هزینه‌های بالای حضور نظامی خود به‌تنهایی می‌تواند دلیل وقوع جنگ باشد؟

۱- ابتدا باید به برآورد روشنی از افزایش حضور نظامی آمریکا دست یافت، به‌ویژه این برآورد باید بر هزینه‌های افزایشی ناشی از تشدید اخیر حضور نظامی تمرکز داشته باشد و نه هزینه‌های پایه مربوط به نگهداری نیروها و پایگاه‌ها و تجهیزات.

۲- مجموع فعالیت‌ها و هزینه‌های نیروهای آمریکایی شامل موارد زیر است: استقرار نیروها: ۱۲۵ تا ۳۳۳ میلیون دلار (م.د.)، عملیات هوایی: ۱۱۰ تا ۲۵۰ م.د.، عملیات دریایی: ۷۸۰ میلیون تا ۱.۰۸ میلیارد دلار، دفاع موشکی: ۱۵ تا ۳۰ م.د.، موشک‌های ره‌گیر: ۲۰ تا ۸۰ م.د.، تدارکات: ۶۴ تا ۱۴۰ م.د.، مهمات: ۲۵ تا ۶۵ م.د.، جمع کل: ۱.۱۴ تا ۱.۹۸ میلیارد دلار. در مقایسه با هزینه‌های تاریخی، برآورد پنتاگون در سال ۲۰۲۴ هزینه عملیات خاورمیانه از اکتبر ۲۰۲۳ تا ژانویه ۲۰۲۴ (چهار ماه) را ۱.۶ میلیارد دلار اعلام کرد که شامل افزایش کوچک‌تری در حضور نظامی بود؛ یعنی یک ناوگروه هواپیمابر، جنگنده‌های اضافی و سامانه‌های دفاع هوایی. استقرار نظامی در سال ۲۰۲۵، با دو ناو هواپیمابر، بمب‌افکن‌های B-۲ و افزایش لجستیک، بزرگ‌تر است، بنابراین برآورد ۱.۱۴ تا ۱.۹۸ میلیارد دلار برای دو ماه با این سابقه همخوانی دارد؛ یعنی بدون درنظرگرفتن هزینه‌های پایه، تفاوت در حدود ۴۰۰ میلیون دلار است.

۳- هراس و ایجاد اختلال محاسباتی در دشمن مهم‌ترین کارکرد جابه‌جایی و استقرار نیروهاست. انسان‌ها (و دولت‌ها) در هنگام هراس دچار خطای تصمیم‌گیری می‌شوند و نمی‌توانند بین «ترس معقول» و «هراس روان‌پریشانه» تفکیک قائل شوند. ترس معقول در یک فرایند جمعی تصمیم‌گیری پدید می‌آید و هراس معمولا در فضای تصمیم‌گیری انفرادی بیشتر رخ می‌دهد. «بیش-برآورد» یا «کم-برآورد» در درون ما رخ می‌دهد.

ازاین‌رو در چنین حالتی جنگ، وسعتی حداکثری خواهد داشت. تاریخ تصمیم‌گیری جنگی آمریکا نشان می‌دهد که بسیاری از مقامات آمریکایی به همان سادگی که بر کاغذ نقاشی می‌کشند، بر روی نقشه کشورها هم خیال تجزیه می‌کشند. نمونه اخیر چنین خیال‌انگیزی‌های بوالهوسانه‌ای اظهارات آنان درباره غزه و گرینلند و کاناداست. به طرز شگفت‌انگیزی در ساختار تصمیم‌گیری بزرگ‌ترین قدرت نظامی جهان با کسانی مانند مایک پمپئو، جی‌.دی ونس، مارکو روبیو و مهم‌تر از همه دونالد ترامپ گره خورده است. اینان همگی سابقه چنین اظهارات و توهماتی را دارند و مهم‌تر آنکه جان انسان‌ها و کیان کشورها را به خطر انداخته‌اند. چیزی که برای برخی شوخی به نظر می‌رسد، برای دیگران در عراق و افغانستان و غزه به تراژدی تبدیل شده است. اما همین سبک‌سری می‌تواند در سایه پراگماتیسم آمریکایی یکباره به روایتی کاملا دیگرگون تحول یابد. مهم این است که «بیزینس آمریکایی» بتواند روایت جدیدی بسازد و از جهنم جنگ به بهشت کسب‌وکار متحول شود.

۶- گروه‌های مختلف و متضادی به‌ویژه در درون هیئت حاکمه آمریکا دست‌اندرکار هستند و همین سبب می‌شود که «حوادث» بیش از تصمیم‌های حساب‌شده یا حتی بیش از هزینه‌های جابه‌جایی نیروها یا لشکرکشی‌ها، آینده‌های سیاسی را رقم بزنند.

۷- این حضور نظامی و اظهارات متناقض هیئت حاکمه آمریکا درباره شرایط توافق با ایران چشم‌انداز را مبهم، تصمیم‌ناپذیر و متزلزل می‌کند. در چنین شرایطی باید سناریوهای گوناگون را در هر عرصه شناسایی کرد تا به تناسب احتمالات «تصمیم‌پذیری» سیاست را افزایش داد.

۲۷۳۰۲

پیشنهادی باخبر