به گزارش خبرگزاری ایمنا، در گستره تاریخ معاصر ما، نقش زنان و مادران در تحولات بزرگ ملی و اجتماعی کمنظیر و تعیینکننده بوده است. این مادران، در پسِ دیوارهای خانه و در کنار سفرههای ساده زندگی، نهفقط حافظِ شعائر و ارزشها بودند، بلکه بذر شکوهمندی را در جانِ فرزندان کاشتند که سالها بعد، به شکوفههای فداکاری و ایثار تبدیل شد. آنانی که در روزگار سخت، فرزند خود را به میدانِ دفاع فرستادند، با صبوری و سکوتِ آگاهانه، سرمایهای از جنس ایمان و مقاومت بر جای گذاشتند؛ سرمایهای که میراثِ ماندگارِ جامعه است و بر نسلهای بعدی اثر میگذارد.
مادران مقاومت تنها فرزندانشان را به جبهه نفرستادند؛ آنها در کنار فرزندانشان برای این آب و خاک جنگیدند، شاید فرزندانشان را به خط مقدم جنگ فرستادند، اما خودشان هم در پشت جبهه از هیچ حمایتی فروگذار نکردند، حمایتهایی که گاهی پای خودشان را نیز به خط مقدم کشید.
این زنان پای مکتب چه کسی نشستند که این چنین مردانه زیستند؟ چگونه اندیشیدند که پای قمار جان جگرگوشههایشان نشستند و از همه چیز چشم پوشیدند؟ چطور به مبارزه، مقاومت و مجاهدت ادامه دادند، آن زمان که خبر شهادت فرزندانشان را شنیدند، چگونه تاب آوردند زمانی که نشانهای از جوانشان نیامد و چگونه استوار و ثابت قدم بر سر پیمانشان ماندند؟
فروغ آنجفی، مادر شهید علی قوچانی از این دست مادران است؛ مادری که نهتنها در زمان جنگ بلکه پس از شهادت فرزندش و تاکنون پای پیمان خود باقی مانده است؛ بانویی که جسمش و سن و سالش نتوانست مانع ادامه حرکت او شود.

ایمنا: شنیدهایم که شما اهل اراکید؛ چه شد که از اراک به اصفهان آمدید؟
آنجفی: وقتی ازدواج کردم و خداوند دو فرزند به من عطا کرد، به این فکر افتادم که باید در محیطی مذهبی زندگی کنیم تا بتوانیم فرزندانمان را درست تربیت کنیم. از امام رضا (ع) خواستم که ضامن آینده بچههایم باشد و ایشان به من آرامش دادند. یک فرصت شغلی در اصفهان برای همسرم فراهم شد، شنیده بودم که فضای اصفهان خیلی معنوی و مذهبی است و همین شد که به اصفهان آمدیم و زندگیمان را در خیابان خاقانی اصفهان آغاز کردیم.
ایمنا: چگونه فرزندانتان را تربیت کردید که اینچنین بار آمدند؟
آنجفی: بچهها از همان کودکی باید با ارزشهای دینی آشنا شوند. اگر خانوادهها در تربیت کوتاهی کنند، جامعه نمیتواند جای آن را پر کند. ما همیشه مراقب بودیم که فرزندانمان در معرض بدآموزی قرار نگیرند. حتی در خانه مراقب بودیم که موسیقیهای نامناسب یا برنامههای بیفایده جلوی بچهها پخش نشود.
ایمنا: چگونه پایتان به جبهه باز شد؟
آنجفی: وقتی جنگ آغاز شد، من هم در جهاد حضور داشتم. برخی میگفتند جهاد فقط برای مردان است، اما من یادآور شدم که در صدر اسلام زنانی چون سمیه و حضرت زینب (س) نیز در کنار مردان ایستادند. زنان در جبههها با کارهای فرهنگی، خیاطی و حتی حضور در سنگرها روحیه رزمندگان را تقویت میکردند.
بارها در اهواز و مناطق عملیاتی حضور یافتیم. حتی در شرایط سخت زیر آتش خمپاره، زنان با چادر مشکی خود نماد مقاومت بودند. ما گروههای فرهنگی و خیاطی تشکیل دادیم و برای رزمندگان لباس و تجهیزات آماده میکردیم.
الگوی ما در همه فعالیتها حضرت فاطمه زهرا (س) بود. دنیا فانی است و باید کاری کنیم که در آخرت مورد رضایت خداوند و اهل بیت قرار بگیریم. زنان مسلمان باید بدانند که مسئولیت سنگینی بر دوش دارند و هر اقدامی در این مسیر باید با نیت الهی باشد.
ایمنا: از خاطرات حضورتان در جبهه بیشتر برایمان تعریف کنید؟
آنجفی: در کردستان و مناطق کوهستانی، با کمترین امکانات برای رزمندگان نان و غذا تهیه میکردیم. بسیاری از زنان اموال خود را فروختند تا برای جبههها لباس و مواد غذایی تهیه کنند. نمونه بارز آن خانم یزدانپناه بود که با وجود فشارها همه دارایی خود را صرف کمک به رزمندگان کرد.
ما در دوران سختیها دیدیم که زنان بزرگی چون خانم یزدانپناه و جعفری چگونه ایستادگی کردند. خانوادههایی بودند که عروسها و دامادها شهید شدند، اما باز هم ایستادگی کردند. اینها نمونههایی از زنانی هستند که زینبگونه در صحنه حاضر بودند.
آن روزها، زنان نهتنها در پشت جبهه بلکه در خط مقدم فرهنگی حضور داشتند. اگر حضرت زینب (س) نبود، امروز ما نمیدانستیم چه بر سر اهل بیت آمده است. زنان در دفاع مقدس نیز همین نقش را ایفا کردند؛ روایتگری، پشتیبانی و تقویت روحیه رزمندگان.
ایمنا: به نظر شما زنان و مادران امروز چه مسئولیتی نسبت به شهدا دارند؟
آنجفی: تربیت مذهبی فرزندان، حضور زنان در جبههها و الگوگیری از حضرت زهرا (س) میراثی است که باید به نسلهای آینده منتقل شود. امروز هم مسئولیت زنان سنگین است و باید با ایمان و ایثار مسیر درست را ادامه دهند تا خون شهدا هدر نرود.
زنان باید در جامعه الگو باشند. اگر با قلبی سلیم و توکل به خدا حرکت کنیم، همان روح و ایمان حضرت زهرا (س) در وجود ما جاری میشود. امروز مادران شهدا نگران فضای فرهنگی، اما راه مقابله با آن فرهنگسازی و گفتوگوی زیبا است. جوانان ما خون شیعه در رگ دارند و اگر کار و زندگی مناسب داشته باشند، مسیر درست را انتخاب خواهند کرد.
شهدا با خون خود نشان دادند که راه ایمان و ولایت مسیر سعادت است. امروز وظیفه ما است که این پیام را به نسلهای جوان منتقل کنیم. باید بدانیم که شهدا نه تنها در میدان جنگ، بلکه در میدان فرهنگ و ایمان نیز پیروز شدند. آنها با ایمان و تکامل راه را روشن کردند؛ امروز وظیفه ما است که با الگوگیری از حضرت زهرا (س)، با فرهنگسازی و گفتوگوی زیبا، جامعه را به سمت ارزشهای اسلامی هدایت کنیم. زنان باید همچنان زینبگونه در صحنه حاضر باشند و نسل آینده را با ایمان و معرفت تربیت کنند.
ایمنا: چگونه در برابر غم شهادت پسرتان صبر کردید؟
آنجفی: مادران شهدا هدیهای از حضرت زهرا (س) دارند؛ صبر و تحملی که پس از شهادت فرزندانشان نشان دادند هدیهای است که حضرت زهرا به دل آنها هدیه کرده است. بسیاری دیگری هم میپرسند چگونه این صبر ممکن است، اما حقیقت این است که ایمان و توکل به خداوند این توان را به مادران داده است. این صبر و آرامش، میراثی است که باید به نسلهای آینده منتقل شود. مادران شهدا نشان دادند که عشق به خدا و ولایت میتواند سختترین مصیبتها را قابل تحمل کند.
وقتی خبر شهادت علی را آوردند، همه خانه و کوچه پر از عزاداران شد. اما علی پیش از شهادت به من گفته بود که حتی آب هویج را به رزمندگان برسانم و این خدمت کوچک را انجام دهم. او با لباس بسیجی و در خط مقدم جنگید و به آرزویش رسید.
او از حضرت زهرا (س) خواسته بود که جسدش باقی نماند، پس از شهادتش، در خواب دیدم که با نورانیت و آرامش نزد من آمد و گفت که در باغ شهدا جایگاهی دارد که وصفناپذیر است.
ایمنا: پس از شهادت پسرتان چه کردید؟ مسیری که از مهاجرت به اصفهان شروع کردید را چگونه ادامه دادید؟
آنجفی: این مسیر هیچ وقت توقف ندارد، روزی با حضور در مسجد و راهپیمایی برای انقلاب شروع شد، با پشتیبانی جبهه و حضور فعال در دفاع مقدس ادامه پیدا کرد و پس از آن نیز تاکنون توفیق داشتهام در این راه بمانم.
یادم است که پسرم به من توصیه کرد که هوای جانبازان را داشته باشم بهویژه جانبازان اعصاب و روان. سالهای زیادی است که با این جانبازان همنشین شدهام. از همان ابتدا قراری داریم که من هفتهای یک بار به آسایشگاه اعصاب و روان جانبازان سر میزنم؛ همه آنها من را میشناسند، گاهی برایشان آش میبرم، گاهی دیگران نذر میکنند و برای این بچهها میآوردند، خلاصه که دست از سرشان برنمیدارم؛ هر دوشنبه منتظرند که به آنجا بروم؛ بعضیهایشان حال و روز خوبی ندارند و کسی اجازه ندارد به ملاقاتشان برود، اما به من اجازه میدهند، پیششان میروم، درددل میکنیم و گپ میزنیم، خلاصه که مثل بچههای خودم شدهاند.
اینجا هم که زیرزمین منزلمان است، خدا توفیق داده و اینجا شده است پاتوق اهل دل؛ هر روز از گروهها و اصناف مختلف به اینجا میآیند، پای خاطرات من مینشینند، هر روز اینجا برنامه برقرار است؛ به قدری که باید از قبل هماهنگ کنند و بیایند تا تداخل نداشته باشند؛ اینجا به برکت شهدا پررونق و پرنور شده است. جوانان زیادی برای خواندن خطبه عقدشان اینجا میآیند؛ این زیرزمین حال و هوای خاصی پیدا کرده است.



