
این شاعر توضیح داد دنیا همواری نمیپذیرد؛ برای همین ما صبح با کلی امید و آرزو بیدار میشویم و شب که میخواهیم بخوابیم میبینیم بخش اعظم آرزوهایمان برآورده نشده است و انسان در ادامه برآورده نشدن آروزهایش به تخیل و هنر پناه میبرد.
شمس لنگرودی که اخیرا کتاب شعر جدیدی را با عنوان «درون شدم از دری که نیست» منتشر کرده گفت: این مجموعه گزینه شعر نیست بلکه شعرهایی است که در یکی دو سال اخیر نوشتهام. این مجموعه انتخابی از شعرهای عاشقانه نیست، شعرهایی بودند که به گمانم ارزش چاپ کردن داشتند.
او درباره ماندگاری شعرهای عاشقانه در گذر زمان و نگاه خودش به شعر عاشقانه گفت: شعر نتیجه یک نوع فقدان است و تا فقدان در جهان هست که همواره خواهد بود، هنر هم با جنبههای گوناگون وجود خواهد داشت. مهمترین نوع هنر، آثار عاطفی و عاشقانه است. مهمترین نکتهای که در زندگی اهمیت دارد، همدلی است، بیشترین رنجی که میبریم فقدان همدلی است؛ اگر کسی در کنار ما باشد و رنجها و عشقهای خودمان را با او سهیم شویم، رنج کمتر میشود.
او افزود: عشق پناه بردن دو انسان به یکدیگر است که مثل آینه در یکدیگر منعکس میشوند؛ دردهایشان را به هم میگویند؛ شادیهایشان را با هم قسمت میکنند؛ تا جایی که نگفته یکدیگر را درک میکنند. همان که میگویند یک روح در دو تن. در واقع عشق تسلی دوطرفه وجوه ناکاممانده دو تن در زندگی است. و شعر عاشقانه تجلی و بازتاب حالات این دو تن است که همه میتوانند خود یا آرزوهایشان را در آن ببینند. علت اینکه شعر عاشقانه طرفدار دارد این است که در خلوتترین لحظات با آدم همدلی میکند. برانگیختن همدلی است که باعث میشود آدمی به آن پناه ببرد.
این شاعر درباره تاثیر تجربه زیستهاش در سالهای اخیر بر فضای شعری این مجموعه گفت: از زمانی که متوجه شدم «جهان و کار جهان جمله هیچ بر هیچ است»، یعنی از ۱۰ ۱۵ سال پیش تاکنون چه به لحاظ جوهر شعری و چه به لحاظ جهانبینی تغییر چندانی نکردهام. سالهاست که یکسره به آرا و اشعار حافظ پناه بردهام، هم شعرش برایم آموزنده است و هم رهنمودهای زندگیسازش. به گمانم در این مجموعه هم تغییر چندانی نکردهام. همان حرفهاست که به زبان و حالات دیگری گفته شده است.
او درباره مسیر تغییر شعرهای جدیدش نسبت به شعرهای قدیمیاش گفت: اگر منظور از شعرهای گذشته، ۴۰ - ۳۰ سال پیش باشد، خیلی تغییر کرده است. آن زمان درک خامی از جهان داشتم و فکر میکردم دنیا را برای ما درست کردهاند و ناراحت بودم چرا اینجور است و دنبال این بودم که برای بشریت آزادی فراهم کنم و عدالت به وجود بیاورم، اما دیدم آنهایی هم که مدعی بودند، نتوانستهاند. کتابی به نام «تجاربالسلف» داریم که یکی از کتابهای تاریک و خونین گذشتگان است؛ و درباره ملت ماست. از روزگاری که به آن نکات تاریک پی بردم، تغییر اساسی در نگاهم ایجاد نشد و همان نکات را به زبانهای مختلف میگویم.
او افزود: نسبت به ۴۰ - ۳۰ سال پیش که روزگارِ خامیام بود و فکر میکردم مرغ پروبالشکستهای هستم و اشتباها به دنیا آمدهام و جهان دارد به من ظلم میکند، شعرهایم تغییر کرده است؛ چراکه بعدها دیدم که هستی اصلا خبر ندارد که من و ما هم وجود خارجی داریم. بله شعرهایم نسبت به آن دورهها تغییر کرده اما نسبت به این ۱۵ - ۱۰ سال تغییری نکرده است. ما میدانیم مسافر و مهمانیم. به قول یک کسی، که مشهور است این جمله را چارلی چاپلین گفته و من صحت آن را نمیدانم، «قرار نبود به دنیا بیاییم، حالا که به این مهمانی دعوت شدهایم بهتر است برقصیم.»
شمس لنگرودی گفت: در این ۱۵ - ۱۰ سال به این جمله بیشتر اعتقاد دارم. حافظ نیز چنین دورههایی را طی کرده و درک کرده بود که به این نگاه رسیده بود. حافظ هم در دوره خودش میدید که تمام شاهان و حاکمان کشته شدند، پسر پدرش را کشت و پدر پسرش را کشت و شاه شجاع پدرش را کور کرد و در دوروبریهای خود تنگچشمانی خواهان نابودی او هستند. در زیر این آسمان فقط شکلهاست که عوض میشود، محتوا همان است.
مجموعه شعر «درون شدم از دری که نیست» در ۸۸صفحه با قیمت ۱۵۰هزار تومان توسط انتشارات مروارید منتشر شده است.