وقتی شاهد بودن جُرم است!

وقتی شاهد بودن جُرم است!
فیلم «شاهد» دقیقاً نشان می‌دهد سوژه‌های زن چگونه در این نظم، بی‌پناه و «قابل قربانی شدن» می‌شوند.

عصر ایران؛ محسن سلیمانی فاخر- فیلم "شاهد" به کارگردانی نادر ساعی‌ور، روایتی شجاعانه از زنانی است که در بستر ساختارهای سیاسی و اجتماعی، میان قانون و بی‌قانونی معلق می‌مانند و در وضعیت استثنایی دائمی، به «حیات برهنه» بدل می‌شوند؛ حیاتی که قابل حذف است اما فاقد امکان دفاع.

 محور این روایت ترلان قربانی، معلم بازنشسته‌ای‌ است که قتل شاگردِ دخترخوانده‌اش به‌دست شوهر بانفوذ او را می‌بیند اما به‌جای سکوت؛ آن‌گونه که پسرش، اطرافیان و نماینده قانون از او می‌خواهند؛ تصمیم می‌گیرد حقیقت را دنبال کند و بهای آزادی خواهی و حق طلبی را بپردازد.

سوژه، قدرت و مبارزه: فوکو و مقاومت در دل انقیاد

یکی از مدرن‌ترین لایه‌های تحلیلی فیلم «شاهد» را باید با مفاهیم میشل فوکو خواند؛ جایی که او در در کتاب «سوژه و قدرت» توضیح می‌دهد قدرت نه فقط از طریق سرکوب، بلکه از طریق «سوژه‌سازی» عمل می‌کند. 

زنان، در ساختارهای مردسالارانه به عنوان «سوژه مطیع» تعریف می‌شوند: مطیع اخلاق مسلط، ساخت خانواده، نظم حکومتی و قانون رسمی.

ترلان اما سوژه‌ای است که این انقیاد را به چالش می‌کشد. 

او به‌رغم انذار اطرافیان، از سازوکار قدرت نمی‌ترسد. با این حال، مقاومت او مقاومتی پرهزینه است؛ به تعبیر فوکو، هر جا قدرت هست مقاومت هم هست، اما این مقاومت همزمان همراه با تولید شکل‌های تازه‌ای از کنترل، تهدید و نظارت است. 

ساختار از بررسی قتل سر باز می‌زند و ارزش شهادت او را زیر سؤال می‌برد و قدرت با زبان قانون او را خلع اعتبار می‌کند: او «ولیّ دم» نیست، عاقل و عادل نیست و حتی «دختر واقعی نبوده». 

در چنین موقعیتی، سوژه نه‌فقط نادیده‌انگاشته، که بازتولید می‌شود به عنوان سوژه نامعتبر و فاقد مشروعیت.

پاسخ قاطع ترلان-ـ «انسان که بوده»-ـ دقیقاً در نقطه مقابلِ سوژه‌سازی رسمی قرار می‌گیرد؛ او با این جمله یک ضد-خطاب آلتوسری شکل می‌دهد و از جایگاه سوژه مطیع، به سوژه مقاومت بدل می‌شود.

آگامبن: وضعیت استثنایی و تولید «حیات برهنه»

خوانش دوم فیلم را باید از طریق جورجو آگامبن پیش برد.

 آگامبن معتقد است سیاست مدرن با «تعلیق قانون» و ایجاد «وضعیت استثنایی» کار می‌کند؛ جایی که ساختار بنا به صلاح‌دید خود قانون را معلق می‌کند و سوژه‌ها را به «هومو ساکر»؛ انسان قابل کشتن و فاقد مصونیت ـ بدل می‌سازد.

در فیلم، شوهر مقتول (صولت) مصداق کامل این قدرت استثنایی است: او همسرش را می‌کشد، به او تهمت غیراخلاقی می‌زند، موضوع «قتل در فراش» را پیش می‌کشد و چون به شبکه قدرت وصل است، نه‌تنها تاوان نمی‌دهد، بلکه «قانون» را علیه قربانی می‌چرخاند. 

این همان نقطه‌ای است که آگامبن بر آن تأکید می‌کند: قانون و بی‌قانونی در نقطه استثنا یکدیگر را لمس می‌کنند.

حاکم، قانون را اجرا یا تعلیق می‌کند، نه بر اساس عدالت، بلکه بر اساس مصلحت و منفعت.

در فیلم نیرو و قدرت وضعیت استثنایی تولید مرده است و نتیجه تعلیق قانون است؛ «حذف ادغامی». 

ترلان از نظر عرف  پذیرفته می‌شود اما در عمل هر لحظه ممکن است قربانی شود. فیلم «شاهد» دقیقاً نشان می‌دهد سوژه‌های زن چگونه در این نظم، بی‌پناه و «قابل قربانی شدن» می‌شوند.

این فهم، لایه سیاسی التهاب فیلم را به اعتراضات زنانه وصل می‌کند؛ زنانی که فهمیده‌اند در نظم استثنایی، زندگی‌شان فاقد ارزش حقوقی است و باید خود برای احقاق آن برخیزند.

 کار کثیف: اتهام، قدرت و اخلاق معکوس

در فیلم، صولت با تهمت به همسرش که «کار کثیف» می کند دست به قتل، خشونت میزند، اما،  پنهان کردن حقیقت، جعل اخلاق و استفاده ابزاری از قانون را کار کثیف نمی داند. صولت با تکیه بر پول و نفوذ، نه‌فقط تهمت می‌زند بلکه از همان تهمت برای فرار از عدالت بهره می‌گیرد. این همان منطق قدرت استثنایی است: قانونی که فقط برای بی‌قدرتان اجرا می‌شود .

دیالوگ ایدئولوژیک صولت ـ «حلاوت کار خیر باید پنهان بماند» ـ اوج این وارونگی اخلاقی‌ست؛ جایی که جنایتکار خود را خیر معرفی می‌کند. این زبان ایدئولوژی است؛  توجیه خشونت با پوشش اخلاقی.

پسر ترلان: مسخ سوژه توسط قدرت

پسر ترلان، یکی دیگر از نمونه‌های انسانِ مسخ‌شده در وضعیت استثنایی است. او زیر فشار ساختار و وعده‌های قدرت، جانب مصلحت را می‌گیرد. به مادرش می‌گوید: «مشکل تو داری برای همه مشکل درست می‌کنی». این جمله دیالوگ آشنایی است، همان منطقی که به معترض می‌گوید سکوت کن تا «آبروی خانواده» حفظ شود. تراژدی آنجاست که قربانیان، خود ابزار بازتولید قدرت می‌شوند.

سکانس سکوت ترلان هنگام درگیری خیابانی پسرش، سکانسی بنیادین است: او می‌گذارد قانون ـ حتی قانون ناعادلانه ـ کار خود را با پسرش بکند. این سکوت، نه از سر درماندگی، بلکه نوعی «واگذاری تاوان قدرت‌باوری» است. او به چشم می‌بیند چگونه کسانی که با قدرت همسو می‌شوند، سرانجام گرفتار همان منطق استثنایی می‌شوند.

موش‌ها: استعاره‌ای از فرود آمدن خشونت ساختاری

صحنه آمدن موش از طبقه بالایی (صاحب‌خانه) به خانه ترلان (مستأجر) استعاره‌ای صریح از ساختار قدرت است: آنچه در بالا فاسد است، سرانجام به بدنه جامعه نشت می‌کند. صاحب‌خانه وقتی می‌گوید «باید با موش‌ها کنار بیایی»، در واقع می‌گوید «باید با فساد، تبعیض و بی‌عدالتی کنار بیایی». این یک «طبیعت‌بخشی» به خشونت ساختاری است.

رخنه امید: کارگر ساده‌دل و خنده‌ای که امکان رهایی را نشان می‌دهد

تنها لحظه آرامش ترلان، خندیدن او با کارگر ساده‌دل است؛ مردی که می‌گوید «همشون شبیه همن». او نه درون ساختار قدرت است و نه سودی از آن می‌برد. در جهان آگامبنی، این لحظه یادآور «زندگی صغیر» است؛ زندگی بدون قدرت اما با امکان زیبایی و همدلی. همین لحظه کوچک، معنوی‌ترین نقطه فیلم است.

تاوان آزادی و تولد سوژه رها

ترلان شاهد است؛ اما شاهدی بی‌قدرت، ناتوان در برابر ساختاری که حقیقت را نمی‌خواهد. در فیلم، «شاهد بودن» خود جرم است؛ زیرا شهادت یعنی نامرئی‌سازی قدرت را برهم زدن. به همین دلیل است که ترلان باید تاوان آزادی‌خواهی را بدهد. تاوان دیدن و سکوت نکردن.

شاهد با ترسیم خشونت خانگی، فساد اداری و فرایندهای سوژه‌سازی، تصویری از جامعه‌ای ارائه می‌دهد که در آن انسان ها  در مرز میان قانون و بی‌قانونی، میان انسان بودن و قربانی بودن، معلق‌اند.

 این فیلم نه صرفاً روایتی شخصی، بلکه بازتاب جامعه‌ای که در آن، سوژه باید میان اطاعت و مقاومت یکی را انتخاب کند و رهایی تنها از دل همین مقاومت امکان‌پذیر می‌شود.

پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر
برچسب ها: فیلم ، شاهد ، نادر ساعی ور

پیشنهادی باخبر