فجرِ بیقاعده؛ جشنوارهای که حافظه ندارد/ ۴۴ سال تمرین کافی نیست؟!
در روزهای گذشته اساسنامه جدید جشنواره فیلم فجر در حالی منتشر شده که جشنواره امسال وارد چهلوچهارمین دوره خود میشود و عملاً با تکرار چرخهای فرساینده روبهروست؛ چرخهای از تغییرات سلیقهای، تصمیمهای مقطعی و آزمونوخطاهایی که دیگر حوصله مخاطب و فیلمساز را سر برده است. هر سال دبیر تازهای میآید، گروه تازهای زیر دستش مینشینند و یا قبلیها تغییر موضع داده و بر صندلیهایشان تکیه میدهند و همان نقطهای را که باید به ثبات رسیده باشد، از نو به هم میریزند. نتیجهاش این است که جشنواره، به جای آنکه آینه منظم و قابل اعتماد سینمای ایران باشد، به آزمایشگاهی برای سلایق شخصی مدیران بدل شده است.
خداحافظی با مفهوم «اولین نمایش»
یکی از تغییرات جنجالی در اساسنامه یا فراخوان امسال مربوط به همان اصلی است که سالها شاخص مهم جشنواره فجر به شمار میرفت؛ یعنی الزام به اکران اول! بر اساس قاعده قدیمی، فیلمی که در فجر برای بخش رقابت شرکت میکرد باید برای نخستین اکران خود در این رویداد دیده میشد، مگر آنکه در بخش مستند، کوتاه یا گاها انیمیشن باشد. این قاعده، جشنواره را به مکانی برای رونمایی رسمی از آثار تازه سینمای ایران بدل کرده بود و نوعی شور و رقابت میان فیلمسازان ایجاد میکرد تا نخستین نمایش اثرشان در مهمترین رویداد ملی باشد. حال اما در اساسنامه تازه آمده که فیلمهایی که پیشتر در جشنوارههای رسمی کشور نمایش داشتهاند نیز میتوانند ثبتنام کنند. چنین تغییری، عملاً مرز میان نمایش جشنوارهای و نمایش عمومی را از میان برمیدارد و اعتبار جشنواره را به عنوان صحنه نخست معرفی آثار تضعیف میکند.
در حالی که بسیاری از جشنوارههای معتبر جهانی هنوز بر سر «پریمیِر» بودن فیلمها پافشاری میکنند، جشنواره فجر در مسیر معکوس حرکت کرده است. جشنوارههایی چون «ونیز» و «کن»، حتی اگر به دلایل استراتژیک گاهی استثنا قائل شوند، همچنان به اصل نخستین نمایش وفادارند و از همین اصل اعتبار میگیرند. در «لوکارنو» یا «تورنتو» هم گرچه سختگیری کمتر است، اما چارچوب مشخصی برای نوع نمایش و زمان آن وجود دارد. تفاوت در اینجاست که آنها قاعده را میشناسند و به ثبات آن پایبندند؛ اما در فجر، هر سال همان قاعده با یک امضا زیر و رو میشود، بیآنکه توضیح شفافی برایش داده شود.
جشنواره چرخ نیست که هر سال از نو اختراع شود
یکی از نشانههای آشفتگی در مدیریت جشنواره فجر، تغییر مداوم بخشها و ساختار آن است. هر سال بخش تازهای به میان میآید و بخش دیگری حذف میشود. گاهی اکرانهای «ویژه» ای گذاشته میشود یا فیلماولیها نیز در سودای سیمرغ قرار میگیرند و قضاوت میشوند، گاهی بخش انیمیشن یا مستند حذف میشود و سال بعد دوباره بازمیگردد. این تکرارِ بیپایان اضافه و حذف، نشانه بیثباتی و ناپختگی است. جشنوارهای که بعد از چهلوچهار دوره هنوز نمیداند قرار است دقیقاً چه ساختاری داشته باشد، یعنی هنوز به تعریف درستی از خودش نرسیده است.
در جشنوارههای مهم دنیا چنین بینظمی دیده نمیشود. «کن»، «برلین»، «ونیز» یا حتی «ساندنس»، بخشهای ثابت دارند که سالهاست تغییر نکردهاند و به مرور هویت خود را ساختهاند. فیلمساز میداند اگر فیلم اولش را بسازد، باید به چه بخشی برود و اگر فیلمی مستقل و شخصیتر دارد، در چه بخشی دیده میشود. ثبات ساختاری، سرمایه اعتماد است. وقتی هر سال قواعد عوض میشوند، فیلمساز نمیداند برای کدام قاعده باید آماده شود و منتقد هم نمیداند بر چه اساسی آثار را مقایسه کند.
پایان آزمون و خطا
چهلوچهار سال بعد از تولد جشنواره، دیگر زمان آن رسیده که این جشنواره به یک اساسنامه ثابت و پایدار برسد. جشنواره فیلم فجر باید قانون خود را بنویسد و به آن وفادار بماند، نه اینکه هر مدیر تازهای نسخه مخصوص خودش را بیاورد و به نام اصلاح، همه چیز را از نو تعریف کند. ثبات نه تنها لازمه اعتبار است، بلکه حافظِ حافظه فرهنگی نیز هست. وقتی اساسنامه مدام تغییر کند، هیچ چیز از تجربه سالهای گذشته باقی نمیماند.
این بیثباتی، فقط یک ایراد اداری نیست؛ بلکه مستقیما به اعتماد و هیجان هنرمندان و تماشاگران ضربه میزند. فیلمساز دیگر مطمئن نیست در چه بستری فیلمش دیده میشود، داور نمیداند باید چه شاخصی را ملاک قرار دهد و مخاطب نمیداند چرا امسال فیلمی در بخش مسابقه است که سال قبل با همان شرایط رد میشود!
مقایسهای کوتاه با جهان
در بسیاری از کشورها، جشنوارهها نه بر اساس میل مدیران، بلکه بر اساس آییننامههایی اداره میشوند که سالها ثابت ماندهاند. «کن» از سال۱۹۴۶ تا امروز، بخشهای اصلیاش را تغییر نداده و فقط گاهی بخشهای جنبی افزوده که بعد از مدتی حذف شدهاند؛ اما هسته اصلی همیشه همان مانده است. در «ونیز»، اگرچه تغییراتی در دورانهای مختلف رخ داده، اما اساسنامه و فلسفه برگزاری همیشه حول محور «رقابت بینالمللی» و «پریمیِر جهانی» بوده است. این ثبات، باعث شده هر فیلمسازی در هر نقطه دنیا بداند با چه جشنوارهای طرف است.
در مقابل، فجر هر سال باید از نو معرفی شود؛ هر سال باید توضیح دهد چرا فلان بخش حذف شد، چرا فیلمی که پارسال منع شده بود امسال پذیرفته شده و چرا معیار داوری تغییر کرده است. این فرسودگی نهایتا به بیاعتباری ختم میشود. هیچ نهاد فرهنگی با این سطح از ناپایداری نمیتواند هویت درازمدت بسازد.
زمان بازگشت به اصل
جشنواره فیلم فجر، در آغاز، با شور و امیدی ملی شکل گرفت. قرار بود ویترینی از بهترین آثار سینمای ایران باشد و در عین حال چهرهای از سینمای ایران را به جهان نشان دهد؛ اما با گذر زمان، این هویت در گرداب تغییرات مدیریتی گم شد. هر دوره با نامی تازه، شعاری تازه و سیاستی تازه آغاز میشود، بیآنکه تجربه پیشین به کار بیاید. اگر بنا است جشنواره جایگاه خود را باز یابد، باید نخستین گام را از بازگشت به ثبات بردارد.
نوشتن یک اساسنامه جامع و چندساله که هر سال رسانهها و اشخاص روی آن تاکید میکنند و مسئولان با سهلانگاری از کنار آن میگذرند، میتواند نخستین نشانه جدی برای بازسازی اعتماد باشد. در آن اساسنامه باید تکلیف همه چیز از نوع فیلمهای مجاز تا نحوه داوری، از تعداد بخشها تا شرایط نمایش مشخص شود. قانون باید نوشته شود تا سلیقه فردی نتواند هر سال آن را زیر پا بگذارد.
تا زمانی که هر دبیر تازهای بخواهد با تغییرات شخصی نامی از خود به جا بگذارد، جشنواره فجر از مسیر حرفهایگری فاصله خواهد گرفت. چهلوچهار سال تجربه، باید کافی باشد تا دیگر به نقطه آزمون و خطا بازنگردد. اگر جشنواره میخواهد دوباره مهم باشد، باید به همان اصول ساده و ثابت یعنی احترام به قانون، شفافیت در انتخابها، و وفاداری به ساختار بازگردد. تنها در آن صورت است که فجر دوباره میتواند جشن باشد، نه فقط نامی که هر سال با تغییر اساسنامهاش به تیتر خبر بدل میشود.
انتهای پیام/
پیشنهادی باخبر




