نتانیاهو می‌خواهد وضعیت ایران را به شبیه غزه کند/ اسراییل برای حمله الزاما نیازی به ارایه دلیل ندارد
کد خبر: ۹۳۷۵۶۳

نادر انتصار، استاد بازنشسته دانشگاه آلابامای جنوبی:

نتانیاهو می‌خواهد وضعیت ایران را به شبیه غزه کند/ اسراییل برای حمله الزاما نیازی به ارایه دلیل ندارد

نتانیاهو می‌خواهد وضعیت ایران را به شبیه غزه کند/ اسراییل برای حمله الزاما نیازی به ارایه دلیل ندارد

به باور انتصار هدف بزرگ‌تر نتانیاهو را می‌توان این‌گونه توصیف کرد که ایران را به وضعیتی شبیه غزه تبدیل کند؛ به این معنا که هر زمان اراده کرد، امکان حمله و اقدام نظامی برایش فراهم باشد. البته روشن است که ایران از جهات مختلف با غزه قابل مقایسه نیست، اما تحقق چنین راهبردی از نگاه اسراییل، بدون همراهی و اجازه بزرگ‌ترین متحدش، یعنی ایالات‌متحده امریکا، ممکن نخواهد بود.

در دیداری که روز دوشنبه در مارآلاگو برگزار شد، دونالد ترامپ، رییس‌جمهور امریکا و بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسراییل بار دیگر چهره‌ای متحد از خود نشان دادند و بر همکاری دوجانبه در مسائل امنیتی و منطقه‌ای تاکید کردند.  گفتنی است تمرکز اصلی این نشست بر بحران غزه و مسائل مربوط به ایران بود؛ جایی که ترامپ بارها خلع سلاح حماس را به عنوان یک ضرورت حیاتی مطرح کرد و هشدار داد که عدم پایبندی این گروه به توافق‌ها «پیامدهای شدیدی» برای آنها به دنبال خواهد داشت.

به گزارش اعتماد، او همچنین ادعا کرد که برخی کشورها در صورت مقاومت حماس، آماده اقدام نظامی هستند، هر چند تاکنون هیچ تعهد مشخصی ازسوی این کشورها برای دخالت نظامی ارایه نشده است. این ملاقات در شرایطی برگزار شد که رییس‌جمهور امریکا ضمن تاکید بر پایبندی اسراییل به تعهداتش در آتش‌بس غزه، مدعی شد در صورت ازسرگیری برنامه هسته‌ای یا توسعه موشکی ایران، واشنگتن اقدامات ادعایی نظامی بیشتری انجام خواهد داد. او همچنین از تلاش‌های خود برای اخذ عفو ریاست‌جمهوری برای نتانیاهو و اعطای جایزه اسراییل به او سخن گفت و روابط شخصی نزدیک خود با نخست‌وزیر اسراییل را برجسته کرد. با این همه در بخش دیگری از جزییات این ملاقات، ترامپ خواستار بهبود روابط اسراییل با سوریه شد و از نتانیاهو خواست با دولت جدید سوریه به تفاهم برسد، هر چند نخست‌وزیر اسراییل موضعی محتاطانه اتخاذ و تنها بر حفظ مرزهای امن تاکید کرد.

در لبنان نیز رییس‌جمهور امریکا از احتمال ازسرگیری حملات اسراییل ابایی نداشت و تنها گفت «باید دید چه می‌شود»، در حالی که حزب‌الله همچنان موضع دفاعی خود را حفظ کرده است.  در همین زمینه  برخی ناظران براین باورند که این دیدار، علاوه بر نمایش نزدیکی شخصی میان دو رهبر، بار دیگر نشان داد که واشنگتن و تل‌آویو در مواجهه با بحران‌های خاورمیانه، از جمله غزه، ایران، سوریه و لبنان، هم‌راستا هستند و امریکا به حمایت بی‌قید و شرط خود از سیاست‌ها و اقدامات امنیتی اسراییل ادامه می‌دهد. این درحالی است که گروهی دیگر نیز معتقدند همچنان موضوعاتی وجود دارد که احتمال دارد دوطرف را به بن‌بست بکشاند.  در همین راستا روزنامه اعتماد با هدف واکاوی ابعاد سفر مهم نتانیاهو به واشنگتن با نادر انتصار، استاد بازنشسته و برجسته دانشگاه آلابامای جنوبی و مقیم این ایالت گفت‌وگو کرده است. 

انتصار در گفت‌وگویش تاکید کرد که اسراییل به رهبری نتانیاهو جنگ با ایران را یک منازعه مستمر می‌داند و سفر نتانیاهو به واشنگتن با هدف کسب چراغ سبز امریکا برای ادامه فشار و حمله احتمالی به ایران انجام شده است. 

مشروح این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید: 

نادر انتصار، استاد بازنشسته و برجسته دانشگاه آلابامای جنوبی در پاسخ به سوالی درباره اهمیت سفر نتانیاهو به واشنگتن و ملاقاتش با ترامپ گفت: اول تاکید کنم جنگی که ۱۲ روز میان ایران و اسراییل به طول انجامید، در واقع یک «جنگ گرم» و مستقیم بود؛ تقابلی که میان ایران و اسراییل سال‌هاست به اشکال مختلف جریان دارد. این مرحله از درگیری اگرچه با آتش‌بسی موقت به اتمام رسید، اما به‌هیچ‌وجه به معنای پایان جنگ نیست، بلکه ادامه همان روندی است که از نگاه اسراییل، یک جنگ دایمی تلقی می‌شود؛ جنگی که قرار نیست در یک بازه زمانی مشخص پایان یابد. 

به باور انتصار هدف بزرگ‌تر نتانیاهو را می‌توان این‌گونه توصیف کرد که ایران را به وضعیتی شبیه غزه تبدیل کند؛ به این معنا که هر زمان اراده کرد، امکان حمله و اقدام نظامی برایش فراهم باشد. البته روشن است که ایران از جهات مختلف با غزه قابل مقایسه نیست، اما تحقق چنین راهبردی از نگاه اسراییل، بدون همراهی و اجازه بزرگ‌ترین متحدش، یعنی ایالات‌متحده امریکا، ممکن نخواهد بود.

 این استاد دانشگاه در ادامه تاکید کرد: تجربه همان جنگ ۱۲روزه نیز نشان داد که اسراییل بدون ورود و حمایت امریکا قادر نبود به ‌تنهایی اهدافش را به سرانجام برساند. از همین رو، می‌توان گفت این درگیری همچنان ادامه دارد و پایان نیافته است. در این چارچوب، می‌توان با درجه بالایی از اطمینان گفت که سفر اخیر نتانیاهو و دیدار او با دونالد ترامپ نیز در همین راستا قابل تحلیل است. 

به نظر می‌رسد ترامپ می‌کوشد پشتوانه حمایتی کامل و صددرصدی‌ای را که نتانیاهو می‌تواند روی آن حساب کند، به‌ویژه حمایت کنگره امریکا، تثبیت یا مدیریت کند. ممکن است ترامپ در ظاهر، چالش‌هایی ایجاد کند، اما هدف اصلی نتانیاهو از این تحرکات آن است که از امریکا «چراغ سبز» بگیرد؛ چراغ سبزی برای انجام حمله‌ای دیگر علیه ایران و تا حد امکان، کشاندن ایالات‌متحده به این جنگ. اینکه تا چه اندازه در این مسیر موفق خواهد بود، موضوعی است که گذر زمان آن را روشن می‌کند.

انتصار در پاسخ به دیگر سوالی درباره احتمال یا عدم احتمال همراهی امریکا با اسراییل در آغاز دوباره رویارویی نشأت گرفته از چالش‌های داخلی ترامپ ازجمله چندصدایی درون حزبی و آنچه در سند استراتژی امنیت ملی امریکا آمده، تشریح کرد: واقعیت این است که ادعاهایی که در این سند مطرح شده مجموعه‌ای از کلی‌گویی‌هاست؛ نوعی روایت عمومی که می‌گوید «ما این اهداف را زدیم» و سپس اضافه می‌کند «حالا می‌خواهیم به سراغ پایگاه‌های موشکی ایران برویم و قدرت موشکی ایران را هدف قرار دهیم.» 

به نظر من، محور اصلی قابل تأمل دقیقا همین‌جاست و نه موضوع هسته‌ای. اگرچه نتانیاهو مدام ادعا می‌کند که ایران بار دیگر به‌ طور مخفیانه در حال ساخت یا احیای صنایع نظامی و هسته‌ای خود است، اما واقعیت این است که ازسوی امریکا، چنین اقداماتی از جانب ایران تایید نشده است. بنابراین، در سناریویی که اسراییل به‌دنبال اجرای آن است، بهانه هسته‌ای نقش محوری نخواهد داشت. 

هدف اصلی، تمرکز بر پایگاه‌ها و توان نظامی ایران است؛ به‌ ویژه قدرت موشکی ایران که عملا مهم‌ترین مولفه بازدارندگی و اصلی‌ترین نقطه اتکای ایران در برابر دشمنان خارجی، ازجمله اسراییل، به شمار می‌رود. 

به گفته این استاد دانشگاه در صورت تحقق چنین حمله‌ای، مرحله بعدی از نگاه اسراییل می‌تواند با بهانه‌هایی از جنس حمایت از اقوام یا دفاع از حقوق گروه‌های داخلی مطرح شود. اما اگر بخواهیم به آخر خط این راهبرد نگاه کنیم، هدف نهایی تل‌آویو چیزی جز تضعیف تمامیت ارضی ایران و کمک به روند تجزیه کشور نیست.

مانند آنچه در غزه رخ داد. همان‌گونه که در مورد لبنان مشاهده می‌کنیم، اسراییل برای حمله الزاما نیازی به ارایه دلیل ندارد؛ یک روز جنوب لبنان را بمباران می‌کند و روز بعد بخشی از بیروت را هدف قرار می‌دهد. هدف، ایجاد چنین وضعیتی برای ایران است؛ وضعیتی که در آن، اسراییل بتواند هر زمان و به هر بهانه‌ای دست به اقدام نظامی بزند و در نهایت، ایران را نه‌فقط به عنوان یک کشور دشمن، بلکه به عنوان مجموعه‌ای از مناطق تجزیه‌شده و بی‌ثبات تعریف کند. لذا اسراییل در شرایط کنونی، برای ایران یک تهدید صرفا سیاسی یا تبلیغاتی نیست، بلکه یک خطر وجودی است. 

انتصار اما در پاسخ به این سوال که آیا فشارها و چالش‌های داخلی در امریکا می‌تواند کار نتانیاهو را برای گرفتن چراغ سبز از واشنگتن دشوار کند یا نه، توضیح داد: واقعیت این است که دونالد ترامپ چندان به این فشارها اهمیت نمی‌دهد. شکاف‌هایی که گاه از آن صحبت می‌شود، بیشتر در میان حامیان یا بدنه اجتماعی طرفدار ترامپ دیده می‌شود، نه در ساختار قدرت. در کنگره امریکا شکاف معناداری وجود ندارد. ممکن است دو یا سه نفر از میان بیش از ۴۰۰ عضو مجلس نمایندگان یا از میان ۱۰۰ سناتور مخالفت‌هایی ابراز کنند، اما در مجموع، نتانیاهو از حمایت گسترده برخوردار است. افرادی که مخالفت می‌کنند، عمدتا کسانی هستند که دیگر نقش اجرایی یا موثری در دولت ندارند. در عمل، موانع جدی و ساختاری‌ای که بتواند مانع صدور چراغ سبز امریکا به اسراییل شود، دست‌کم در وضعیت فعلی، چندان قابل مشاهده نیست.

این استاد دانشگاه در پاسخ به سوالی درباره ادعاهایی که درخصوص میانجیگری عراق میان تهران و واشنگتن مطرح شد، خاطرنشان کرد: چنین ادعاها و اقداماتی به هیچ عنوان شانس دیپلماسی میان ایران و امریکا را بالا نمی‌برد. چه عراق باشد و چه سایر بازیگران منطقه‌ای، این تلاش‌ها سال‌هاست به شکل‌های مختلف ادامه دارد؛ یک بار از مسیر عمان، بار دیگر از کانال قطر و تا حدی نیز عربستان. با این حال، واقعیت این است که هیچ‌کدام از رهبران کشورهای عربی از نفوذی برخوردار نیستند که بتوانند در این پرونده نقش تعیین‌کننده‌ای ایفا کنند. هیچ‌یک از این کشورها توان آن را ندارند که به‌ طور موثر میان ایران و امریکا میانجیگری کنند یا بر واشنگتن فشاری وارد آورند که امریکا را به سمت یک دیپلماسی واقعی، جدی و معنادار با ایران سوق دهد.

احتمال موفقیت چنین ابتکارهایی عملا نزدیک به صفر است و می‌توان گفت شانس به نتیجه رسیدن آنها وجود ندارد. حتی اگر فرض کنیم رییس‌جمهور عراق یا هر رهبر عرب دیگری تمایل شخصی به انجام چنین نقشی داشته باشد، این تمایل به‌تنهایی کافی نیست. ساختار قدرت، موازنه‌های منطقه‌ای و محدودیت نفوذ کشورهای عربی بر تصمیم‌گیری‌های کلان امریکا، عملا امکان اثرگذاری واقعی آنها را در این مسیر منتفی می‌کند.

انتصار در ادامه و درباره موضوع صلح غزه به عنوان دیگر محوری که ممکن است میان تل‌آویو و واشنگتن مطرح باشد، گفت: این موضوع، اساسا مساله‌ای است که میان نتانیاهو و ترامپ مطرح خواهد بود؛ اینکه بازسازی چگونه انجام شود، با چه سازوکاری پیش برود و چه قدرت‌های نظامی دیگری قرار است وارد میدان شوند. 

در این چارچوب، بحث‌هایی درباره تشکیل یک ارتش چندملیتی مستقل نیز مطرح است؛ اینکه اعضای این ارتش چه کشورهایی خواهند بود و اسراییل تا چه اندازه در این میدان جدیدی که قصد دارد در غزه شکل دهد، نقش‌آفرینی خواهد کرد. این مسائل به‌ طور مشخص در گفت‌وگوهای میان این دو نفر بررسی شده است. به باور انتصار موضوع دیگری که مطرح است، به سیاست اسراییل در قبال کشورهای همجوار خود، ازجمله لبنان، بازمی‌گردد. سوریه نیز در این میان جایگاه ویژه‌ای دارد؛ کشوری که عملا به وضعیت تجزیه‌ شده رسیده و این پرسش مطرح است که اسراییل چگونه می‌تواند این وضعیت را به شکلی دایمی تثبیت کند.

عراق نیز به همین ترتیب در دستور کار قرار دارد؛ اینکه تا چه اندازه باید تضعیف شود. امریکا از نظر نظامی، به ‌ویژه در حوزه کنترل حریم هوایی عراق، کنترل صددرصدی دارد و از این طریق می‌تواند نقش تعیین‌کننده‌ای ایفا کند. از طرفی اقتصاد خارجی عراق در حال حاضر، به‌جز تعاملات محدود با ایران که آن نیز کاهش یافته، عملا تحت کنترل امریکاست. عراق حتی نمی‌تواند با درآمد حاصل از صادرات نفت، یک خرید ساده انجام دهد، مگر آنکه ابتدا از امریکا مجوز بگیرد. بنابراین، امریکا بر عراق کنترل دارد و اگر بخواهد، می‌تواند این کشور را یا وارد پیمان ابراهیم نکند یا دست‌کم آن را به کشوری حاشیه‌نشین در این معادلات تبدیل کند.

به گفته این استاد دانشگاه، لبنان نیز وضعیت مشابهی دارد. دولت کنونی لبنان، دولتی راست‌گراست و دراختیار افرادی قرار دارد که تمایل زیادی به برقراری روابط نزدیک‌تر با اسراییل دارند؛ آن‌هم با‌توجه به پیشینه تاریخی طولانی روابط میان لبنان و اسراییل. 

در این چارچوب، فشار بر حزب‌الله افزایش یافته و هدف نهایی، خلع سلاح کامل حزب‌الله است؛ چراکه در صورت تحقق این امر، حزب‌الله دیگر به عنوان یک قدرت سیاسی موثر در لبنان نقشی نخواهد داشت. با این حال همچنان معتقدم هدف اصلی و نخستین بحثی که در دیدار با ترامپ مطرح خواهد شد، این است که به اسراییل اجازه داده شود بار دیگر به ایران حمله کند و امریکا نیز به‌طور مستقیم وارد این درگیری شود. این مساله برای ایران، از همه موضوعات دیگر مهم‌تر است؛ بسیار مهم‌تر از آنکه اسراییل در سوریه چه می‌کند یا سایر مسائل منطقه‌ای چه سرنوشتی پیدا می‌کنند.

انتصار در پاسخ به دیگر سوالی مبنی بر اینکه ممکن است در چه حوزه‌هایی اختلاف‌نظرهایی میان نتانیاهو و ترامپ وجود داشته باشد، تشریح کرد: واقعیت این است که این مسائل را نمی‌توان جدا از یکدیگر بررسی کرد. همه این موضوعات به‌هم پیوند خورده‌اند؛ چه آنچه در سوریه رخ می‌دهد و چه تحولات عراق، همگی به ایران متصل‌اند. از نگاه اسراییل و امریکا، هر موفقیتی که در یک جبهه به دست‌ آید، به‌منزله زمینه‌سازی برای موفقیت در جبهه‌ای دیگر تلقی می‌شود. به همین دلیل، نمی‌توان این پرونده‌ها را به عنوان موضوعاتی مستقل و بی‌ارتباط با یکدیگر مورد بحث قرار داد. 

بر همین اساس، آنچه از منظر اسراییل به عنوان «پیروزی نهایی» تعریف می‌شود، در واقع شکست کامل همه این بازیگران و محور‌هاست. حتی اگر یکی از گروه‌ها یا کشورهایی که به آنها اشاره شد به موفقیتی دست پیدا کند، اسراییل آن را پیروزی تلقی نخواهد کرد، بلکه به‌مثابه شکست در چارچوب این جنگ‌های به‌هم‌ پیوسته ارزیابی می‌کند. 

به گفته این استاد دانشگاه، در این میان، ایران عملا جواهر این جایزه است که نتانیاهو به‌ دنبال به دست آوردن آن است؛ کشوری که نسبت به سایرین هم قدرتمندتر است و هم پیشینه تاریخی عمیق‌تری دارد و به همین دلیل، هدف قرار دادن آن به ‌مراتب دشوارتر است. 

دقیقا به همین دلیل است که نتانیاهو به ‌خوبی می‌داند بدون مشارکت مستقیم امریکا، اسراییل به ‌تنهایی قادر نخواهد بود به تمام اهداف خود، به‌ویژه در قبال ایران، دست یابد. این واقعیتی است که اسراییل آن را کاملا درک کرده است. از همین منظر، نتانیاهو تلاش می‌کند امریکا را وارد این معادله کند. حال اینکه ترامپ تا چه اندازه این مسیر را خواهد پذیرفت یا در برابر آن خواهد ایستاد، مشخص نیست. پیش‌تر نیز تصور می‌شد ترامپ تمایلی به ورود به جنگ با ایران ندارد، اما دیدیم که چنین نشد و بسیاری از پیش‌بینی‌ها در این زمینه نادرست از آب درآمد. این‌بار نیز اگر بخواهیم صادقانه قضاوت کنیم، نمی‌توان پیش‌بینی دقیقی ارایه داد. نمی‌توان روی ترامپ حساب قطعی باز کرد؛ ممکن است بایستد و ممکن است نایستد.

این استاد دانشگاه در ادامه اما با اشاره به جایگاه سیاسی نتانیاهو در داخل اسراییل تشریح کرد: اگرچه نخست‌وزیر فعلی اسراییل مخالفان زیادی داشته و همچنان دارد، اما نکته مهم‌تر این است که هیچ‌یک از این مخالفان تاکنون به عنوان یک تهدید اصلی و جایگزین واقعی برای او مطرح نشده‌اند. مساله، نبود مخالفت نیست؛ مخالفت وجود دارد، اعتراضات خیابانی گسترده‌ای شکل می‌گیرد و این اعتراضات به‌ طور عینی دیده می‌شود، اما این به آن معنا نیست که این مخالفت‌ها در بزنگاه‌های سیاسی، به‌ ویژه در زمان رای‌گیری، بتوانند به کنار گذاشتن نتانیاهو منجر شوند. تجربه انتخابات سال‌های اخیر نشان داده است که پیش‌بینی‌ها درباره شکست نتانیاهو و پیروزی رقبایش، بارها مطرح شده اما در نهایت به نتیجه نرسیده و او دوباره به قدرت بازگشته است. 

به باور انتصار ساختار داخلی سیاست در اسراییل، تاکنون اجازه نداده است که یک فرد یا جریان شاخص و قدرتمند به عنوان رقیب اصلی و تعیین‌کننده در برابر نتانیاهو شکل بگیرد. دلیل این مساله نه لزوما محبوبیت شخصی او یا کارنامه‌ای درخشان در حوزه‌های داخلی، بلکه توانایی‌اش در نگه ‌داشتن اسراییل در وضعیت «جنگ دایمی» است. نتانیاهو موفق شده است روایت یک جنگ مستمر و دایمی را در جامعه اسراییل نهادینه کند؛ روایتی که براساس آن، بخش قابل‌توجهی از مردم اسراییل قانع شده‌اند که بدون جنگ و بدون سیاست‌های امنیتی تهاجمی، موجودیت اسراییل در خطر قرار می‌گیرد. او خود را به عنوان تنها فردی معرفی کرده که می‌تواند این موجودیت را حفظ کند و این پیام را به‌روشنی منتقل کرده که امنیت اسراییل با نام و سیاست‌های او گره خورده است. 

این استاد دانشگاه در ادامه گفت: در نظرسنجی‌ها ممکن است رای منفی یا نارضایتی نسبت به او ثبت شود، اما در عمل، هنگام رای ‌دادن، بار دیگر او به قدرت بازمی‌گردد. این نشان‌دهنده نوعی یکپارچگی در بخش بزرگی از جامعه اسراییل درباره سیاست خارجی این رژیم، به‌ ویژه در قبال کشورهای پیرامونی و حتی ایران است؛ یکپارچگی‌ای که نمی‌توان آن را نادیده گرفت. لذا این تصور که جامعه اسراییل ناگهان به این نتیجه برسد که جنگ نباید باشد و بر همین اساس، سیاست‌های اسراییل با یک چرخش ۱۸۰ درجه‌ای تغییر کند، با واقعیت تاریخی اسراییل همخوانی ندارد. بنابراین، امید بستن به اینکه فردا مردم اسراییل برخیزند، نتانیاهو را کنار بزنند و فرد یا جریانی کاملا متفاوت با سیاست‌های بنیادین اسراییل روی کار بیاید، چندان واقع‌بینانه نیست. 

لازم به ذکر است که نتانیاهو، به تعبیر استعاری، نوعی «شعبده‌بازی سیاسی» انجام داده و توانسته در بستر جنگ، ساختار داخلی اسراییل را به‌گونه‌ای سامان دهد که خود را به عنوان فردی غیرقابل جایگزین معرفی کند؛ کسی که بدون او، اسراییل قادر به ادامه حیات نخواهد بود. تا زمانی که این طرز فکر در جامعه اسراییل غالب است، به نظر می‌رسد حتی اگر نتانیاهو فردی منفور تلقی شود، باز هم شانس بالایی برای بازگشت به قدرت خواهد داشت و حامیان او، چه در سطح نهادهای سیاسی و چه در سطح جامعه، همچنان اکثریت موثر را دراختیار خواهند داشت.

ارسال نظرات
خط داغ

پیشنهادی باخبر