گِره جنگ اوکراین کورتر شد | همسویی ترامپ با تعریف روسی از «صلح» | غرب باید بهای سنگینی بپردازد؟
به گزارش اقتصادنیوز، در حالی که جنگ اوکراین وارد مرحلهای فرسایشی و نامطمئن میشود، فشارها برای رسیدن به یک توافق صلح افزایش یافته است. در این میان، شکافها بر معنای واژه صلح، عمیقتر از همیشه آشکار شده است. مسکو درحالی از صلح میگوید که آن را نه به معنای پایان دادن به درگیریها، بلکه بهمثابه تثبیت نتایج جنگ میداند. همین تفاوت معنا باعث شده که گره جنگ اوکراین، کورتر بهنظر برسد.
اقتصادنیوز: اکنون توپ در زمین روسیه است. برخی معتقدند پوتین ممکن است با گرفتن امتیاز سرزمینی درصدد تضعیف اوکراین حرکت کند و آمریکا را از ناتو جدا سازد. برخی دیگر نیز چنین امری را فراتر از ظرفیت او میدانند.
ایمز کرچیک در پولیتیکو نوشت: در دوران جنگ سرد، یک قاعده نانوشته در جهان وجود داشت؛ اگر نام یک سازمان شامل کلمه «صلح» میبود، این سازمان بهاحتمال زیاد یا وابسته به اتحاد جماهیر شوروی بود، یا بهعنوان پوششی برای آن عمل میکرد.
ریشه این پدیده به کنگره جهانی روشنفکران در دفاع از صلح در سال ۱۹۴۸ بازمیگردد؛ نشستی که در شهر وروتسواف لهستان و با حمایت شوروی و دولت دستنشانده لهستان برگزار شد.
این گردهمایی تنها دو ماه پس از آغاز محاصره یک ساله برلین توسط شوروی برگزار شد.
چهرههای سرشناسی از غرب، از جمله ژولین بندا، برتولت برشت و هاوارد فاست در این کنفرانس حضور داشتند. در آنجا سخنرانان از شوروی و دیگر نیروهای پیشرو بهعنوان صلحطلبان تمجید میکردند و در مقابل، کشورهای غربی را جنگافروز میخواندند.
صلحطلبی همزمان با گسترش قدرت نظامی
در سال 1949 ، شوروی نخستین آزمایش هستهای خود را انجام داد. در همین سال، کمیته جهانی هواداران صلح در پاریس نیز تأسیس شد و کنفرانس فرهنگی و علمی برای صلح جهانی در نیویورک برگزار گردید. در همین زمان، الکساندر فادِیِف، رئیس اتحادیه نویسندگان شوروی اعلام کرد: کشور ما، اتحاد جماهیر شوروی، طرفدار صلح و دوستی میان ملتهاست.
این ادعا آشکارا با اقدامات خشونتآمیز مسکو برای تحکیم سلطه بر اروپای مرکزی و شرقی در تضاد بود، اما شوروی با جا زدن خود بهعنوان طرفداران صلح، در غرب دوگانهای بدبینانه را ایجاد کرد؛ اینکه قطعا هر کسی که با آنها مخالفت می کند، طرفدار جنگ است. چرا که چه کسی قادر است تا با مفموهی نجیب چون صلح مخالفت کند؟
استفاده از این واژگان، برای پنهانکردن جنایتهای بسیار بزرگی بهکار میرفت؛ یعنی شوروی در حالی از صلح سخن میگفت که با زور یا تهدید به زور، سرزمینها را تصرف، و ملتها را سرکوب میکرد.
تکرار الگوهای گذشته
روسیه امروز دقیقا از همین الگو پیروی میکند. درواقع پیشنهادهای صلح مسکو چیزی جز تکرار همان مطالباتی که ولادیمیر پوتین پیش از آغاز تهاجم تمامعیار به اوکراین در سال ۲۰۲۲ مطرح کرده بود، نیست. با این حال، دولت ترامپ همین پیشنهادها را نقطه آغاز طرح خود قرار داده و اوکراین را برای پذیرش آنها تحت فشار گذاشته است.
در چنین وضعیتی، یادآوری تلاشهای صلحطلبانه مسکو آموزنده است. هیچ سازمانی در کارزارهای صلح دوران شوروی بهاندازه «شورای جهانی صلح» برجسته نبود؛ نهادی که در سال ۱۹۴۹ در پاریس تأسیس شد. مشهورترین ابتکار آن فراخوان استکهلم بود؛ طوماری برای ممنوعیت سلاحهای هستهای که شورا مدعی امضای ۶۰۰ میلیون نفری آن در سراسر جهان شد. ادعایی که برابر با میزان تمام بزرگسالان اتحاد شوروی بود.
در سال ، ۱۹۵۱ فرانسه این شورا را بهدلیل وابستگی به کمونیسم اخراج کرد. شورا سپس به وین که تحت اشغال شوروی بود نقل مکان کرد. این درحالی بود که وزیر کشور اتریش اذعان کرد که این نهاد هیچ ربطی به صلح ندارد.
پس از این اتفاقات، شورا به فنلاند که کشوری بیطرف بود رفت و تا پایان جنگ سرد همانجا مستقر شد.
فریب جهانیان به نفع منافع خود
پس از جنگ جهانی دوم، میلیونها انسان که از ویرانی خسته بودند، مشتاق پیوستن به کارزارهای صلح شدند. در دهههای ۵۰ و ۶۰، سازمانهایی با نام صلح در سراسر جهان شکل گرفتند که مانورهای ناتو را جنگطلبانه میخواندند؛ اما همزمان تهاجمات شوروی به کشورهای مستقل را با برچسب حفظ صلح توجیه میکردند.
در آمریکا نیز دهها گروه با نام صلح فعالیت میکردند که مواضع یکسانی با وزارت خارجه شوروی داشتند. برخی از فعالان این گروهها کمونیست بودند، اما بسیاری از اعضای آن صرفا سادهدلانی آرمانگرا با نیتهای مثبت بودند.
وقتی کسی به این تناقض که شوروی با اتکا بر زور نظامی از صلح سخن میگوید اشاره میکرد، پاسخ آماده بود: طبق آموزههای مارکسیسم، سرمایهداری ذاتا به امپریالیسم و جنگ منجر میشود؛ پس نابودی سرمایهداری شرط صلح پایدار است. بنابراین حمایت از جنگهای انقلابی یا حتی اشغال کشورهای کمونیستی منحرف، خود اقدامی پیشگیرانه برای صلح تلقی میشود.
توجیه جنگ با پوشش صلح
این ریاکاری آشکار، یادآور جهان کابوسمانند رمان ۱۹۸۴ ، نوشته جورج اورول است. جهانی که وارونهسازی مفهوم جنگ به صلح، نمونه روشنی از بهکارگیری زبان دوپهلو در نظامهای توتالیتر است. در چنین شرایطی، هرگونه اقدام نظامی شوروی ضدامپریالیستی و هر اقدام از جانب غرب، امپریالیستی نامیده میشد.
در این میان، کارزارهای صلح شوروی معمولا زمانی شدت میگرفتند که مسکو در موضع ضعف قرار داشت. برای نمونه در اوایل جنگ سرد، یا اوایل دهه ۱۹۸۰ که همزمان با روی کار آمدن رونالد ریگان بود.
در این زمان، شوروی تلاش کرد تا با نفوذ در جنبشهای صلح اروپایی، استقرار موشکهای آمریکایی را متوقف کند، در حالی که خود موشکهایش را مستقر کرده بود.
برداشتهای متفاوتی از صلح وجود دارد
پیشینه تاریخی نشان میدهد که صلح برای همه تعریف یکسانی ندارد. در جوامع آزاد و دموکراتیک، صلح به معنای نبود جنگ است؛ اما برای مردان کرملین، صلح مفهومی تغییرپذیر است؛ مفهومی که مطابق با هر وضعیتی که آنها را از استفاده مستقیم از زور برای رسیدن به اهدافشان بینیاز کند، تغیییرشکل میدهد.
ولادیمیر بوکوفسکی، مخالف سرشناس شوروی در سال ۱۹۸۲ نوشت: ایدئولوژیستهای بلشویک خیلی زود متوجه شدند که اشتیاق همگانی به صلح، چه سلاح قدرتمندی است و مردم تا چه حد دوست دارند که هر نشانهای از صلح را باور کنند.
همسویی ناخواسته ترامپ با تعریف روسی صلح
با وجود پایان جنگ سرد، این الگو همچنان وجود دارد. دونالد ترامپ بارها خود را رئیسجمهور صلح نامیده است. این درحالی است که دولت او نهتنها روسیه را تهدید نمیداند، بلکه در اسناد امنیت ملی جدید خود، ناتو را مسئول نبود صلح معرفی میکند.
در طرحهای اخیر برای پایان جنگ اوکراین، امتیازهای اساسی به روسیه پیشنهاد شده است؛ از واگذاری سرزمین و ممنوعیت پیوستن اوکراین به ناتو گرفته تا کاهش توان نظامی کییف و لغو تحریمها. تمامی این پیشنهادات در ازای تضمینهایی مبهم و غیرقابل اتکای مسکو داده شده است.
در این چارچوب، صلح به معنای توقف موقت درگیریهاست، نه پایان همیشگی تهدید. درواقع همانطور که رهبران اروپایی هشدار میدهند، چنین صلحی تنها فرصتی را برای آمادهشدن روسیه جهت حملهای دیگر فراهم خواهد کرد.
بهای سنگینی در راه است؟
کارزار صلح کرملین، چه در دوران شوروی و چه امروزه، یک هدف داشته است؛ تضعیف غرب برای پیشبرد توسعهطلبی روسیه. پذیرش صلح به شروط مسکو، در عمل به معنای دادن چراغ سبز به روسیه برای انجام هر کاری است که میخواهد.
در دوران جنگ سرد، سادهلوحان چپ فریب این بازی زبانی را خوردند و امروز، بخشی از راستگرایان گرفتار آن شدهاند که در هر دو صورت، ناتوانی در درک ماهیت قدرت در کرملین، بهای سنگینی را به دنبال دارد.


