جامعه شناسی ظهور ممدانی

چرا قطبیت سیاسی و اجتماعی برای آمریکا خوب است و برای ایران، نه؟

فاشیسم ترامپ و مارکسیسم ممدانی رقابت جمهوری خواه/ دموکرات نیست که در میانه سیاست تعریف شود بلکه واقعیت قطبی شده و هویتی شده سیاست در آمریکا است

چرا قطبیت سیاسی و اجتماعی برای آمریکا خوب است و برای ایران، نه؟

سرویس سیاست فردا_ سعید آجورلو نوشت: مخالفان لیبرال دموکراسی و سرمایه داری از درون آن متولد می شوند؛ همان گونه که فاشیسم ترامپ و مارکسیسم ممدانی پاسخی به جهان ناکافی سرمایه داری هستند. این یک پاسخ کلی به عنوان توصیفی از منظر جامعه شناسی سیاسی به آن چیزی است که در آمریکا اتفاق افتاده است. ممدانی یک واکنش طبیعی به برآمدن ترامپ است. چپ افراطی نیویورک، دفاع هویتی کارگران و مهاجران جوانان به راست افراطی ترامپ است که از ترور چارلی کرک آغاز شده بود. 

بیراه نیست اگر بگوییم که سه واقعه ، ترور چارلی کرک، جنبش خیابانی " نه به پادشاه" و پیروزی ممدانی به یکدیگر بی ارتباط نیستند. این نتیجه یک سیاست قطبی شده و به شدت هویتی است که در خیابان به شکل جنبش و در صندوق به شکل ممدانی و در صورت رادیکال به شکل ترور بروز پیدا می کند. من نمی خواهم بگویم که این سه ماجرا از یک سرچشمه هدایت می شود، به صورت اتاق فرمان، نه. چنین مدیریتی وجود ندارد. اما از منظر جامعه شناسی سیاسی، بله. جوکر در آمریکا فقط یک فیلم نیست همان گونه که پارازیت برنده اسکار هم فقط یک فیلم نیست. جوکر و پارازیت دو روی سکه قطبیت سیاسی است که چون شبح بالای سر سیاست در حرکت است و به صورت ویژه آمریکا را تحت سیطره خود دارد.

واقعیت این است که میانه روی در وضعیت نرمال سیاسی معنا و مفهوم دارد و هر قدر وضعیت نرمال به هم بخورد امکان بروز ضد روتین سیاست بیشتر می شود؛ چه فاشیسم ترامپی باشد چه مارکسیسم ممدانی. دو جنبش که از درون ضعف های سرمایه داری بیرون آمده اند. جنبش راست ، راه حل را در ملی گرایی، تولید داخلی، افزایش تعرفه ها، مهاجر ستیزی می داند که در هیبت ترامپ ظهور کرد. ترامپ از نظر جامعه شناختی ، واکنش طبقات و گروه های ماقبل سرمایه داری و محافظه کار به روتین های سیاسی است. یک سیاست هویتی قدرتمند که به دنبال تجدیدنظر در نرمال سرمایه داری در آمریکا است و لیبرال دموکراسی را ناکافی می داند. 

در مقابل ، ممدانی یک پاسخ رادیکال به فاشیسم ترامپ است. که علیه نولیبرالیسم و بازار خشن به خروش آمده و سیاست را حتی در میان دموکرات ها به منتهی الیه چپ کشانده. جنبش ممدانی در عین حال واکنشی به جنایت های اسراییل در غزه است که از سوی کاخ سفید در دو دوره بایدن و ترامپ حمایت می شد و بر خلاف چپ گرایان دموکرات در سطح مرکز و جناح راست دموکرات به چالش کشیده نشد. فاشیسم ترامپ و مارکسیسم ممدانی رقابت جمهوری خواه/ دموکرات نیست که در میانه سیاست تعریف شود بلکه واقعیت قطبی شده و هویتی شده سیاست در آمریکا است. اگر روزگاری اوباما از دل بحران بوش پسر و نومحافظه کاران با عبور از هیلاری الیگارش سر برآورد امروز هم ممدانی با عبور از مرکزیت دموکرات ها ، به جنگ راست افراطی آمده است. جامعه آمریکا به شدت قطبی و جنبشی شده است.

اینکه آمریکا درگیر این قطبیت است خبر خوبی است، اینکه ترامپ احساس تهدید می کند هم خبر بسیار خوبی است، چه بهتر که این قطبیت در انتخابات میان دوره ای هم ادامه یابد. اما آنچه در آمریکا می گذرد را برای سیاست ایران نباید توصیه کرد هر چند در حاشیه سیاست داخلی ایران هم راست و چپ افراطی مشغول جدال هستند و در پیمانی نانوشته یکدیگر را به ضرر محافظه کاری و عمل گرایی تضعیف می کنند. نوعی از تخاصم و هویتی سازی سیاست در حال گفتارسازی است. برخی نمایندگان در پارلمان و برخی اصلاح طلبان بر این طبل می کوبند. و از قضا هر دو مخالف پیش رفتن امور و توافق برای حل مسائل هستند. صدایی که از کروبی بلند می شود تکمیل کننده فریادهایی است که دولت را کودتاگر می دانند. فضای فعلی سیاست داخلی بر خلاف تفاهم سران قوا، به شدت هویتی و تخاصمی است و تا سیاست قطبی زدایی نشود امکان پیشروی میانه روی و عمل گرایی وجود ندارد. 

هر موضوع در سیاست به شدت مناقشه برانگیز و انجام امور پر هزینه می شود. تصمیم گیری جای خود را به انفعال می دهد و صدای عقلانیت در بند رادیکالیسم کشیده می شود. بر خلاف آمریکا، چپ و راست افراطی حاکم بر سیاست ایران نیستند و با فاصله سطح اصلی تصمیم گیری قرار دارند اما همین فاصله هم به اندازه کافی دور نیست و پر هزینه و ضد سیاست است. اگر چاره ای از سوی مرکزگرایان سیاست اندیشیده نشود شبح قطبیت پررنگ تر هم خواهد شد.

 

پیشنهادی باخبر