هوشنگ کامکار: زیر بمباران تهران ماندم و قطعه «ای یاران کجائید؟» را ساختم/ وضعیت موسیقی همین‌طور نمی‌ماند و بالاخره تحولاتی در آن به‌وجود می‌آید

هوشنگ کامکار، آهنگساز و سرپرست گروه کامکارها، در گفت‌وگویی با خبرآنلاین به بهانه انتشار قطعه «باد تندی باید…» در یادبود احمد پژمان، از خاطراتش با این آهنگساز بزرگ، سال‌های بمباران و جنگ، نخستین تک‌خوانی زن در گروه کامکارها، گلایه‌هایش از تلویزیون و ارکستر سمفونیک و دغدغه‌هایش برای آینده موسیقی ایران سخن گفت.

آن‌چه من می‌توانم در مورد دوستم، احمد پژمان بگویم در این شعر از فروغ فرخزاد خلاصه شده است: پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مردنی‌ست. من پژمان را از کودکی می‌شناختم، از زمانی که ساکن سنندج بودم. کتاب‌های او و رادیو دو راهی بودند که پژمان را تا حدودی به من شناساند. وقتی هم که به تهران آمدم، دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران بود که موجب آشنایی بیشترم با او شد. پژمان استاد آهنگسازی ما بود و من کنارش، زندگی و کار می‌کردم. این‌جا بود که بیش از پیش با آثار و همچنین روحیاتش آشنا شدم.

احمد پژمان انسانی بسیار بزرگ در عرصه هنر و موسیقی بود. انسانی که فکر نمی‌کنم بتوان از شخص دیگری نام بُرد که در حد و اندازه‌اش باشد. او چندین و چند خصوصیت ویژه داشت. اول این که از نظر موسیقایی کامل بود و از تمام دستاوردهای موسیقی کلاسیک و موسیقی ایرانی، مطلع. نکته دیگر، نبوغ هنری و خلاقیت او بود که به وقتش نمونه‌هایی از آن را ذکر خواهم کرد. در کنار این‌ها، پژمان انسانی بزرگ، افتاده، مهربان و بخشنده بود. ویژگی‌هایی که بسیار کم در میان موزیسین‌ها مشاهده می‌کنیم. ما بسیاری از موزیسین‌ها را می‌شناسیم که به اتکای دانش اندک‌شان، چنان خود را دست بالا می‌گیرند که موجب تعجب است. پژمان اما نه تنها این‌طور نبود که بسیار خاکی بود. نکته دیگری که باید به آن اشاره کنم و به نظرم نکته بسیار بااهمیتی است، این که، پژمان انسانی بسیار باشخصیت بود. فراموش نکنید این که شما به عنوان یک موزیسین، تمام تکنیک‌ها را بدانید و آهنگساز نمونه‌ای باشید، فقط یک سوی ماجراست. سوی دیگر حفظ شخصیت هنری است و این دو سو، به یک اندازه مهم‌اند. پژمان تا آخرین لحظات زندگی‌اش، شخصیت هنری‌اش را حفظ کرد و این از نظر من، بسیار جالب است.

خاطرم هست من و پژمان، هر دو باغی در کُردان داشتیم که هم‌زمان با یکدیگر خریده بودیم‌. همین موجب رفت‌وآمد و آشنایی بیشتر ما شد. یک بار که من پیش او رفتم دیدم چیزهایی روی میز چیده است و در حال مرتب کردن آن‌هاست؛ نمونه‌ای از اولین کامیپوترهای وارداتی که هر جایی پیدا نمی‌شد و من تا آن زمان ندیده بودم. پژمان همان زمان مشغول ساخت یک فیلم هم بود. من با اشاره به چیزهای روی میز، پرسیدم استاد این‌ها چیست؟‌ و او بعد از توضیحی که داد، پرسید دوست داری ببینی چه‌طور کار می‌کند؟ من هم گفتم حتما. او کارهایی با کامپیوترش کرد و بعد هم قطعه‌ای گذاشت و گفت گوش بده! قطعه‌ای برای ارکستر سمفونیک با سازهای زهی و اوبوا و... قطعه‌ای بسیار زیبا چه در ملودی و چه در تنظیم. تمام که شد پرسیدم ممکن است یک بار دیگر این قطعه را گوش کنم؟ گفت نه، حذفش کردم. پرسیدم چرا وقتی این‌قدر کار جالبی بود؟ گفت این را فقط برای آن ساختم که ببینی کامپیوتر چه‌طور کار می‌کند. می‌خواهم بگویم خلاقیت یکی از ویژگی‌های مهم هر هنرمندی است بی‌آن‌که فرق کند در چه در رشته‌ای کار می‌کند.

به هر حال، ارتباط من و احمد پژمان بسیار نزدیک بود و زمانی هم که از ایران رفت، حداقل ماهی یک یا دو بار، تلفنی و تصویری، با هم در تماس بودیم. خاطرم هست این اواخر حالش بسیار بد و در تخت‌خواب بود و من هر بار که می‌دیدمش حال خودم هم بسیار بد می‌شد. چیزی که من آن روزها مرتب به او می‌گفتم این بود که حتما خیلی زود بهتر می‌شوید استاد! احمد پژمان همان‌طور ماند تا هفتم شهریورماه که خبر پرواز جاودانه‌اش را شنیدم. شنیدن این خبر، آن‌قدر مرا ناراحت کرد که با هیچ کلمه‌ای نمی‌توانم توصیف و تفسیرش کنم.

من هم از فوت پژمان ناراحتم و هم از چیزهای دیگر. درست است که من قطعه‌ای برایش ساخته‌ام و کار شما هم کار ارزشمندی است که نقد و تحلیلش می‌کنید ولی چرا هیچ مقام دولتی، چرا هیچ‌کس در تلویزیون و در رادیو چیزی در مورد پژمان نگفت؟  

هوشنگ کامکار: اولین تک‌خوانی زن پس از انقلاب با گروه کامکارها بود اما هنوز هم از صدای زن می‌ترسند/ آثارم را همه جا پخش می‌کنند، بی‌آن‌که اجازه بگیرند

نه، به هیچ‌وجه. من یک ثانیه هم در تلویزیون نبوده‌ام. یعنی نه دعوتم کرده‌اند و نه خودم رفته‌ام. ولی باعث تاسف است که در مورد شخصیتی به بزرگی شخصیت پژمان، شخصیتی چنین باارزش در فرهنگ‌مان، فقط من باشم که دوکلام حرف می‌زنم. خلاصه این که احمد پژمان دوست صمیمی من و هنرمندی بزرگ بود و تنها کاری که از دستم برآمد ساخت همین قطعه‌ای بود که اشاره کردید. من آن قطعه را پیش‌تر برای پژمان نوشته بودم و هنوز فرصت ضبطش فراهم نشده بود. درواقع با این که دوستان همه پیگیر بودند ولی فرصت نمی‌شد به استودیو بروم. چون  ۱۵ روز در بیمارستان دی بستری بودم و دو، سه روز است که مرخص شده‌ام. در نهایت خوشحالم که بالاخره موفق به ضبط شدیم، قطعه‌ای با شعری از بیژن جلالی که بیانگر حال‌وهوای امروز تمام هنرمندان است؛ بیانگر افسردگی، غم و دلمردگی‌ و امیدوارم کاری لایق پرواز جاودانه احمد پژمان باشد. در نهایت این که من هرچه راجع به پژمان بگویم اندک است و کم گفته‌ام.

دقیقا. این [رنگی ایرانی در آثارش] یکی از ویژگی‌های بزرگ احمد پژمان بود و باید از بزرگ‌ترین ویژگی‌های هر موزیسینی باشد. موزیسین باید تمام عوامل موسیقایی موجود در جهان را برای نشان دادن هویت ملی‌اش به کار بگیرد. احمد پژمان یکی از بزرگ‌ترین آهنگسازانی بود که سازهای ایرانی را با حفظ هویت ملی براساس علم پلی‌فونی به جهان معرفی کرد. در حالی که آهنگسازانی هستند که در هارمونی‌هایشان هیچ رنگی از ملودی‌های ایرانی و محلی قابل مشاهده نیست. احمد پژمان اما با تمام ملودی‌های محلی، از کردی تا جنوبی، آشنا بود و آثار بسیار باارزشی در این زمینه خلق کرد.

نه علم نیست. نمی‌خواهم نام ببرم اما بسیاری از آهنگسازان هستند که قطعاتی مدرن ازجمله برای ارکسترها تنظیم می‌کنند ولی اثرشان از هیچ ارزش هنری برخوردار نیست. تا جایی که حتی خود آهنگساز هم حاضر نیست یک بار دیگر اثرش را گوش بدهد چون چیزی ندارد. این حس انسان نسبت به وطنش و نسبت به موسیقی وطنش است که به خدمت ساخت حال‌وهوایی ایرانی در اثری جهانی درمی‌آید. در حالی که بسیاری اساسا از چنین خلاقیتی برخوردار نیستند و شما هم حتما آثارشان را شنیده‌اید اما بسیاری از آثار پژمان را می‌توان شاهکار نامید. ازجمله موسیقی‌هایی را که برای فیلم‌های متعدد نوشته است، ازجمله اپراهایش را. او اولین آهنگسازی بود که به صورت جدی اپرای ملی نوشت و این بسیار باارزش است. برای همین است که می‌گویم تا وقتی در این کشور موسیقی هست، نام احمد پژمان هم جاودانه است و امکان ندارد فراموش شود. من امیدوارم این روزها که وضعیت موسیقی تاسف‌برانگیز است و کسی به آن توجهی ندارد، بگذرد و روزگار بهتری بیاید. ضمن این که امیدوارم هنرمندانی که آثار جدی و باارزش تولید کرده‌اند بیش‌تر به مردم معرفی شوند.

بستگی دارد. خلق اثر اگر در جهت بیان درد جامعه و مشکلات مردم باشد چرا که نه؟ اما با اجرا، به قصد منفعت مالی و شادی لحظه‌ای موافق نیستم. چراکه معتقدم مردم در چنین شرایطی نیازمند آثاری هستند که موجب تعالی اندیشه‌شان و روشنی ذهنشان شود. درواقع بسته به شرایط اثری برای‌شان جالب است که بتواند موجب تفکر و درنهایت حرکت‌شان باشد.

بله، من «ای یاران کجائید؟» را دقیقا برای مردم بی‌گناه و بی‌دفاعی، هم‌چون خودم ساختم. خاطرم هست در همان روزها، این سو و آن سوی‌ خانه‌ام، در شهرک غرب چندین بمب اصابت کرد.

نه به هیچ عنوان. من تهران ماندم و غم آدم‌های معمولی و بی‌گناه که این بمب‌ها روی خانه و کاشانه‌شان می‌افتاد و هیچ توانی برای دفاع از خود نداشتند، موجب شد قطعه «ای یاران کجائید؟» را بسازم. جالب است که من، خودم هم نمی‌دانم آن قطعه چه‌طور نوشته شد و حتی در توضیحش هم آورده‌ام که این اثر متعلق به مردم است و من خودم را آهنگسازش نمی‌دانم. چون ملودی‌هایی بود که در سرم می‌چرخید و من فقط پشت سر هم آوردم‌شان.

هوشنگ کامکار: اولین تک‌خوانی زن پس از انقلاب با گروه کامکارها بود اما هنوز هم از صدای زن می‌ترسند/ آثارم را همه جا پخش می‌کنند، بی‌آن‌که اجازه بگیرند

بله، آلبوم پوئم سمفونی‌های «خرمشهر» و «حلبچه» هم بود. این‌ها ازجمله آثاری بود که در آن سال‌ها ساختم. شاید برای‌تان جالب باشد که من برای ضبط «کجایید ای شهیدان خدایی؟» حتی یک ریال هم نداشتم. من و شهرزاد اسفرجانی آن زمان تازه ازدواج کرده بودیم و طلاهای او را فروختیم تا بتوانم دستمزد ارکستر سمفونیک و حشمت سنجری و... را بدهم. ضمن این که خیلی هم از همه‌شان ممنونم. فقط عجیب است که این قطعه همه‌جا؛ از تلویزیون گرفته تا مراسم دولتی پخش می‌شود بدون آن که اجازه‌ای از من گرفته شود.

بهرحال خوشحالم ولی این هم رسمش نیست و دست کم باید اجازه‌ای بگیرند. من اساسا آن قطعه را برای شنیده‌شدن و اجراشدن نوشته‌ام. چنان‌چه آرزویم این است قطعه‌ای که برای پژمان نوشته‌ام پخش و شنیده شود، بدون آن که دستمزدی گرفته باشم. علی‌رغم آن که هم خودم و هم دوستانم برایش زحمت بسیار کشیده‌ایم.

بله، بسیار پخش و آن‌قدر گوش داده شد که مردم به آن عادت کردند. من تمام کارهایم را بیش از هرکس، برای عاشقان میهن ساخته‌ام. عاشقانی که به خاطر حفظ ایران، به خاطر حفظ ما و خانواده‌هایمان جان‌شان را در جنگ از دست دادند، به خاطر این که صدام به خاک و مردم ایران تجاوز نکند. آن‌ها جان‌شان را از دست دادند و موجب افتخار همه ایرانیان هستند. من نیز تمام کاری که می‌توانستم برای‌شان بکنم، آثاری بود که به وجود آوردم.

بیژن با عشق می‌خواند. ضمن این که خودش هم علاقه‌مند بود. در حالی که من می‌توانستم کار را به خواننده دیگری بسپارم. خواننده‌ای که ممکن بود فرداروز آهنگی در حال‌وهوایی کاملا متفاوت بخواند، از همین «عشق منی عزیزم»‌ها. می‌دانید چه می‌گویم؟ من هیچ‌وقت چنین کاری با آثارم نمی‌کنم چون خودم خراب می‌شوم. این چیزی است که دوستان و اطرافیانم هم از آن خبر دارند. شما می‌دانید خواننده‌های بسیار زیادی هستند که مایل به همکاری با منند ولی من نمی‌دانم این‌ها فرداروز چه خواهند کرد و چه کار دیگری را خواهند خواند؟ آن وقت شخصیت هنری من است که لکه‌دار می‌شود.

هوشنگ کامکار: اولین تک‌خوانی زن پس از انقلاب با گروه کامکارها بود اما هنوز هم از صدای زن می‌ترسند/ آثارم را همه جا پخش می‌کنند، بی‌آن‌که اجازه بگیرند

بله، برایم مهم است که آن شخص در آینده چه خواهد کرد. چون قرار است اثری میهنی در مورد انسان‌هایی بخواند که جان‌شان را از دست داده‌اند. چنین شخصی اگر فردا اثری متفاوت بخواند جالب نخواهد بود و برای من بد می‌شود.

این اثر، اثری از گروه‌ کامکارهاست و من نمی‌توانستم آوازش را به خواننده دیگری بسپارم. ضمن این که خواننده‌هایی که من و شما می‌شناسیم هیچ‌کدام‌ توانایی خواندن این اثر را نداشتند؛ از بالا بگیرید تا پایین. درنتیجه به برادرم، ارسلان، سپردمش. این اثر از نظر من، اثری مدرن است، چراکه براساس شعری مدرن شکل گرفته است. حالا، خواهید شنید که بیژن جلالی در شعرش چه گفته است، چیزهایی که شما کمتر در شعر می‌شنویدشان. او از درد انسان‌ها، خاطره‌های‌شان و اندوه‌شان گفته است و من تلاش کرده‌ام تا جای ممکن، تصویرهای ساخته‌شده در شعر او را در قالب موسیقی نشان دهم و اثری مدرن بسازم.

خیر، چون اثر اساسا تک‌خوان ندارد و گروه کُری متشکل از همه اعضای گروه کامکارها هستند که می‌خوانند.

برای جواب دادن به سوال‌تان باید داستانی را تعریف کنم. شما می‌دانید که اولین اجرای تک‌خوانی یک خواننده زن، پس از انقلاب، در گروه کامکارها اتفاق افتاد. ما کنسرتی داشتم که قرار بود خواهرم قشنگ تک‌خوان آن باشد و نه هم‌خوان. اما گفتند ارشاد مجوز نمی‌دهد و مشکلاتی بر سر راه است. این بود که من به دیدار رئیس دفتر موسیقی وقت رفتم. شجاع الدین میرطاووسی مردی که ان‌شاالله به خاطر شجاعتش همیشه سلامت باشد، چراکه معتقدم یکی از ویژگی‌های مهم هر انسانی شجاعت است. ضمن این که کثیف‌ترین کار از نظر من این است که شما امروز حرفی بزنید و دو روز بعد عوضش کنید. خلاصه این که من پیش این مرد رفتم و او به من گفت کنسرت‌تان را برگزار کنید. من توضیح دادم که این‌طور است و نمی‌گذارند. او جواب داد من می‌گویم برنامه‌تان را اجرا کنید و خودم هم در سالن حضور خواهم داشت. او به تماشای کنسرت ما آمد و ما سه شب در سالن پر روی صحنه رفتیم و هیچ اتفاقی هم رخ نداد.

بله با اولین تک‌خوانی زن پس از انقلاب. برای همین است که فکر می‌کنم همه این بگیروببندها بیخود است. به عقیده من کسانی که در ارشاد هستند، موسیقی نمی‌دانند. وقتی مسئولین صدور مجوز نمی‌دانند موسیقی چیست چه‌طور می‌توانند به کار من مجوز بدهند یا ندهند؟ کسانی که نه چیزی در مورد بیژن جلالی می‌دانند و نه چیزی در مورد احمد پژمان. در مورد خوانندگی زن هم همین‌طور است. خواننده زن مثلا اگر شعری از سعدی، حافظ، مولوی، شفیعی‌کدکنی و... بخواند چه ایرادی دارد؟ حالا حساب شعرهای خارج از عرف را  جدا کنیم. اصلا مگر خانم‌ها در تلویزیون صحبت نمی‌کنند؟ مگر گویندگان خبر، خبر نمی‌خوانند؟ آن هم صوت موسیقی است دیگر. همین حالا که من با شما صحبت می‌کنم، صوت لغاتم، صوت موسیقی است. آن خانم هم که صحبت می‌کند موسیقی را با لغت می‌گوید. پس باید بگوییم آن هم حرام است.

به هر حال، آن‌چه از جایگاه و ارزش هنری برخوردار است هیچ‌زمانی فراموش نخواهد شد. حتی اگر در زمانه خود مورد توجهی که باید قرار نگیرد اما آیندگان در موردش قضاوت خواهند کرد.

در حال حاضر نه. چون از سه، چهار ماه پیش به این سو چندین اثر نوشته‌ام و نمی‌توانم پشت هم تکرارش کنم. مگر این که واقعه‌ای رخ دهد و مسئله‌ای پیش بیاید. هرچند امیدوارم در آینده کارهای دیگری انجام دهم که خودم هم دوست‌شان دارم.

هوشنگ کامکار: اولین تک‌خوانی زن پس از انقلاب با گروه کامکارها بود اما هنوز هم از صدای زن می‌ترسند/ آثارم را همه جا پخش می‌کنند، بی‌آن‌که اجازه بگیرند

نه، همه اجرا شده است.

بله، من سی‌دی‌های زیادی دارم که با سمپل اجرا شده است. هرچند انتخاب اولم ارکستر است ولی وقتی شرایطش فراهم نیست به سراغ سمپل می‌روم. مثلا هنگام ساخت قطعه «ای یاران کجایید؟» برای جنگ ۱۲ روزه، اساسا فرصتی نداشتیم که به استودیو و به سراغ ارکستر برویم. من زیر بمب‌هایی که فرود می‌آمدند این قطعه را نوشتم و از دوستانم خواستم با کامپیوتر اجرایش کنند. اما مثلا اگر پیشنهادی از طرف ارکستر سمفونیک باشد....

هیچ‌وقت. آن‌ها همه‌اش به دنبال چیزهایی هستند که خودشان بلدند اجرایش کنند. حالا بیخیال ولی کسی برای اجرای آثار من به سراغم نیامده است.

بله، بیشتر تدریس می‌کنم و همین حالا هم از آموزشگاه آمده‌ام.

من فکر می‌کنم خیلی‌ها هستند که در قفا مانده‌اند. هنرمندانی که برای خودشان کار می‌کنند و ناشناسند. هنرمندانی که جوانند و به هر حال آینده‌ای دارند. چون وضعیت موسیقی که همین‌طور نمی‌ماند و بالاخره تحولاتی درش به وجود می‌آید. این‌ها جوانانی هستند که باید فکر و اندیشه و سازشان تقویت شود ولی متاسفانه چون هیچ هدایتی از طرف دولت، از طرف ارشاد نمی‌شود، چون هیچ تدریس درستی صورت نمی‌گیرد، چون هیچ موسیقی خوبی پخش نمی‌شود به آثار دست‌چندم عادت می‌کنند. همین الان، شما فکر می‌کنید چرا آن‌چه بیشتر مردم می‌شنوند آثاری دست‌چندم است؟ چون آن‌چه را باید نمی‌شنوند، چون چیزی وجود ندارد که بشنوند، چون به آن‌چه هر روز می‌شنوند عادت کرده‌اند.

بله، نه پخش می‌شود و نه حمایت. شما تلویزیون را نگاه کنید، چه موسیقی‌ای خواهید شنید؟ موسیقی‌ای که فکر و اندیشه و سازتان را تقویت می‌کند یا نه؟ به هر حال بگذریم!

۲۴۲۲۴۳

پیشنهادی باخبر