عرق ریزان روح یا امضای سلفی پسند؟

عرق ریزان روح یا امضای سلفی پسند؟
حتی تعطیلی آخر هفته هم نتوانست آن شور و نشاط سابق را به راهروهای نمایشگاه برگرداند. اگرچه هنوز هم صف امضای کتاب توسط برخی سلبریتی‌ها بلند است و آن سؤال زنگ‌دار را ایجاد می‌کند که آیا این صف طولانی را باید نشانه‌ای از فرهنگ کتابخوانی دانست یا برعکس، انگ فقر فرهنگی بر آن زد.
عصرایران ؛ کوثر شیخ نجدی - نمایشگاه کتاب تهران، زمانی تپنده‌ترین رویداد فرهنگی کشور بود، اما امروز کافی‌ است چرخی در سالن‌ها بزنید تا ببینید چرا آن شوق و اشتیاق سابق رنگ باخته است. فضای نمایشگاه اکنون ترکیبی است از غرفه‌های دولتی با محتوای تکراری، تبلیغات همیشگی و قیمت‌های سرسام‌آور، که گویی تنها برای هم‌صنفی‌ها و نه مردم طراحی شده‌اند. 
 
حتی تعطیلی آخر هفته هم نتوانست آن شور و نشاط سابق را به راهروهای نمایشگاه برگرداند. اگرچه هنوز هم صف امضای کتاب توسط برخی سلبریتی‌ها بلند است و آن سؤال زنگ‌دار را ایجاد می‌کند که آیا این صف طولانی را باید نشانه‌ای از فرهنگ کتابخوانی دانست یا برعکس، انگ فقر فرهنگی بر آن زد.
 
کوتاه پاسخ اینکه هیچ‌کدام! اگرچه به مذاق نویسندگانی که برای آفرینش اثر خویش، به تعبیر فاکنر «عرق‌ریزان روح» را تاب آورده‌اند، چندان خوش نیاید. اما سلبریتی بودن یعنی دیده شدن و این یک واقعیت بازاری است. به عنوان مثال صف دیدار و امضا با عادل فردوسی‌پور را معمولاً جوانان تشکیل می‌دهند، و او موفق شده در راستای مسئولیت مدنی‌اش، عده‌ای را با عالم مطالعه آشنا کند و این قابل تقدیر است.
 
اما روی شکننده‌تر ماجرا، جایی است که کتابِ سلبریتی‌ها، به جای «نقطه ورود»، بشود ایستگاه آخر! جایی‌که نشرها تبدیل شوند به «شعبه‌ی دوم سلبریتی‌ها» و فرهنگ «چهره‌محور» جای فرهنگ «محتوامحور» را بگیرد و درهای نشر برای بسیاری از نویسندگان جدی بسته بمانند؛ اما فقط به دلیل نداشتن فالوور! چنان‌که می‌بینیم برخی ناشران دیگر بیش از محتوا، به تعداد لایک و نیمچه‌سلبریتی بودن نویسنده توجه ‌می‌کنند. اضافه کنید سخت‌گیری‌های ارشاد و ممیزی‌ها و بی‌حق‌و‌حقوقی نویسنده از فروش کتابش را.
 
در این میان، نقش چهره‌ها و رویکردها بیش از پیش اهمیت دارد.
 
اول/سلبریتی‌ها باید آگاه باشند اثرشان فقط یک کالای فروشی نیست. کتاب چیزی نیست که تولید کنی تا عنوان «نویسنده» بودن هم به لیست افتخاراتت افزوده شود. کتاب بر ذهن و اندیشه‌ی مخاطب اثر دارد و ذائقه‌ی عمومی را دچار خطای معیار می‌کند. پس هیچ لزومی ندارد همه‌تان شعر بگویید یا کتاب تولید کنید؛ وقتی حرفی برای گفتن ندارید یا تخصص و دانش لازم را کسب نکرده‌اید.
 
دوم/ما دچار عدم توازن هستیم. توازنی که باید میان نیاز واقعی جامعه، اقتصاد نشر، و فرهنگ عمومی برقرار شود و نمی‌شود. فرهنگ کتابخوانی نه با صف امضا و دادن بن کتاب و شعار‌دادن، بلکه با قدرت محتوای کتاب‌ها، حمایت از نویسندگان مستقل، آموزش ذائقه‌سازی در مدارس و رسانه‌ها، و بازگشت به هدف اصلی کتاب یعنی «توسعه‌ی اندیشه و زیست آگاهانه» احیا می‌شود.
 
نمایشگاه کتاب، آیینه‌ای تمام‌قد است از وضعیت فرهنگ عمومی ما و تصویر این روزهای آن، بیش از هر زمان دیگری نیاز به بازنگری، اصلاح و تجدید حیات دارد. اگر بخواهیم فرهنگ کتابخوانی را از خطر سطحی‌نگری، اقتصاد توجه و محتوای بی‌جان نجات دهیم، چاره‌ای نداریم جز بازگشت به محتوا، تفکر و تأثیر. نمایشگاه کتاب باید دوباره خانه‌ی نویسندگان اندیشمند، جغرافیای گفت‌وگو و زیستِ معنابخشِ اندیشه شود؛ نه ویترین شهرت‌های لحظه‌ای یا محتوای یک‌بار مصرف.

پیشنهادی باخبر