آیا ابوظبی ظرفیتش را دارد؟

امارات متحده عربی و بازتعریف نقش در نظم نوین منطقه‌ای

بازدید:۴
رضا حاجی‌محمدی در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می‌نویسد: این مقاله در پی آن است که بازتعریف نقش امارات در نظم جدید منطقه‌ای را بر اساس تحولات میدانی، منافع ژئوپلیتیکی، راهبردهای اقتصادی و ملاحظات امنیتی مورد تحلیل قرار دهد. 

نویسنده: رضا حاجی‌محمدی، پژوهشگر روابط بین‌الملل 

دیپلماسی ایرانی: در سال‌های اخیر، امارات متحده عربی به یکی از بازیگران نوظهور اما پرنفوذ در تحولات خاورمیانه و فراتر از آن تبدیل شده است. از یک کشور حاشیه‌نشین در نظام قدرت جهانی، امارات امروز در تلاش است نقش فعالی در بازآرایی نظم منطقه‌ای ایفا کند؛ نظمی که پس از بهار عربی، رقابت‌های قدرت‌های بزرگ، افول نظم تک‌قطبی آمریکا و ظهور بازیگران منطقه‌ای مانند ترکیه و ایران، دستخوش تحولات عمیق شده است. 

سیاست خارجی امارات در این راستا، دچار تحولی بنیادین شده که بسیاری از مفاهیم سنتی چون «دفاع‌محور بودن»، «محافظه‌کاری سیاسی» و «اتکا به قدرت‌های بزرگ» را دگرگون ساخته و به سمت یک دیپلماسی چندوجهی، گاه تهاجمی و پیچیده رفته است. 

برخلاف تصور عمومی، آنچه امارات را به کنشگری فعال در عرصه سیاست خارجی بدل ساخته، نه صرفاً انگیزه‌های ایدئولوژیک یا رقابت‌های فرقه‌ای، بلکه نوعی محاسبه‌گری استراتژیک در مقیاس منطقه‌ای است. 

امارات به خوبی درک کرده که عصر جدید خاورمیانه، دیگر تنها بر محور نفت و امنیت نظامی شکل نمی‌گیرد، بلکه متغیرهایی همچون زنجیره تأمین جهانی، گذرگاه‌های انرژی، فناوری‌های نو، رقابت بر سر داده‌ها و قدرت نرم، جایگاه فزاینده‌ای یافته‌اند. 

در این شرایط، امارات تلاش کرده تا نقشی فراتر از ظرفیت سنتی خود تعریف کند؛ به عنوان حلقه اتصال شرق و غرب، مرکز مالی جهان عرب، پلتفرم دیپلماسی چندجانبه، و بازیگر میانجی در بحران‌های منطقه‌ای. 

یکی از جلوه‌های مهم این بازتعریف نقش، سیاست خارجی موسوم به «صفر کردن تنش» با رقباست؛ رویکردی که امارات در سال‌های اخیر به‌ویژه در قبال ایران، قطر، سوریه و حتی ترکیه اتخاذ کرده است. 

پس از یک دوره پرتنش در دهه ۲۰۱۰، امارات به سمت کاهش درگیری‌های پرهزینه حرکت کرد، در عین حفظ منافع ژئواستراتژیک خود در نقاط حساسی چون دریای سرخ، باب‌المندب، لیبی، و یمن. این چرخش، محصول تجربه عملیاتی و درک واقع‌گرایانه‌ای از محدودیت‌های قدرت سخت بود. امارات دریافت که برای ایفای نقش پایدار در منطقه، نیازمند سیاست خارجی چندلایه است که بتواند هم‌زمان منافع اقتصادی، سیاسی و امنیتی را پیش ببرد، بدون آن‌که درگیر جنگ‌های فرسایشی شود. 

در همین راستا، دیپلماسی امارات شاهد توسعه سطوح نوینی از تعامل بوده است. از جمله گسترش روابط با اسرائیل در قالب «توافق‌نامه ابراهیم»، که نه‌تنها برای امارات یک برگ برنده ژئوپلیتیک در برابر ایران بود، بلکه فرصت‌های اقتصادی، فناوری و امنیتی متعددی را نیز به همراه داشت. 

امارات تلاش کرده است این روابط را از سطح نمادین فراتر ببرد و به‌صورت واقعی در سطح همکاری‌های فناورانه، سرمایه‌گذاری مشترک، امنیت سایبری و انتقال دانش دنبال کند. اما این گام در عین حال با انتقادات شدیدی در جهان اسلام و کشورهای عربی مواجه شد، چرا که به‌زعم منتقدان، نوعی عدول از اولویت مسئله فلسطین و نادیده گرفتن حقوق ملت‌های تحت اشغال بود. 

از سوی دیگر، حضور فعال امارات در مناطق دورتر چون شاخ آفریقا، مدیترانه شرقی، و آسیای مرکزی، نشان می‌دهد که سیاست خارجی این کشور به سطحی از بلوغ رسیده که می‌تواند از فضای ژئوپلیتیک خود فراتر برود. ساخت پایگاه‌های نظامی، سرمایه‌گذاری در بنادر و زیرساخت‌های راهبردی، تأسیس مراکز فرهنگی و مشارکت در عملیات بین‌المللی، نشانه‌هایی از تلاش برای شکل‌دهی به یک امارات بزرگ‌تر هستند. 

با این حال، پرسش جدی آن است که آیا این توسعه نقش، با منابع واقعی امارات و ظرفیت‌های انسانی، نهادی و نظامی آن همخوانی دارد؟ یا صرفاً بر موج منابع مالی و حمایت‌های بین‌المللی سوار شده و در صورت بحران، دچار عقب‌نشینی استراتژیک خواهد شد؟ 

همچنین، باید به یک وجه پنهان‌تر سیاست خارجی امارات نیز توجه کرد: استفاده از فناوری و داده‌ها به عنوان ابزار قدرت نرم. امارات، با سرمایه‌گذاری در هوش مصنوعی، شهرهای هوشمند، اقتصاد دیجیتال و تحلیل داده‌های کلان، تلاش کرده است تا در معادلات جدید قدرت، جایگاه معناداری برای خود تثبیت کند. این رویکرد، در تضاد با سنت محافظه‌کاری کشورهای منطقه است و نشان می‌دهد که ابوظبی می‌کوشد از «سیاست‌گذاری تکنولوژیک» نیز به عنوان ابزاری برای شکل‌دهی به نظم منطقه‌ای بهره گیرد. اما هم‌زمان، این کشور متهم به کنترل سنگین بر اطلاعات، محدودسازی رسانه‌ها، و سرکوب آزادی‌های دیجیتال نیز شده است؛ تناقضی که در درازمدت می‌تواند اعتبار بین‌المللی و جذابیت نرم‌افزاری این کشور را تهدید کند. 

در نهایت، مسئله مهمی که در آینده سیاست خارجی امارات باید مورد توجه قرار گیرد، پایداری سیاست خارجی در برابر شوک‌های داخلی و جهانی است. تا چه حد سیاست خارجی امارات وابسته به ساختارهای سیاسی متمرکز، تصمیم‌گیری‌های فردی و سرمایه‌گذاری‌های مبتنی بر ریسک است؟ اگرچه این کشور با ثبات اقتصادی و اجتماعی نسبی اداره می‌شود، اما تحولات جهانی مانند بحران‌های انرژی، جنگ‌های نیابتی، تغییرات اقلیمی یا نوسانات ژئوپلیتیکی می‌تواند توازن سیاست خارجی‌اش را به هم بزند. امارات نیازمند نهادینه‌سازی سیاست خارجی، مشارکت نخبگان دانشگاهی، و افزایش شفافیت تصمیم‌سازی در حوزه بین‌الملل است؛ امری که فعلاً در سطح محدودی دنبال می‌شود. 

در جمع‌بندی، امارات متحده عربی در حال بازتعریف جدی نقش خود در نظم نوین منطقه‌ای است؛ نقشی که از یک کشور محافظه‌کار و منفعل به یک بازیگر چندبُعدی و گاه تهاجمی تبدیل شده است. اگرچه این تحول برای این کشور فرصت‌های مهمی به همراه آورده، اما چالش‌هایی ساختاری، مشروعیتی و نهادی نیز در پیش دارد. سیاست خارجی امارات تنها در صورتی می‌تواند پایدار و موفق باشد که میان جاه‌طلبی‌های منطقه‌ای، ظرفیت‌های داخلی، اصول حقوق بین‌الملل و رضایت جامعه جهانی توازن ایجاد کند. در غیر این صورت، ممکن است شکاف میان تصویر بیرونی و واقعیت درونی، زمینه‌ساز بحران‌های پیش‌بینی‌ناپذیر شود.

پیشنهادی باخبر