چه کسانی پشت سوسیالیسم آمریکایی هستند؟

اقتصادنیوز: دسوزا، که به عنوان یک مفسر سیاسی و مستندساز محافظه‌کار شناخته می‌شود، در این اثر یک هدف کاملاً مشخص را دنبال می‌کند: افشای آنچه او «کلاهبرداری بزرگ سوسیالیسم» در آمریکا می‌نامد و بسیج عمومی برای مقابله با آن.
چه کسانی پشت سوسیالیسم آمریکایی هستند؟

به گزارش اقتصادنیوز به نقل از اکوایران، دینش دسوزا، در کتاب «آمریکا تحت لوای سوسیالیسم» استدلال می‌کند که فاشیسم همان سوسیالیسم است.

کتاب «آمریکا تحت لوای سوسیالیسم» اثر دینش دسوزا، محافظه‌کار آمریکایی هندی تبار، یک تحلیل سیاسی جدلی و یک مانیفست برای محافظه‌کاران آمریکایی در دوران معاصر است. 

اما مقصود دسوزا از سوسیالیسم آمریکایی چیست؟ 

برای درک عمیق این نکته، باید ابتدا با چارچوب فکری نویسنده آشنا شویم. دسوزا از موضعی ایدئولوژیک می‌نویسد که در آن، سرمایه‌داری نه تنها یک سیستم اقتصادی برتر، بلکه سنگ بنای اخلاقی و تمدنی جامعه آمریکا است و هرگونه حرکتی به سمت سوسیالیسم، حمله‌ای مستقیم به این سنگ بنا محسوب می‌شود. از نظر دسوزا، سوسیالیسم مدرن آمریکایی در وهله اول یک «کلاهبرداری» است که هدف آن نه برابری اقتصادی، بلکه انتقال ثروت و قدرت از یک گروه (کارآفرینان و طبقه‌ی متوسط) به گروهی دیگر (نخبگان دولتی و روشنفکر) است. او این ایده را به عنوان یکی از ستون‌های اصلی استدلال خود مطرح می‌کند و می‌نویسد: 

«سوسیالیسم اساساً یک طرح کلاهبرداری است. این طرح توسط گروهی از مردم ابداع شده است تا از گروه دیگری از مردم دزدی کنند. سوسیالیست‌ها می‌خواهند آنچه را که شما به دست آورده‌اید، بگیرند. آنها ممکن است آن را بازتوزیع ثروت بنامند، اما نام واقعی آن دزدی دولتی است». 

این نقل قول، لحن و جهت‌گیری کل کتاب را مشخص می‌کند: سوسیالیسم نه یک اشتباه سیاستی، بلکه یک شر اخلاقی است که در ذات خود با دزدی و فریب برابری می‌کند.

دسوزا برای اثبات تز اصلی خود، یعنی کلاهبرداری بودن سوسیالیسم، به سراغ ریشه‌های تاریخی و روانشناختی آن می‌رود. او استدلال می‌کند که جذابیت سوسیالیسم نه در منطق اقتصادی آن، بلکه در بهره‌برداری از یکی از تاریک‌ترین غرایز انسانی، یعنی «حسادت» (envy)، نهفته است. او میان «حسادت» و «غبطه» (jealousy) تمایز قائل می‌شود. غبطه، تمایل به داشتن چیزی است که دیگری دارد، و می‌تواند محرکی برای تلاش و پیشرفت باشد. اما حسادت، میلی بدخواهانه برای گرفتن و نابود کردن چیزی است که دیگری دارد، حتی اگر به خود شخص حسود نفعی نرسد. از دیدگاه دسوزا، سوسیالیسم بر پایه‌ی همین حسادت بنا شده است. این سیستم به جای آنکه به فقرا انگیزه دهد تا ثروتمند شوند، به آنها القا می‌کند که ثروت ثروتمندان از راه ناعادلانه به دست آمده و باید از آنها گرفته شود. او این رویکرد را در تضاد کامل با «رؤیای آمریکایی» قرار می‌دهد که مبتنی بر تحرک اجتماعی و امکان ثروتمند شدن از طریق سخت‌کوشی و نوآوری است. بنابراین، اولین گام دسوزا در ساختارشکنی سوسیالیسم، بازتعریف آن از یک ایدئولوژی اقتصادی به یک آسیب‌شناسی روانی و اخلاقی است. او با این کار، بحث را از حوزه‌ی سیاست‌گذاری‌های عمومی به حوزه‌ی نبرد خیر و شر منتقل می‌کند و به خواننده القا می‌کند که حمایت از سوسیالیسم، نه یک انتخاب سیاسی مشروع، بلکه همدستی در یک گناه بزرگ است.

فاشیسم؛ سوسیالیسم ملی‌گرا است

یکی از مبتکرانه‌ترین و در عین حال بحث‌برانگیزترین بخش‌های کتاب، تلاش دسوزا برای پیوند زدن سوسیالیسم با فاشیسم و نازیسم است. این استدلال در تضاد کامل با روایت تاریخی رایج قرار دارد که فاشیسم و نازیسم را به عنوان جنبش‌های راست افراطی و در تقابل با سوسیالیسم و کمونیسم چپ‌گرا معرفی می‌کند. دسوزا این روایت را رد می‌کند و معتقد است که این دو ایدئولوژی، نه تنها دشمن سوسیالیسم نبودند، بلکه خودشان اشکالی از سوسیالیسم ملی‌گرا بودند. 

او به نام کامل حزب نازی (حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان) اشاره می‌کند و سیاست‌های اقتصادی هیتلر و موسولینی، مانند کنترل شدید دولت بر صنایع، پروژه‌های عظیم دولتی و مخالفت با سرمایه‌داری بازار آزاد را به عنوان شواهدی بر ماهیت سوسیالیستی آنها ارائه می‌دهد. او می‌گوید:

«چپ‌گرایان امروزی سخت تلاش می‌کنند تا فاشیسم و نازیسم را در طیف راست قرار دهند. این یک تحریف تاریخی عظیم است. هیتلر و موسولینی هر دو سوسیالیست بودند. تفاوت آنها با سوسیالیست‌های انترناسیونالیست این بود که آنها سوسیالیسم را برای ملت خود می‌خواستند». 

دسوزا با این کار، دو هدف را دنبال می‌کند. اول، او تلاش می‌کند تا بار اخلاقی جنایات نازیسم و فاشیسم را بر دوش سوسیالیسم قرار دهد و به این ترتیب، هرگونه گرایش به سوسیالیسم در عصر حاضر را به طور ضمنی با حمایت از توتالیتاریسم برابر بداند. دوم، او با این تاریخ‌نگاری تجدیدنظرطلبانه، چپ مدرن آمریکا را که خود را پرچمدار مبارزه با فاشیسم می‌داند، خلع سلاح می‌کند و آنها را وارثان همان ایدئولوژی‌هایی معرفی می‌کند که ادعای مخالفت با آن را دارند.

آمریکا تحت لوای سوسیالیسم

چه کسانی پشت سوسیالیسم آمریکایی هستند؟

پس از تعریف سوسیالیسم به عنوان یک کلاهبرداری مبتنی بر حسادت و پیوند زدن آن با توتالیتاریسم قرن بیستم، دسوزا به سراغ وضعیت فعلی آمریکا می‌رود تا نشان دهد چه کسانی «پشت آن هستند». او یک تصویر پیچیده از «اژدهای چند سر سوسیالیسم» ارائه می‌دهد که شامل گروه‌های مختلفی است که هر کدام با انگیزه‌های متفاوت، در نهایت یک هدف مشترک را دنبال می‌کنند. 

اولین سر این اژدها، «سوسیالیست‌های آکادمیک» هستند؛ روشنفکران و اساتید دانشگاهی که به گفته‌ی او، در برج عاج خود تئوری‌های مارکسیستی و پسامدرن را ترویج می‌کنند و نسل جدید را با ایده‌های ضدسرمایه‌داری شست‌وشوی مغزی می‌دهند. 

سر دوم، «سوسیالیست‌های خیابانی» هستند؛ فعالانی مانند آنتیفا و دیگر گروه‌های رادیکال که به گفته دسوزا، نیروی پیاده‌نظام خشونت‌طلب این جنبش را تشکیل می‌دهند و با ایجاد آشوب و ارعاب، به دنبال بی‌ثبات کردن جامعه هستند.

 سر سوم، «سوسیالیست‌های دولتی» هستند؛ سیاستمداران حزب دموکرات، به ویژه چهره‌هایی مانند برنی سندرز، که با وعده‌هایی مانند «بیمه درمانی برای همه» و «معامله جدید سبز» تلاش می‌کنند تا کنترل دولت بر اقتصاد و زندگی شهروندان را به شکلی بی‌سابقه افزایش دهند. دسوزا معتقد است که این سیاست‌ها، پوششی فریبنده برای همان هدف قدیمی سوسیالیسم، یعنی مصادره ثروت و تمرکز قدرت، هستند. او در این باره می‌نویسد: 

«وقتی سوسیالیست‌ها از چیزهای رایگان صحبت می‌کنند، منظورشان این نیست که این چیزها هزینه‌ای ندارند. منظورشان این است که شخص دیگری هزینه آن را پرداخت خواهد کرد. و آن شخص دیگر، شما هستید».

اما شاید غافلگیرکننده‌ترین بخشی که دسوزا به عنوان یکی از سرهای اژدهای سوسیالیسم معرفی می‌کند، «سوسیالیست‌های شرکتی» باشد. این ایده در نگاه اول متناقض به نظر می‌رسد، زیرا شرکت‌های بزرگ معمولاً به عنوان نمادهای سرمایه‌داری شناخته می‌شوند. اما دسوزا استدلال می‌کند که بسیاری از غول‌های فناوری و شرکت‌های بزرگ چندملیتی، با دولت و حزب دموکرات همدست شده‌اند تا یک سیستم سوسیالیسم دولتی را ایجاد کنند. در این سیستم، شرکت‌های بزرگ در ازای حمایت از سیاست‌های چپ‌گرایانه در حوزه‌های فرهنگی و اجتماعی (مانند سیاست‌های هویتی و عدالت اجتماعی)، از دولت امتیازات انحصاری، یارانه‌های هنگفت و معافیت‌های قانونی دریافت می‌کنند. این اتحاد نامقدس، به گفته‌ی دسوزا، رقابت آزاد را از بین می‌برد و یک الیگارشی قدرتمند از نخبگان دولتی و شرکتی ایجاد می‌کند که هم قدرت سیاسی و هم قدرت اقتصادی را در انحصار خود دارند. این تحلیل، به دسوزا اجازه می‌دهد تا بخش‌هایی از سرمایه‌داری مدرن را نیز مورد نقد قرار دهد، بدون آنکه از اصول بنیادین بازار آزاد دفاع نکند. او میان «سرمایه‌داری کارآفرینانه» که آن را می‌ستاید و «سرمایه‌داری رفاقتی» که آن را تقبیح می‌کند، تمایز قائل می‌شود و دومی را شکلی پنهان از سوسیالیسم می‌داند. این رویکرد، کتاب او را برای آن دسته از محافظه‌کارانی که نسبت به قدرت بی‌حد و حصر شرکت‌های بزرگ نیز بدبین هستند، جذاب‌تر می‌کند.

چگونه آن را متوقف کنیم؟

در بخش پایانی کتاب، دسوزا به این پرسش می‌پردازد که «چگونه آن را متوقف کنیم». راه حل‌های او ترکیبی از استراتژی‌های سیاسی، فرهنگی و فکری است. اولین و مهم‌ترین گام از نظر او، «افشای کلاهبرداری» است. او معتقد است که سوسیالیست‌ها با استفاده از زبانی فریبنده و وعده‌هایی جذاب، ماهیت واقعی برنامه‌های خود را پنهان می‌کنند. وظیفه محافظه‌کاران این است که این فریب را آشکار کنند و به مردم نشان دهند که پشت وعده‌ی «چیزهای رایگان»، تهدید مصادره‌ی اموال و از دست رفتن آزادی نهفته است. 

او بر اهمیت مقابله با روایت چپ در رسانه‌ها، دانشگاه‌ها و هالیوود تأکید می‌کند و از محافظه‌کاران می‌خواهد که به جای حالت تدافعی، با شجاعت و اعتماد به نفس از برتری‌های اخلاقی و عملی سرمایه‌داری دفاع کنند. او می‌گوید: 

«ما باید پرونده‌ی سرمایه‌داری را نه فقط به عنوان یک سیستم اقتصادی کارآمد، بلکه به عنوان یک سیستم اخلاقی برتر مطرح کنیم. سرمایه‌داری با طبیعت انسان هماهنگ است؛ به جاه‌طلبی، نوآوری و سخت‌کوشی پاداش می‌دهد. سوسیالیسم با سرکوب این ویژگی‌ها، روح انسان را خرد می‌کند». 

علاوه بر نبرد فرهنگی، دسوزا بر اهمیت اقدام سیاسی نیز تأکید دارد. او از رای‌دهندگان می‌خواهد که به طور قاطع علیه حزب دموکرات که او آن را به طور کامل حزب سوسیالیست می‌داند، رأی دهند و از سیاستمداران محافظه‌کاری حمایت کنند که مایل به مبارزه‌ی بی‌امان با دستور کار سوسیالیستی هستند. 

در نهایت، دسوزا کتاب را با لحنی هشدارآمیز اما امیدوارانه به پایان می‌رساند و معتقد است که اگر مردم آمریکا به ماهیت واقعی تهدید سوسیالیسم پی ببرند، آن را رد خواهند کرد و از میراث بنیان‌گذاران خود که بر پایه‌ی آزادی فردی، مالکیت خصوصی و دولت محدود بنا شده است، دفاع خواهند کرد.

دینش دسوزا

دینش دسوزا

پیشنهادی باخبر