این گل پرپر از کجا آمده؟/شهدایی که دشمن روی پیکرشان مین کاشته بود - تابناک | TABNAK

این گل پرپر از کجا آمده؟/شهدایی که دشمن روی پیکرشان مین کاشته بود

نیروهای ارتش بعثی عراق، پس از کشتار رزمندگان ایرانی در کانال حنظله، کانال را با خاک پر و تپه‌های اطرافش را صاف کردند. روی کانال پرشده از خاک را هم مین کاشتند. به‌همین‌دلیل نیروهای تفحص با برخی از شهدایی روبرو شدند که دشمن روی پیکرشان مین کاشته بود.
کد خبر: ۱۳۴۳۳۸۶
| |
3 بازدید

این گل پرپر از کجا آمده؟/شهدایی که دشمن روی پیکرشان مین کاشته بود

به گزارش خبرنگار فرهنگی تابناک، روز دوشنبه ۱۰ آذر بود که یک‌تصویر جدید از شهدای تفحص‌شده دوران دفاع مقدس ۸ ساله توسط معراج شهدا منتشر شد. پیکر این‌شهید در منطقه شرق دجله پیدا شده و بهانه‌ای برای مرور بخشی از خاطرات گسترده حوزه تفحص شهداست.

دو سال پس از پایان جنگ تحمیلی، گروه‌های تفحص پیکرهای شهدا به مناطق جنگی اعزام شدند و لشگرهای مختلف گروه‌های تفحص خود را در مناطقی که عملیات‌های مختلف سال‌های دفاع مقدس انجام شده بودند، فعال کردند. یکی از این لشگرها، لشکر ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) بود که فعالیت‌هایش با فراز و فرودهایی همراه بود و پس از ۱۱ سال فعالیت، با کشف بیش از ۱۰ هزار شهید، روز ۱۸ دی ۱۳۸۰ به کار خود در مناطق عملیاتی جنوب پایان داد. برای تفحص این ده‌هزار شهید، ۱۰ تن از اعضای تفحص لشکر ۲۷ در بازه زمانی مذکور به شهادت رسیدند.

محمدحسن منافی یکی از اعضای گروه تفحص لشکر ۲۷ محمدرسول‌الله است که خاطرات خود را در این‌زمینه نقل و ثبت کرده است. او می‌گوید سال ۱۳۷۸ زمزمه‌های شروع دوباره تفحص شنیده می‌شد. منافی که در آن‌مقطع مشغول تحصیل علوم حوزوی بود و به خطاطی برای نمایشگاه‌ها و فعالیت‌های تبلیغاتی می‌پرداخت، از دوستان و آشنایان خود در لشکر ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) خواست در صورت شروع دوباره تفحص او را آگاه کنند که این اتفاق رخ می‌دهد و به قول یکی از دوستان وی، «به هر زحمتی که بود، تفحص دوباره شروع شد.» در نتیجه گروه تفحص لشکر ۲۷ کار خود را در منطقه رملی فکه که محل عملیات گردان‌های کمیل و حنظله از این لشکر در عملیات‌های والفجر مقدماتی و والفجر یک بوده، شروع می‌کند.

کلنجار رفتن با گرما و عقرب‌ها، ازجمله سختی‌های متداولی بوده که نیروهای تفحص با آن‌ها روبرو بوده‌اند. منافی در یکی از خاطرات اردیبهشت ۱۳۷۹ خود در دوکوهه می‌گوید «شب‌ها به خاطر گرمای هوا، به‌خصوص هوای داخل سنگر، بیرون می‌خوابیدیم، اکثراً شب‌ها بیدار بودیم. نه به خاطر عبادت و این‌جور حرف‌ها؛ پشه‌ها نمی‌گذاشتند بخوابیم.» او سطح تحمل نیروهایی را که با امکانات ناچیز رفاهی در تفحص ماندند، ستودنی می‌خوانَد. چون ماندن و رفتن نیروها به اختیار خود بوده و حضورشان، وظیفه محول و دستور نظامی نبوده است.

* مواد لازم!

نیروهای تفحص لشکر ۲۷، حداقل به دو بیل مکانیکی نیاز داشتند اما چون تنها یک‌بیل در اختیارشان بوده، ناچار با آن مدارا می‌کردند تا معیوب و نیازمند تعمیر نشود. شیوه کار تفحص هم این‌گونه بود که پس از اطمینان کامل از صفرشدن منطقه (این‌که در منطقه دیگر شهیدی وجود ندارد) برای شروع وارد منطقه عملیات دیگر شده و نقشه و اطلاعات آن منطقه و عملیاتش را گردآوری می‌کردند. در برخی روزهای گرم جنوب، پس از بارندگی‌های جنوب ایران، خاک و غبار از روی استخوان شهدای که در عمق کمتری از خاک مدفون بوده‌اند، کنار رفته و سفیدی استخوان‌ها توجه نیروهای تفحص را جلب می‌کرد.

در ابتدا، محل مناسبی برای مقر تفحص لشکر ۲۷ در فکه در نظر گرفته شد. پس از آن سوله‌های سیمانی را با چند تریلی از منطقه عملیاتی والفجر ۱ به والفجر مقدماتی (فکه جنوبی) انتقال دادند. در این مقطع به‌قول منافی از سرباز تا سردار همه در کنار هم بوده و کار می‌کردند.

تیرماه ۱۳۷۸ که رسید، کار تفحص، پس از تعطیلی موقت، دوباره به‌طور رسمی در فکه جنوبی (منطقه والفجر مقدماتی، مقتل شهدا، شهید آوینی، تپه دوقلو، کانال کمیل و حنظله) آغاز شد.

اتفاق مهم بعدی مربوط به مهرماه ۱۳۷۸ است که به‌خاطر انفجار مین ضد تانک در برخورد با پاکت بیل مکانیکی گروه، تصمیم گرفته شد به‌خاطر خشک‌شدن آب‌های فصلی منطقه چزابه، بیل را از فکه به چزابه منتقل کنند و کار را در آن منطقه پی بگیرند. هوای چزابه با هوای فکه تفاوت زیادی داشت و به‌قول منافی، بسیار شرجی و گرم بوده است.

منطقه والفجر مقدماتی که به قتلگاه فکه معروف است، همان‌مکانی است که ارتش عراق با کمک کماندوهای سودانی و دیگر نیروهای کشورهای عربی، به نیروهای ایرانی حمله‌ور شد. کماندوهای سودانی در روایت رزمندگان جنگ، موجودات عجیب‌الخلقه‌ای روایت شده‌اند که دوبرابر قدوهیکل رزمنده‌های ایرانی جسّه داشته‌اند. واقعیت تلخ تاریخی دیگر از آن منطقه این است که نیروهای ارتش بعثی عراق، پس از کشتار رزمندگان ایرانی در کانال حنظله، کانال را با خاک پر و تپه‌های اطرافش را صاف کردند. روی کانال پرشده از خاک را هم مین کاشتند. به‌همین‌دلیل نیروهای تفحص با برخی از شهدایی روبرو شدند که دشمن روی پیکرشان مین کاشته بود.

* مشخص‌شدن موقعیت کانال حنظله

یکی از مناظری که منافی در روزهای تفحص مشاهده کرده، این بود که بین مین‌های ضدتانک و ضدنفر، بوته‌هایی سبز شده بودند که از لابه‌لای استخوان شهدا عبور کرده بودند. یک‌بار هم شهیدی را که زیر گل‌های شقایق مدفون بوده پیدا می‌کنند که گل‌ها از میان چشم‌های این شهید روییده بوده‌اند. بهمن‌ماه سال ۱۳۷۸ با پیداشدن پیکر حسین یاری‌نسب فرمانده گردان حنظله، موقعیت دقیق این کانال برای نیروهای تفحص پیدا شد.

منافی در خاطراتش می‌گوید فردی که به‌عنوان آشپز گروه تفحص در مقر می‌مانده، یکی از فداکارترین افراد گروه بوده چون علی‌رغم میل زیادی که همه به پیدا کردن شهید داشته‌اند، در مقر باقی می‌مانده تا هنگام بازگشت نیروها در غروب، غذا و خوراک‌شان حاضر باشد. درباره مساله آشپزی در نیروهای تفحص لشکر ۲۷، باید به این نکته هم اشاره کنیم که علی محمودوند (در جریان تفحص شهید شد) فرمانده وقت این‌گروه تفحص، در یکی از بازگشت‌های خود از مرخصی، دفتر دستور پخت غذاهای مختلف را به مقر می‌آورد. در قدم بعدی هم ناچار شدند برای تهیه نان، یک تنور گازی به منطقه تفحص منتقل کنند و همان‌جا نانوایی کنند.

این گل پرپر از کجا آمده؟/شهدایی که دشمن روی پیکرشان مین کاشته بود

* اوقات فراغت با آژانس شیشه‌ای و لیلی با من است!

نیروهای تفحص لشکر ۲۷ در ایام فراغت، با یک‌دستگاه ویدئو، فیلم‌های سینمایی مثل «لیلی با من است» و «آژانس شیشه‌ای» را تماشا می‌کرده‌اند و به گفته منافی، بیشتر هم فیلم «آژانس شیشه‌ای» را می‌دیده‌اند و بیش از ۲۰ بار این‌فیلم را تماشا کردند. این‌نیروها سال ۱۳۷۹ هم سریال تلویزیونی «ولایت عشق» را تماشا کردند.

* درگیری نیروهای تفحص ارتش با منافقین

همکاری تنگاتنگ ارتش و سپاه و ادامه جنگ مسلحانه با منافقین یکی دیگر از خاطرات نیروهای تفحص است و برخی از خاطرات تفحص مربوط به نیروهای ارتش است و نیروی زمینی ارتش، در سال‌های ۷۸، ۷۹ و ۸۰ در مناطق مرزی و محدوده‌های تفحص، درگیری‌های زیادی با نیروهای منافقین داشته‌اند. یکی از نیروهای ارتش که در آن مقطع، هر روز برای شناسایی راه‌های نفوذ منافقین در خط مرزی مشغول گشت بوده، پس از استخوان‌های بیرون‌زده از خاک را می‌بیند و نیروهای تفحص را مطلع می‌کند.

منافقین در آن برهه برای ضربه‌زدن به نیروهای تفحص، اقدامات زیادی کرده و از خط عراق وارد ایران می‌شدند. اواخر آبان ۱۳۷۹، نیروهای ارتش هرشب در خط مرزی با منافقین درگیری مسلحانه داشتند. منافی در این‌باره می‌گوید «به خاطر سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، منافقین در مرز دست به حرکت‌هایی زده بودند. در سه راهی دهلران نیز با بچه‌های ارتش درگیر شده و یکی را هم به شهادت رسانده بودند. دو نفر از منافقین به هلاکت رسیده و دو نفرشان هم اسیر شده بودند.»

* شهدایی که پایشان با سیم تلفن به هم بسته بود

اوایل آذر سال ۱۳۷۸ پیکر ۵ شهید در چزابه، پیدا شد که همگی کنار هم افتاده بودند و یکی از آن‌ها هم روی برانکارد قرار داشت. همان‌زمان نیروهای تفحص تبریز (لشکر ۳۱ عاشورا) هم که در فاصله ۳۰۰ متری تفحص لشکر ۲۷ مشغول بودند، ۱۳ شهید را پیدا کردند. طی روزهای آذرماه آن‌سال، یکی از پناهندگان عراقی که در عملیات والفجر ۶ در چزابه بوده و محل دفن چندشهید را به سپاه بدر گزارش داده بود، به‌مدت یک‌هفته به منطقه تفحص آورده شد. این کار توسط مجید پازوکی (در خلال تفحص شهید شد) انجام شد.

در ادامه روزهای آذر، همزمان با سالروز وفات حضرت خدیجه (س) نیروهای تفحص با رسیدن به سیم یک تلفن جنگی، به سه‌شهید رسیدند که پاهایشان با سیم تلفن بسته شده بود و هر سه هم پلاک داشتند. بنابراین به‌راحتی شناسایی شدند. حتی در جیب یکی از این شهدا، کارت شناسایی اعزام به جبهه و گواهی‌نامه رانندگی، سالم باقی مانده بوده است.

* تفحص تعطیل نشود!

با اتمام کار تفحص در چزابه در آذر سال ۷۸، نیروهای تفحص لشکر ۲۷ بیل مکانیکی را به فکه برگرداندند و کار را در این‌منطقه از سر گرفتند. 

شهریورماه ۷۹ وقتی سردارباقرزاده فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح از پایان کار تفحص خبر داد و دستور خاتمه کار نیروهای لشکر ۳۱ عاشورا و بازگشت‌شان از منطقه تفحص را صادر کرد. این‌دستور باعث اضطراب و نگرانی زیادی بین نیروهای تفحص لشکر ۲۷ شد و به تب‌وتاب افتادند تا تفحص تعطیل نشود. در نتیجه با مذاکراتی محمودوند با فرماندهان رده بالا، بنا شد گروه از فکه به شلمچه رفته و کار را آن‌جا ادامه دهد. 

* هشت‌شهیدی که سر روی زانوی هم داشتند

اواسط دی‌ماه ۱۳۷۹ در منطقه فکه، موقعیت جالبی پیش آمد که در آن، طی ۱۲ روز هیچ‌شهیدی پیدا نشد. اما ناگهان نیروهای تفحص به یک شهید رسیدند و از این‌شهید، به ۷ شهید دیگر. این‌۸ شهید در یک‌کانال بودند و هرکدام سر روی زانوی شهید دیگر داشتند. این شهدا مربوط به گردان انصارالرسول لشکر ۲۷ بودند که روز ۱۸ بهمن ۱۳۶۱ در عملیات والفجر مقدماتی به شهادت رسیده بودند.

* علی‌آقا

پایان کار تفحص لشکر ۲۷، برای نیروهای آن غمناک و سرشار از خاطرات پردرد شهیدشدن برخی از نیروها و فرمانده‌هان‌شان است. علی‌محمودوند پیش از شروع کار برون‌مرزی شهید شد و مجید پازوکی فرماندهی گروه را به عهده گرفت.

شهید علی محمودوند همیشه با یک امدادگر و راننده آمبولانس به شناسایی مناطق تفحص می‌رفت و آن‌ها را به حالت آماده‌باش کنار میدان مین نگه می‌داشت تا خود پاکسازی‌های لازم را انجام دهد. او طبق خاطرات اهالی تفحص، وارد میدان مین می‌شد و ساعت‌ها شناسایی می‌کرد. محمودوند با عوارض جانبازی و پای مصنوعی که بارها در طول تفحص از جا درآمد، ساعت‌ها در مناطق جنگی پیاده‌روی می‌کرد و اگر کسی می‌خواست به‌عنوان تبرک، چیزی از وسایل شهدای تفحص‌شده بردارد، اجازه نمی‌داد و می‌گفت: «این‌وسایل برای مادران شهدا و خانواده‌هایشان است که چندسال است منتظرند.» او معتقد بود این وسایل در دست نیروهای تفحص امانت هستند و بدون اجازه حق دست‌زدن به آن‌ها را ندارند. اگر هم بحث تبرک و یادگاری مطرح باشد، خانواده‌های شهدا مُحق هستند و این وسایل برای آن‌هاست.

یکی از خاطرات جالب منافی از شهید محمودوند مربوط به قرائت دعای عرفه سال ۱۳۷۸ در طلائیه است. محمودوند با شروع مراسم دعای عرفه و خواندن چندصفحه، کتاب دعا را بسته و می‌خوابد. منافی می‌پرسد از دوکوهه تا طلائیه را برای همین دو صفحه آمده‌اند؟ که محمودوند در پاسخ می‌گوید «اگر بخواهد قبول کند، همین کافیه. اگر هم نه چرا خودم را به زحمت بیندازم.»

علی محمودوند ۲۲ بهمن سال ۷۹ در اثر انفجار مین به شهادت رسید و به گفته شاهدان، به حالت سجده و رو به قبله افتاده بود. یکی از دستاوردهای مهم او در امر تفحص که خودش سال ۶۱ در کانال حنظله مجروح شده بود، پیدا کردن کانال‌های کمیل و حنظله بود. او اتفاقات و وقایع تفحص را با دوربین فیلمبردای خود ثبت و ضبط می‌کرد که هفت‌ماه پس از شهادتش، نیروهای تفحص با جمع‌آوری هزینه جمعی، یک‌دوربین فیلمبرداری خریدند تا صحنه‌های تفحص را ثبت کنند.

شهید محمودوند درباره مساله شهادت خود به دوستانش گفته بود: «اول اینکه من برای شهادت به منطقه نیامده‌ام. من براساس تکلیفی که بر دوشم بود و برای ادای آن آمدم و تا به حال هم از خدا نخواسته‌ام که شهید بشوم. بعد هم من در قطعه بیست و هفت بهشت‌زهرا جا دارم. اگر توفیقی شد، همان‌جا دفنم می‌کنند.»

این گل پرپر از کجا آمده؟/شهدایی که دشمن روی پیکرشان مین کاشته بود

شهیدان علی محمودوند و مجید پازوکی

* ادامه کار با آقامجید

تیرماه ۱۳۸۰ زمزمه‌های شروع کار برون‌مرزی شنیده شد و با پیچیدن این‌زمزمه، تیپ ۲۱ امام رضای خراسان در فکه، نزدیک پاسگاه سلمان (مریم سابق) مقری تاسیس کرد و کار برون‌مرزی تفحص لشکر ۲۷ به‌طور رسمی از ۲۰ شهریور سال ۸۰ با فرماندهی مجید پازوکی آغاز شد. او هم دو گروه را در خاک ایران و خاک عراق مامور ادامه کارهای تفحص کرد.

به‌دلیل حساسیت بالای نیروهای بعثی ارتش عراق برای شناخت فرمانده و فرمانده اطلاعات، نیروهای تفحص ناچار بودند با هوشیاری زیاد رفتار کنند تا هویت و سمت این دو افشا نشود. علت اصرار بعثی‌ها برای شناخت فرمانده و فرمانده اطلاعات تفحص، جلوگیری از کار آزادانه آن‌ها عنوان شده است. منافی می‌گوید از مرز ایران تا جاده‌ای که درون خاک عراق در آن تردد می‌کرده‌اند، دیگر اجازه برگشت به منطقه‌ای که پیش‌تر در آن کار کرده بودند، وجود نداشت. به همین‌دلیل به نیروهای برون‌مرزی تفحص سفارش شد با حوصله و بدون عجله کار کنند. این میان، نیروهای تفحص با سربازان و ارتشی‌های شیعه عراقی طرح دوستی ریختند و دوست شدند. 

* افسر بعثی گوشه لباس شهید را برای تبرک برداشت

با گذشت یک‌ماه از شروع تفحص برون‌مرزی، ۱۰ شهید که بیشترشان پلاک داشتند، پیدا شدند. در دوران کار برون‌مرزی، ابراز علاقه نیروهای تفحص به شهدا باعث تعجب بعثی‌ها بوده اما در نهایت یکی از آن‌ها، برای تبرک‌جستن، گوشه پیراهن یکی از شهدای ایرانی را برای خود برداشت. 

مجید پازوکی هم ۱۷ مهرماه ۸۰ براثر انفجار مین در خاک عراق به شهادت رسید و به گفته شاهدان، شهادتش تقریباً مانند محمودوند رقم خورد؛ تمام بدنش پر از ترکش، یکی از پاها و دست‌هایش قطع و ترکش مین به قسمتی از سرش برخورد کرد. شهادت این‌فرمانده تفحص هشت‌ماه پس از شهادت محمودوند رخ داد. 

* توقف کامل تفحص

پس از شهادت مجید پازوکی، تعطیلی کار برون‌مرزی و برگشت نیروها به خاک ایران، فرماندهی تفحص لشکر ۲۷ به حمید معجزاتی محول شد. در ادامه اتفاقات، علی‌رضا شهبازی و محمدرضا زمانی در آذر سال ۱۳۸۰ در فکه به شهادت رسیدند و تفحص لشکر ۲۷ به‌طور کامل متوقف شد.

* اگر خودشان نخواهند پیدا نمی‌شوند/شهدایی که بعد از بگوبخند پیدا شدند

نیروهای تفحص بر این باور بودند که اگر شهدا نخواهند، پیدا نمی‌شوند. این مساله به‌روایت منافی، خود را در تفحص کانالی که پیش‌تر دوبار تفحص شده بود نشان داد؛ وقتی که در عمق یک‌ونیم‌متری خاکش، شهید پیدا شد. دو شهید دیگر هم در منطقه رملی فکه و کانال حنظله بودند که موقعیت‌شان پس از ۱۲ سال و وجود باد و باران فراوان جنوب، تغییر نکرده و بدون این‌که از هم جدا شوند، کنار هم پیدا شدند.

سال ۱۳۷۹ در یکی از جست‌‌وجوهای تفحص‌گران که منافی هم در آن‌حضور داشته، برای پیداکردن شهدا، مراسم عزاداری و توسل برگزار شد اما نتیجه‌ای حاصل نشد. منافی می‌گوید «پس از مراسم، تا نصفه‌های شب گفتیم و خندیدیم و بعد توانستیم ۳ شهید از شهدای گردان حنظله پیدا کنیم. گویی این‌شهدا هم مثل خودمان اهل بگو بخند بودند نه اهل گریه زاری.» 

میلی صفحه خبر موبایل


پیشنهادی باخبر