تاریخسازیِ سریال «خاندان داوود» برای صهیون
دو فصل نخست سریال «خاندان داوود» نه تنها از نظر فنی و هنری دستاوردهایی چشمگیر داشتهاند بلکه در حوزههای دینی و سیاسی نیز بحثهای جدی درباره تحریف روایتهای دینی و همسویی با گفتمانهای معاصر ایجاد کردهاند. این نقد جامع تلاش میکند با بررسی سه جنبه فنی، دینی و سیاسی تصویری کامل از نقاط قوت و ضعف سریال ارائه دهد و پیامدهای فرهنگی آن را روشن سازد.
جلوههای بصری، بازیگری و فناوریهای نوین خیره کننده
سریال «خاندان داوود» در دو فصل انتشار یافته مجموعهای از تصمیمهای فنی جسورانه و هم زمان بحث برانگیز را به نمایش میگذارد؛ تصمیمهایی که از یکسو کیفیت تولید و ظرفیتهای جذاب روایی را بالا بردهاند و از سوی دیگر پرسشهای جدی درباره زبان بصری و روشهای تولید مدرن پدید آوردهاند.
از منظر گریم، لباس و دکوپاژ، سریال به خوبی فضای باستانی را بازسازی میکند، فضاهای دربار، سنگفرشها، تابلوها و مجموعه جلوههای محیطی، تصویری یکپارچه میسازند که برای مخاطب عام ملموس و واقعی جلوه میکند؛ این جنبه یکی از نقاط قوت فصل اول بود که باعث پیوند سریع بین مخاطب و متن شد.
بازی مایکل اسکندر در نقش داوود (ع) و نقش آفرینی استیفن لانگ و سایر بازیگران اصلی توانسته لایههای روانشناختی شخصیتها را تقویت کند و از توصیفهای پلات محور فراتر برود؛ این موفقیت در بازیگری کمک کرد مخاطب به شخصیتها بهعنوان افراد چند بعدی اعتماد کند و نه صرفاً نمادهای افسانهای.
با این حال بزرگترین و مشهودترین تغییر فنی در فصل دوم بهرهگیری فراگیر از ابزارهای تولید دیجیتال و به ویژه نماهایی است که یا بهکمک هوش مصنوعی تولید شدهاند یا در فرآیند خلقشان از اپلیکیشنهای مولد تصویر و ویدئو استفاده شده است.
سازندگان آشکارا اعلام کردهاند که برای برخی سکانسها به ویژه آرایش صحنه نبرد گولیات و بخشهای دیگر از ترکیب ابزارهای سنتی و هوش مصنوعی استفاده شده است.
این انتخاب دو پیامد هم زمان دارد. نخست، امکان خلق صحنههایی پهناور و پر جزئیات که به وجه سینمایی سریال عمق میدهد و بدون آن پیاده سازیشان با بودجه و زمان محدود دشوار مینمود؛ دوم، این اتکا به فناوری مولد میتواند به یکنواختی بصری، محو عناصر فیزیکی و طبیعی فیلمسازی و خلق تصویری جذاب بدل کند که مخاطب معاصر بدون دانش تولیدی، آن را به عنوان حقیقت صحنه بپذیرد؛ بدین معنا تصویری که ظاهراً مستند و تاریخی است در واقع محصول فرایندی الگوریتمیک و تدوینی است که لایه تخیلی آن پنهان میماند و این همان دغدغهای است که کارشناسان درباره واقعیت تصویری آثار تاریخی مطرح میکنند.
از منظر روایت شناختی، فصل اول تا حد زیادی بر شکل گیری شخصیت متمرکز بود و در نتیجه ریتمی متعادل بین سکانسهای درونی و سکانسهای برون متنی حفظ شد اما فصل دوم با گسترش چشمگیر سکانسهای جنگی و درگیریها بر اکشن و مقیاس حماسی تأکید بیشتری دارد.
این انتقال لحن باعث شده تا سریال بیش از حد به سمت محصولی تجاری شبیه به سریالهای جنگی متمایل شده و وجه الهیاتی و روانی داستان را تضعیف کرده است. همچنین فصل نخست در برخی سکانسها فاقد کشش دراماتیک لازم است و گاهی به واسطه اعتماد بیش از حد به نام و متن منبع از کارکرد دراماتیک میافتد.
روایت تصویری جالوت از سرزمین گولیات که در کتاب مقدس یهودیان (سموئیل) یک جنگجوی فلسطینی از شهر «گَت» و از قوم فلسطینیان معرفی میشود، نمونهای است از برخورد میان خلاقیت بصری و خطر اغراق؛ از یک سو طراحی کاراکتر غول پیکر و صحنه نبرد او از نظر سینمایی توانسته حس تهدید را تقویت کند و بر میدان دراماتیک اثر بیفزاید؛ اما از سوی دیگر نمایش جسم غول پیکر به سطحی از اسطوره گرایی و تقریباً ورود به ژانر فانتزی منتهی شده که با متن کتاب مقدس یهودیان که تأکید اندازه او ۲۷۰ سانتیمتر است ناسازگار به نظر میآید.
سازندگان برای ایجاد صحنه نبرد گولیات از هوش مصنوعی بهره بردهاند و این سکانس به عنوان نمونهای از تلفیق ابزارها معرفی شده است.
همچنین از منظر فنی «خاندان داوود (ع)» اثری است که توانسته با ابزارهای مدرن تصویری جذاب و گسترده خلق کند و در بازار سریالها توجه زیادی کسب نماید؛ آمار جذب مخاطب و تجدید فصل مؤید این محبوبیت است؛ اما این موفقیت فنی هم زمان بحران اخلاقی- اپیستمولوژیک (اپیستمولوژیک دانش تاریخی را تحریف میکند و مرز میان روایت هنری و حقیقت تاریخی را مخدوش میسازد.) تولید تصویر تاریخی را برجسته میسازد. وقتی تصویر به راحتی خلق میشود فاصله میان «چگونه اتفاق افتاد» و «چگونه نمایش داده شده» بیش از پیش مبهم میشود و این ابهام تولیدی باید همواره در نقد فنی مد نظر قرار گیرد.
در مجموع با وجود جذابیتهای بصری و سرمایهگذاری عظیم، سریال «خاندان داوود (ع)» در دو فصل نخست خود با چند ضعف فنی جدی رو به روست. نخست، استفاده افراطی از جلوههای ویژه و ابزارهای هوش مصنوعی که در فصل دوم باعث شده برخی صحنهها اغراقآمیز و یکنواخت جلوه کنند، مثلاً نماهای نبرد، هرچند پرشکوه، گاه فاقد بافت انسانی و واقعگرایی سینماییاند و بیش از حد به بازیهای ویدئویی شباهت پیدا میکنند.
دوم، ریتم روایی در فصل اول و دوم ناهماهنگ است. فصل اول گاهی کند و فاقد کشش دراماتیک میشود در حالی که فصل دوم با افراط در اکشن، عمق روانشناختی شخصیتها را قربانی میکند.
سوم، طراحی صحنه و لباس هر چند چشمگیر است اما در برخی جزئیات تاریخی دقت لازم را ندارد و بیشتر به بازسازی کلیشهای از «هالیوود باستانی» شباهت دارد تا بازنمایی دقیق آن دوران که در کتب مقدس یهودیان بیان شده است.
چهارم تدوین و مدیریت زمان، اپیزودها گاه باعث کشدار شدن روایت میشوند؛ لحظات کلیدی مانند نبرد داوود (ع) و جالوت بیش از حد طولانی شده و پیام اصلی داستان تحت الشعاع جلوههای بصری قرار میگیرد.
هرچند سریال از نظر فنی پرزرق و برق است اما همین انتخابها گاه به قیمت از دست رفتن اصالت، ریتم متوازن و واقعگرایی تاریخی تمام میشود.
بیان روایتهای از کتب الهی از منظر هالیوودی
بخش دینی نقد باید با حساسیت و دقت نص محوری و روایت محوری انجام شود، چرا که کار با متون کتب مقدس یهودیان علاوه بر وجوه تاریخی، بار معنایی و آیینی دارد که دو گونه تغییر در سریال قابل تشخیص و مهم است: نخست تحریف در موارد روایی و دوم جا به جاییهای تأکیدی که نقش ایمان و عمل را در زندگی داوود (ع) تغییر میدهد.
نخستین حوزه حساس، بازنویسی صحنه نبرد داوود (ع) و جالوت است. متن مقدس کتاب «اول سموئیل» بر نقش فلاخن و سنگ و ایمان داوود (ع) به خدا به عنوان عامل معجزهآسا تأکید میکند؛ اما سریال در مواردی نبرد را به کشاکش فیزیکی طولانی و دراماتیک بدل میسازد و به لحاظ پیش زمینه، زخمی شدن و مبارزاتی طولانیتر را به رخ میکشد.
این تغییر صوری، هم روایت معجزهآمیز اعتماد به خدا را کمرنگ میکند و هم چهره داوود (ع) را به رهبر نظامی و قهرمان مهارتی بدل میسازد؛ این جابجایی «تصویری سکولار و زمینی» از پیامبر خدا پدید میآورد و نقش ایمان را در پیروزیها کاهش میدهد. از دیدگاه الهیاتی و تاریخی، چنین تغییراتی معنا را جابجا میکنند، حضرت داوودی که در متن کتب مقدس ادیان ابراهیمی نماد توکل و برگزیدگی است در سریال بیشتر شبیه نمونههای رمانتیک و قهرمانانه قرن بیستمی است که بر لیاقت فردی تکیه دارند.
دومین حوزه، خلق سابقه تراژیک یا اخلاقی برای شخصیتهاست که در اسلام به نقیض آن اشاره شده است و آن تصویرسازی از حضرت داوود (ع) به عنوان فرزندی نامشروع است که قویاً توسط ائمه (ع) تکذیب گردیده یا بدلسازی مبارزات حیوانی او به قصههایی از انتقام و خشونت شخصی که در نبرد با شیر میتوان آن را مشاهده کرد. این نوع پس زمینهسازی اگر چه به هدف افزایش همدلی روانی با شخصیت طراحی شده است اما در عوض تصویر همخوان با روایت دینی را دگرگون میسازد.
این نوع ابداع داستانی میتواند «بار معنایی» این پیامبر خدا را زیر سؤال ببرد زیرا در تمام ادیان و کتب دینی تأکید بر انتخاب الهی و قداست کار پیامبر است نه سوابق غیر اخلاقی که ممکن است بیننده معاصر را به نتیجه گیریهای غلط درباره شخصیتی خیالی زاده ذهن تولیدکنندگان به جای برگزیدگان خداوند سوق دهد.
سومین حوزه درباره جایگاه زن و نقش میکال است؛ میکال در سریال نقطه تلاقی عشق و سیاست است و میان وفاداری به پدر و عشق به همسر نوسان دارد. این تصویر تا اندازهای با روایت کتاب مقدس یهودیان هم خوان است که ازدواج میکال و داوود (ع) بعد از شکست جالوت بخشی از سازوکارهای سیاسی برای تحکیم موقعیت داوود (ع) است؛ اما سریال با جلو انداختن زمان رومانس و شخصیسازی آن در فصل اول، ماهیت سیاسی ازدواج را به رمانس تقلیل داده است.
از منظر دینی- اجتماعی، چنین باز تصویری میتواند خوانش نقش زن در مناسبات قدرت را عوض کند؛ میکال در سنت مقدس یهودیان نمودار ابزار سیاسی و پیمان عشیرهای است اما سریال او را عمدتاً روایت یک معشوقه قربانی معرفی میکند که زمینه تحلیلهای سیاسی و جنسی را تغییر میدهد.
سرانجام کاهش حضور الهیاتی در فصل دوم نکته محوری است، وقتی نیایشها، مراجعه به درگاه الوهیم (خدا) و نقش مستقیم وحی در سکانسها به حاشیه رانده میشود، پیام نهایی داستان و آموزههای اخلاقی و مذهبی آن دچار تغییر جدی میشوند. این جابجایی میتواند به «سکولاریزهسازی» چهره داوود (ع) بینجامد؛ بدین معنا که موفقیت و مشروعیت بیشتر بر شایستگیهای زمینی و استراتژیک تمرکز پیدا کند تا بر توکل و انتخاب الهی. برای مخاطب دینی این مسئله مهم است، زیرا روایتهای افراد مقدس نه فقط حکم تاریخی دارند بلکه عملکرد هویتی و اخلاقی در جامعه ایمانی ایجاد میکنند.
بازنمایی قدرت، مشروعیت و ایدئولوژیهای سیاسی معاصر
تحلیل سیاسی سریال بر دو لایه متن روایت و متن انتشار یا پخش مبتنی است. متن روایت در دو فصل به تدریج از سرگذشت شخصی و معنوی داوود (ع) به تصویرسازی ساخت قدرت و مشروعیت ملی میرسد؛ متن پخش اما مشخص میکند که چگونه این روایت در زمینه ژئوپلیتیکی و فرهنگی معاصر خوانش میشود.
سریال در موارد متعددی روایتهایی را باز تولید میکند که همسو با گفتمانهای معاصر درباره مشروعیت تاریخی و ملی اسرائیل و مفهوم «دفاع دائمی از سرزمین» است. این باز تولید هم در سطح طراحی دشمن و هم در خط داستانی تثبیت پادشاهی مشاهده میشود.
نخستین محور سیاسی در فصل دوم، نمایش دشمن بیرونی و اقوام اطراف از جمله فلسطینیان با نام تاریخی و بازنماییهای دیگر که غالباً چهرهای تهدیدآمیز، بدون زمینه انگیزشی پیچیده و صرفاً مهاجم و خطرناک دارند؛ چنین بازنماییای از منظر انتقادی، شبهه همخوانی با روایتهای امنیتی و دفاعی معاصر را ایجاد میکند که همواره دشمن را سیاه و تهدید دائمی نشان میدهد.
این روند مواقعی منجر به انگ زدن تاریخی به مردمان منطقه شده و میتواند به باز تولید ایدئولوژیهایی بیانجامد که در زمانه کنونی منافع سیاسی مشخصی را تقویت میکنند. در واقع نمایش جالوت به صورت یک «هیولا» و تصویرسازی افراطی از دشمنان میتواند خوانش معاصر را به نفع روایتهایی ببرد که مشروعیت تاریخی و نظامی یک قوم را برجسته میکنند.
دومین محور، تأکید بر مشروعیت الهی- سیاسی داوود (ع) بهعنوان بنیان گذار هویت ملی یک کشور است. سریال با نشان دادن داوود (ع) بهعنوان رهبر منتخب الهی که هم زمان مهارت نظامی و توان سیاسی دارد، تصویری ترکیبی از مشروعیت ارائه میدهد: مشروعیتی هم دینی و هم مبتنی بر صلاحیت زمینی.
این تلفیق میتواند همسو با روایتهای صهیونیستی از حق تاریخی یهودیان بر سرزمینهای فلسطینی تفسیر شود؛ به ویژه زمانی که پلتفرمی همچون Wonder Project و بازار مخاطبان مذهبی و سیاسی آمریکا در چرخه پخش دخیل میشوند بازنمایی تاریخی به سرعت بیش از پیش بار سیاسی میکند.
تحلیلگران رسانهای غربی نیز اشاره کردهاند که پخش فصل دوم در سرویس فرعی مذهبی آمازون نوعی جهت گیری بازار و سیاست فرهنگی را نشان میدهد که عمدتاً مخاطبان محافظه کار و پیروان مسیحیت بنیادین را هدف میگیرد.
سوم، مسئله مرتبسازی مجدد زمانی یا جابجایی زمانی رویدادها است، تغییر زمان ورود میکال به رابطه با داوود (ع) و جلو انداختن رومانس قبل از شکست جالوت، سیاسی است زیرا ماهیت ازدواج را از ابزار تقویت جایگاه سیاسی که در متن کتب مقدس یهودیان وجود دارد به رمانس شخصی تبدیل میکند. این جابهجایی نشان میدهد که چگونه رویدادهای کلیدی تاریخی در ساخت قدرت، میتوانند در اقتباسهای رسانهای باز تعریف شوند تا یک داستان هویتی متفاوت بسازند؛ این باز تعریف میتواند برداشت مخاطب غیرکارشناس را درباره ماهیت سازوکارهای تشکیل قدرت دگرگون کند.
در نهایت رسانههای تجاری امروز نقش تعیین کنندهای در شکل دهی حافظه تاریخی عمومی دارند. وقتی مجموعهای با تولید قوی و توزیع جهانی، نسخهای خاص از تاریخ را ارائه میدهد و با بهره گیری از فناوریهای مدرن و شبکههای پخش هدفمند، مخاطبان وسیعی را جذب میکند آنگاه آن روایت تلویزیونی ممکن است به معیاری تغییر داده شده از تاریخ بدل شود.
این خطر زمانی شدت پیدا میکند که مخاطبان به ویژه در حوزه عام تفاوت میان اقتباس دراماتیک و پژوهش تاریخی را ندانند. به همین دلیل است بر لزوم آگاهی بخشی و نقد مدنی تأکید میشود زیرا مخاطبان باید بدانند این اثر «اقتباس» است نه تاریخ موثق و نهادهای فرهنگی و رسانهای باید شفافیت بیشتری درباره مرزهای خلاقیت و تحریف فراهم کنند.
«خاندان داوود (ع)» فراتر از یک اثر هنری صرف در میدان جنگ روایتهای خاورمیانه قرار میگیرد؛ این اثر میتواند هم باعث تحریک کنجکاوی عمومی نسبت به متون دینی شود و هم خطر تثبیت برداشتهای ایدئولوژیک را به همراه داشته باشد. مواجهه سیاسی و آگاهانه با چنین آثاری نیازمند آموزش رسانهای، نقد علمی و تاریخی و دیالوگ میان سازندگان و نهادهای مدنی است تا هم خلاقیت هنری حمایت شود و هم مسئولیت انتقال تاریخ و دین به طور معقول و آگاهانه پاس داشته شود.
در پایان «خاندان داوود (ع)» اثری است که از نظر فنی قدرتمند و از حیث تولیدی موفق که توانسته مخاطبان زیادی جذب کند و نماهای بصری قوی عرضه کند؛ اما همزمان با متغیرهای تولیدی و رواییاش بهویژه استفاده از هوش مصنوعی در خلق نماها، بازنویسی صحنههای کلیدی دینی و بازنماییهای سیاسی مسائل با اهمیتی در حوزههای اصالت تاریخی، صداقت دینی و پیامدهای ایدئولوژیک پدید آورده است. خوانش و نقد آگاهانه این سریال باید همزمان فنی، دینی و سیاسی باشد تا تصویری واقع بینانه از نقاط قوت و مخاطرات آن در اختیار عموم قرار گیرد.
انتهای پیام/
پیشنهادی باخبر
تبلیغات




