روایت تماشاگران از انیمیشن در حال اکران/ «رویاشهر» قهرمانسازی میکند

صندلیهای رنگارنگ سالن سینمای کودک اکومال را کودکان و پدر، مادرها پر کردهاند. بچهها که ذوق دارند هر چه زودتر پاکتهای آبمیوه و ذرت بوداده را باز کنند، مشتاق رنگ گرفتن هر چه سریعتر پردهی نقرهای سینما هستند. فیلم که شروع میشود، بچههارا از خوراکی غافل میکند. رنگهای انیمیشن نگاه تماشاگر را به خود جلب میکند. در همان اوایل فیلم، مرد دورهگرد رو به پسربچه شخصیت اصلی فیلم کرده و میگوید: «رویاشهر دیگه هیچ قهرمانی نداره؛ هیچ قهرمانی!» یکی از دختربچههای حاضر در سالن سینما، بلند با تعجب میپرسد: «چرا؟» این نخستین واکنشی است که فیلم روی پرده از تماشاگران کوچک خود میگیرد. داستانی که از ابتدا حرف از قهرمان میزند؛ قهرمانی که مثل بعضی از قهرمانهای سینمای انیمیشن، کودکی است همسن و سال کسانی که در سالن نشستهاند. «آرات» قهرمان کودک این انیمیشن دغدغهی نجات شهر خود را دارد؛ نجات «رویاشهر».
انیمیشن ایرانی به کارگردانی محسن عنایتی، با تمرکز بر قهرمانسازی کودکانه، این روزها در سالنهای سینما در حال اکران است و با استقبال خانوادهها روبهرو شده است. این گزارش، واکنش کودکان و خانوادهها را نسبت به این اثر بررسی میکند.
روایتی ماجراجویانه
«رویاشهر» داستان پسربچهای به نام «آرات» است که رویای قهرمانی در سر دارد. او در جریان سفری ماجراجویانه، همراه با گروهی از دوستانش تلاش میکند شهری را که رویای مشترک آنهاست، نجات دهد. این انیمیشن، در عین سرگرمکننده بودن، مفاهیم مهمی همچون خودباوری، همدلی، ازخودگذشتگی و مقاومت در برابر ظلم را به مخاطبان کودک آموزش میدهد.
در پایان نمایش، برخی کودکان حاضر در سالن با هیجان از بخشهای مورد علاقهشان صحبت کردند. «کیا» پسر ۸ سالهای که با عمهاش به سینما آمده است، و موقع فکر کردن به سوالات با عینکاش ور میرود، میگوید: «آن جایی که بابای آرات بالون را زد، خیلی خوب بود. دوست داشتم جای آرات باشم. چون او قهرمان شد برای اینکه میخواست بقیه را نجات بدهد، نه فقط خودش را.» «کیا» میگوید که آرات قهرمان است، چون برای دیگران فداکاری میکند.
وی در مورد صحنهای که برای او خندهدار بوده است، میگوید: «وقتی پاشا تپله به «نُچنُچ» گفت میلهی بالای کارخونه رو بکشه تا این دو نفر آزاد بشوند، نُچنُچ رنگ میله را نمیدانست و اشتباهی بقیهی میلهها را میکشید. من با دیدن آن صحنه با عمهام خیلی خندیدیم.»
آرات از نگاه بزرگترها
عمهی «کیا» زن جوانی است که وسایل «کیا» را در دست گرفته است. او حین تماشای فیلم به صحنههایی که برایش جذاب بود، واکنش نشان میداد. او درباره پیام اصلی فیلم اندکی خیره میشود و با طمأنینه میگوید: «رویاشهر روی نکاتی مثل همکاری و همدلی، که خیلی وقتها در جامعه ما کم است، تاکید دارد. این فیلم نشان میدهد بچهها از سن پایین میتوانند قهرمانهایی باشند که نه فقط برای خودشان که برای جمع تصمیم میگیرند.»
هنگام این گفتوگو، مسئولین سالن سینما از ما درخواست میکنند که سالن را ترک کنیم. حین راه رفتن وی ادامه میدهد: «بچهها با شخصیت آرات خیلی خوب ارتباط میگیرند. چون همسنشان است و دغدغههایی دارد که برای آنها آشناست. اینکه یک بچه قهرمان بشود، برایشان قابل باورتر است تا ابرقهرمانهایی که واقعی نیستند و ما این موارد را در کارتونهای خارجی زیاد میبینیم.»
«کیا» انگارخسته شده است. دست عمهاش را میکشد تا سریعتر حرکت کنند. سرعت هر سه نفرمان زیاد میشود. عمهی «کیا» در مورد حضور دوباره کودکشان در سینما میگوید: «اگر فیلمهایی که ساخته میشوند مفاهیم مثبتی را به کودکان ما بیاموزند که با فرهنگ ایرانی ما سنخیت دارند، خانوادهها هم اشتیاق بیشتری برای حضور در سینماها خواهند داشت.»
قهرمان دختر داستان
گوشهای از لابی سینما، دو دختر ایستادهاند که در سالن روی صندلیهای ردیف چپ نشسته بودند. خندههای دخترانهشان و پیراهنهای رنگی که به تن دارند، توجه را به خود جلب میکنند. «لیانا» دختر ده سالهای است که دخترخاله «ستاره» است. این دو در حین پخش فیلم، با هم پچپچهایی در مورد سکانسهای مختلف میکردند. «لیانا» در مورد این انیمیشن میگوید: «از این که فیلم پر از رنگ بود و بچههای داخل فیلم انگار واقعی بودند خیلی خوشم آمد.»
«لیانا» شخصیت «تامارا» در فیلم را بیشتر از بقیه دوست داشته است. «تامارا» دختر قهرمانی است که در اواسط داستان متوجه میشود «آرات» برادرش است. او در این باره میگوید: «من دوست دارم مثل تامارا باشم، چون که او هم دختری همسن من بود و برای نجات شهر خود داشت تلاش میکرد خطای پدرش را به او بگوید.»
او در مورد موسیقیهایی که در متن فیلم پخش میشد، رو به دخترخالهاش میکند و با هیجان میگوید: «آنجایی که عموی آرات اژدها را صدا کرد، یکهو صدای آهنگ بوم بوم میکرد، تو حواست بود؟» «ستاره» که دختری خجالتی است، سرش را پایین میاندازد و با دستهایش بازی میکند. پیش از آن که «ستاره» خود را برای پاسخ دادن آماده کند، «لیانا» زودتر جواب میدهد. او در واکنش به دخترخالهاش سرش را برای تایید تکان میدهد.
رویاشهر از نگاه یک معلم
علیرضا احمدپور یکی از پدرهای حاضر در سالن سینماست که معلم است. او به همراه پسر کوچکاش برای تماشای «رویاشهر» آمده است. هنگام گفتوگو چشم به دنبال پسرش میگرداند که در محوطه بیرونی سینما در حال بازی است.
نظر احمدپور درمورد ویژگی اصلی فیلم این است که «رویاشهر»، پیامهای تربیتی را غیرمستقیم به مخاطب خود انتقال میدهد و در کل فیلم، بدون اینکه شعار بدهد یا پیام مستقیمی را بگوید، مفاهیمی مثل قدرت رویاپردازی کودکانه، نقش خانواده در رشد کودک، و لزوم ایستادگی مقابل ناعدالتیها را مطرح میکند.
او میگوید: «شخصیت اصلی یعنی آرات، خود را در جامعهای ناعادلانه میبیند که مردم را سرکوب میکند. او در حالی که میتوانست مانند بسیاری از اطرافیانش منفعل بماند، انتخاب میکند که محکم بایستد و تغییر ایجاد کند. بچهها از همین مورد میتوانند الگو بگیرند.»
علیرضا احمدپور نظرش را درباره انیمیشنهای سینمایی ایرانی، اینگونه بیان میکند: «من، چون سروکارم با کودکان است و فرزند خودم هم در همین سنین است، پیگیر انیمیشنهای ایرانی هستم و به نظر من در این حوزه سال به سال داریم پیشرفت میکنیم و این اتفاق خوبی است.»
محوطه سالن سینما که در طبقه آخر مجتمع تجاری قرار دارد، کم کم خلوت میشود. عدهای به تماشای ویترین مغازهها مشغول شدهاند و عدهای به سمت پلهبرقیها در حرکتاند. آن چه فضای طبقه آخر را جالب توجه میکند، صدای شادی و دویدن بچههاییست که از از تماشای «رویاشهر» میآیند. در همین حین، یکی از بچهها دستش را روی هوا میچرخاند و با صدای بلند میگوید: «من هم میخواهم گوی جادویی را پیدا کنم!»
رویاشهر محصول مشترک مرکز انیمیشن سوره، مرکز پویانمایی مهوا، اداره کل فرهنگی شهرداری تهران و استودیو آیندهنگار است. پخش آن را مؤسسه بهمن سبز بر عهده دارد. مدیریت دوبلاژ این اثر را امیرهوشنگ زند انجام داده و از صداپیشگان آن میتوان به میرطاهر مظلومی، زندهیاد منوچهر والیزاده، منوچهر زندهدل، نگین کیانفر، اردشیر منظم، لیلا کوهسار، آرزو آفری و ارسلان جولایی اشاره کرد.
انتهای پیام/
پیشنهادی باخبر
تبلیغات